گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

دروغ بگو

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۷ ب.ظ

هوالمحبوب


یکی از همکارای سابقم چند روز پیش بهم زنگ زد؛ میدونست هنوز قرارداد نبستم. چند جایی هم که صحبت شده هنوز به نتیجه قطعی نرسیده؛ گفت مدرسه شون معلم میخواد و مدیرشونم من رو خواسته که برم حرف بزنم. رفتم و رزومه ی کاری بردم و حرف زدیم. تا آخر سر گفتم که من تخصصی تدریس کردم و همه ی دروس رو نگفتم. قرار شد که تا دو روز آینده فکر کنم رو مبلغ پیشنهادی شون و نتیجه ی نهایی رو بگم بهشون. امروز میخواستم از سر استیصال بهشون زنگ بزنم و بگم قبوله. که همکارم زنگ زد و گفت: مدیرمون میگه چون ایشون ریاضی تدریس نکردن؛ من یکم نگرانم! اگه دروغ میگفت شاید اعتماد میکردم ولی چون راستش رو گفت و الان میدونم که ریاضی نگفته نمیتونم کلاس بدم بهش!

و من در نهایت شگفتی بار دیگر به این نتیجه رسیدم که خیلی ها تو زمینه های کاری دوست دارن براشون دروغ بگی. اگه بگی من فلان مدرسه اینقد حقوق میگرفتم خیلی راحت باور میکنن و حقوق بالاتری برات در نظر میگیرن. اگه به دروغ از کارهای نکرده ات بگی خوششون میاد و باهات قرار داد میبندن. چون اینجا اولین جایی نبود که منو به خاطر راست گفتنم کنار میذاشت!

البته فقط مربوط به کار نمیشه ها. توی هر زمینه ی دیگه ای قضیه همینه. اگه تو رابطه های دوستانه ات بیشتر دروغ بگی و لاف بزنی بقیه بیشتر قبولت دارن تا اینکه صادقانه از کم و کاستی ها و ضعف هات بگی. تو روابط عاطفی اگه ضعف هات رو رو کنی ازش سواستفاده میکنن علیه خودت. همیشه دروغ بگید تا موفق تر باشید. به اینم فکر نکنید که دروغگو دشمن خداست اون مال کتابهای درسی مون بوده و الان کسی براش تره هم خرد نمیکنه! همیشه سعی کنید از موضع بالاتری به مردم نگاه کنید، فخر بفروشید و اعتماد به سقف داشته باشید. آدم های این روزگار دنبال ساده ها و معمولی ها نمیگردند این روزها ستاره های قلابی بازار پر رونق تری دارند!

  • ۹۵/۰۵/۲۵
  • نسرین

از ناممکن ها

نظرات  (۱۲)

  • علی رحمانی پور
  • موفق باشید
    پاسخ:
    تشکر
  • کمی خلوت گزیده!
  • بله متاسفانه همینه...
    من واقعا به این نتیجه رسیدم که باید کمی کلاس بگذارم... در خیلی موارد...

    البته دروغ رو نه، ولی درشت کردن خوبی ها، جلوی دیگران گاهی شدیدا لازمه!

    اساسا جلوی آدم متکبر باید متکبر بود...
    پاسخ:
    کلاس بذاری بلود کنی ویژگی های مثبتت رو و مجبور باشی کمی هم دروغ بگی گاهی انگار اجتناب ناپذیره!
    عجب روزگاری شده طرف علنا گفته دوست داره دروغ بشنوه!! 
    پاسخ:
    بله متاسفانه!
  • ایزابلا ایزابلایی
  • توی بیشتر محیط‌های کار مردم بیشتر با دروغ کارشون رو راه می‌ندازن. بخوای دروغ نگی نمیتونی بمونی. یا باید بری یا بمونی و بشی و یکی از اونها. سخته. غیرقابل تحمله.
    پاسخ:
    به خاطر همینه که مرداد داره تموم میشه و منی که اول خرداد قرارداد میبستم هنوز بلاتکلیفم چون نمیخوام پول بیشتری به دست بیارم در ازاش دروغ بگم!
    آره بعضی کارفرماها نیز دروغگوها رو قبول دارند
    حتی حکومت ها
    (لبخند)
    پاسخ:
    دروغگو ها و پاچه خوار ها رو
    با تمام احترامی که برات قائلم کاملا مخالفم باهات😐
    پاسخ:
    من دروغ گفتن رو به هیچ عنوان تایید نمیکنم فقط تجربه هایی رو عنوان کردم که مدیرها میل شدیدی به شنیدن دروغ داشتن:)
    مخالفتتم عشقه عزیزم
    چــــرا واقعـــااااا ادما دوس دارن دروغ بشنون؟؟؟؟  ب هرحال مخالف دروغ گفتنم
    پاسخ:
    از عجایت روزگاره:)
  • مجید شفیعی
  • سلام

    عجب

    :-ا

    :)
    @}---

    گل باشی
    پاسخ:
    سلاممممممممممممممممممممممممممممممممم
    خوبین؟؟
    راه گم کردین؟؟؟
    بابا کجایین شما
    دلمون تنگ شده برای نقدهاتون آقای برادر:)
    لیلا خوبه؟؟
    مرضیه بانو خوبن؟؟
    واقعیتی تلخ که در جامعه ی با اصطلاح اسلامی رایج هست
    پاسخ:
    واقعیت تلخ رو به کامشون تلخ تر میکنم بانو نگران نباشید:)
    یا قمرِ بنی هاشمْ .

    چی بگم !!!!
    دروغ !!!! میدونم چی می گیا ولی باور کن یه روزی حقیقت به بار میاد و درست لحظه ای که می خوای . باور کن . من از صداقتت خوشم میاد . اصلا پینوکیو نباشیمْ :)
    همینجوری صداقتتو بپاشون بالاخره که دروغگوها پیش خدا ارزشی ندارن.دارن!

    اهان یه چیزی بگم :‌دیدن جناب شفیعی من رو سرِ‌ذوق آورد .
    کاش برگردن به دنیای بلاگ
    پاسخ:
    باورت میشه؟؟
    حاضر شده برام معلم خصوصی بگیره بهم تدریس ریاضی رو یاد بده:))
    من محشرم کلا
    امروز از سه تا مدرسه زنگ زدن التماس که بیا با ما قرارداد ببند:))
    منم دارم واسشون ناز میکنم:))
    شفیعی بی معرفت رو دیدم بله ذوق زده که هیچی ذوق مرگ شدم:))

    مخالفم! خخخخ از تو بعید بود نسرین من از تو انتظار بیش از اینها رو داشتم خخخ الکی مثلا

    حالا دیگه نمیخواد انقد ناز کنی دوباره بیکار می مونی هاD-:
    پاسخ:
    :))
    آی چقد دلم برای کامنت هات تنگ شده بود بهاری:)
    نازم خریدار داره خواهر:)
    چه کنم
    فک کن اون روز از سه تا مدرسه هم زمان زندگ زدن تو یه روز اصرار اصرار که ما رو تو حساب کردیم:))
    خودمم فک نمیکردم خدا اینقد هوامو داشته باشه:)
    سلام.

    اوهوم. سه تایی خوبیم

    :)

    تو خوبی؟ میناتون خوبه؟

    سلام بهش برسون

    @}-----
    @}-----
    پاسخ:
    سلام
    خدا رو شکر:)
    حسابی بزرگ شده حتما...
    اونم خوبه سلام میرسونه:)
    دلتنگ تونیم کلا
    قصد بازگشت ندارید؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">