گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

مرد کوچک دوست داشتنی

دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۲۷ ب.ظ

هوالمحبوب


سرم پایین بود، داشتم طرح درسی می نوشتم، بچه ها  هم آرام و سر به زیر داشتند امتحان می داند، یکهو امیرحسین، پسرک تخس کلاس بلند شد و سراسیمه به سراغم آمد، با تعجب سرم را بلند کردم و چشم هایم را به چشم های گرد بامزه اش دوختم، منتظر بودم که سوالی بپرسد یا نق و نوقی بکند که آزمون را بلد نیست. اما او مردانه نگاهم کرد و گفت: خانم اجازه؟ سینا داره به حریم شخصی من تجاوز میکنه !

هاج و واج نگاهش کردم. سینا سرش مثل فانوس دریایی در حال گردش بود. منظورش از حریم شخصی همان ورقه ی امتحانی اش بود. که با وجود قایم کردنش در هزارتوی کتاب هنوز هم به نظرش امنیت لازم را برای دور ماندن از چشم های فانوس دریایی را نداشت.

حریم شخصی را در کتاب اجتماعی به تازگی خوانده بودند. خوشحال بودم که اینقد درسش را خوب یاد گرفته و می تواند مصداق های خوبی برایش پیدا کند. خوشحالم از اینکه این 12 مرد کوچک کم کم دارند سر به راه می شوند.

همان هایی که چهار شنبه رهایشان کردم و از کلاس بیرون زدم و نشستم روی پله های سرد سالن به گریه کردن، حالا انگار دارند می شوند جان و دلم. کم کم مهربانی می دود توی چشم هایم و کم کم دارم دوست داشتن شان را تمرین می کنم....


  • ۹۶/۰۸/۰۱
  • نسرین

من و دانش اموزانم

نظرات  (۹)

من هم کم کم میفهمم چرا معلم های خانواده ام هیچ وقت از شغلشان ناراضی نبودند، حتی اگر اندازه شغل دوم درآمد نداره.
پاسخ:
به نظرم معلمی شریف ترین و ارزشمند ترین شغل توی کل جهان هستیه. چیزی که همه جوره میتونه راضی ات کنه به شرطی که سیستم آموزشی جلوی پرورش روح خلاقیت معلم ها رو نگیره. با این همه کاغذ بازی و آزمون های مختلف راه رو بر ابتکارات نبنده. من هیچ وقت پشیمون نمیشم از معلمی کردن.
  • آشنای غریب
  • منم دوست ندارم ها تو حریم شخصی شما دخالت کنم 
    اما چهارشنبه چرا گریه کردید ؟؟
    پاسخ:
    چون حریم شخصی نیست میگم بهتون:)
    چون چهار تا پسر بیش فعال دارم توی کلاس که گاهی کنترل کردن هم زمان شون خیلی سخته. منم سال اولمه که توی پسرانه درس میدم. اون روزم اوضاع کلاس بدجوری به هم ریخت دیگه نتونستم کاری کنم و زدم بیرون و نشستم کلی گریه کردم تا اینکه با تعهد کتبی که پیش مدیر دادن راضی ام کردن برگردم سرکلاس  شون از اون روز به بعد خیلی اوضاع بهتر شده:)
    ای جان دلم

    خوش بحالت نسرین بانو خیلی حس خوبیه معلم بودن الان انگار همه پسرهای خودتن دارن جلو چشمات رشد میکنن 😊

    فقط منظورت از چهارشنبه رهایشان کردم رو نفهمیدم
    پاسخ:
    واقعا خیلی شغل شریف و دوست داشتنیه.

    چون چهار تا پسر بیش فعال دارم توی کلاس که گاهی کنترل کردن هم زمان شون خیلی سخته. منم سال اولمه که توی پسرانه درس میدم. اون روزم اوضاع کلاس بدجوری به هم ریخت دیگه نتونستم کاری کنم و زدم بیرون و نشستم کلی گریه کردم تا اینکه با تعهد کتبی که پیش مدیر دادن راضی ام کردن برگردم سرکلاس  شون از اون روز به بعد خیلی اوضاع بهتر شده:)
  • مهــ ـــسا
  • بعضی ها تو تربیت یه بچه میمونن ولی معلم باید یه نسل رو تربیت کنه!خیلی کار سختیه.خسته نباشی!
    پاسخ:
    خیلی سخته ولی شیرین هم هست
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • ای جان، حریم شخصی:-))))
    فکر کنم قبلا یه بار گفتم ولی بازم میگم: معلمی کار خیلی سختیه!
    پاسخ:
    سخت و شیرین خیلی هم شیرین
    سلام
    کاش من هم معلم بودم
    پاسخ:
    سلام:)
    ای جان دلم خدا حفظشون کنه
    با شما
    پسرا ذاتشون شلوغه همینن دیگه
    پاسخ:
    بله دیگه باید بسوزم و بسازم:)
    پسرا تو جامعه ی مردسالار ما فرصت بیشتری برای شیطونی و بیان خودشون دارن. در نتیجه رهاترن و باهاشون بیشتر خوش میگذره :) گرچه گاهی هم میرن رو اعصاب! امیدوارم یه روز دخترامونم به این حد از اعتماد به نفس برسن و بیشتر از بچگی شون لذت ببرن!
    پاسخ:
    در عین حال که حرفت رو قبول دارم ولی باید بگم که دخترهای من بمب اعتماد به نفسن :)

    خوشحالم. امیدوارم اینقدر قوی باشن که  در آینده جامعه نتونه از اعتماد به نفسشون بدزده!

    و برات خیر آرزو دارم عزیز. ایشالا که سرانجام کار او خشنود باشد و تو رستگار :)
    پاسخ:
    امیدوارم به جایی برسیم که دیگه زن یا مرد بودن، دختر یا پسر بودن ملاک اول قضاوت ها نباشه. ممنونم دوست نادیده ام:) 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">