گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

تویی که نیست....

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۴۴ ب.ظ

هوالمحبوب

 

زندگی غم تکراری و کسالت باری است که حتی خوشی هایش هم اشک به چشم می آورد. گاهی که می بُری و می روی، نفرین یک ایل پشت سرت باقی است. گاهی که می مانی به سوختن و ساختن؛ نفرین یک دل....

گاهی هم  تمام می شوی، نقطه می گذاری و بر می خیزی، لبخند را به لب هایت سنجاق می کنی. اشک هایت را با پشت دست هایت می زدایی و با صورتی تسلیم شده می روی تا ننگ ماندن و غرق شدن را به جان نخری.

هرچقد دوست تر بداری بیشتر می بازی. هر چه بیشتر دل ببندی بیشتر از تو میگسلد و هر چه که بیشتر فریاد هم صدایی سر بدهی کم تر به دادت خواهند رسید.

همه ی لذت یک زندگی به وجود «تو» است. به وجود توی که چم و خم مرا بفهمی و زیر و رویم کنی به وقت غم ها. همه ی لذت زندگی به داشتن یک توی لامصب هست که هی دورش بگردی و تصدقش بروی تویی که می داند که هر روز و هر شبت با چه سازی باید برقصد

مرعوب تلاطم هایت نمی شود؛ رهایت نمی کند، تو را برای زندگی می خواهد نه برای لذت هایش؛ تو را برای غم ها و شادی هایت توامان؛ تو را برای حسرت های نچشیده ات، برای آرزوهای کال نرسیده ات، برای کام های برآورده نشده ات. تو را برای روح غمگین سرکشت می خواهد

تویی که نباشد، توی که اشتباهی باشد زندگی می شود تکرار مکرر رنج ....

برایم روزهایی ساخته می شود که دوست شان ندارم. پناه می برم به آغاز و پایان کلام.... از فهمیده نشدن و قضاوت شدن.

  • ۹۶/۰۸/۲۸
  • نسرین

او جان

نظرات  (۴)

  • مهسا کریمی
  • سامسونگ یه مسابقه جذاب برگزار کرده که شرکت توش مجانیه و همه می‌تونن شرکت کنن. شما باید به سوالات معلومات عمومی پاسخ بدید تا یکی از سه برنده‌ی گوشی پرچمدار گلکسی نوت 8 بشید. پیشنهاد می‌‌کنم حتما تو مسابقه شرکت کنید.
    https://goo.gl/tWaJJY
    چه قلم زیبایی دارید.....آفرین
    پاسخ:
    لطف شماست آقای دکتر :)
    هرازگاهی که دلم قلم شیوا و آروم میخواد میام تو آرشیوت به اندازه یه پست خوش میگذرونم. :)
    مرسی که خوب مینویسی هرچند بعضا با تهی بغض آلود.
    پاسخ:
    وای که چقدر مهربانانه و با دید مثبت میخونی منو ممنونم ازت.
    خب تلخی و شیرینی توامان هستن دیگه نمیشه کاریش کرد
    راستی پس این جایزه ی ما چی شد؟ کی رخ می افروزید بانو؟
    قربانت :)
    همین پریروز به پسرعمه ام گفتم: اصلا برنامه ریزی نمیکنم کی بیام خونه اتون یهو میام. یعنی اینروزا تا این حد شرایطم بی نظم شده. برنامه ریزی میکنم الکی بهم میخوره. :))
    ولی ایشالا زود میبینمت زوود. ^__^
    پاسخ:
    ان شالله
    من که مشتاق دیدارتم عزیزکم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">