گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

ترلان

شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۷ ب.ظ

هوالمحبوب

پارسال همین موقع ها بود که با الی رفته بودیم برای جشن امضای آثار فریبا وفی در شهر کتاب. یک  زن مهربان و کمی خجالتی و کم حرف. مثل همه ی نویسنده هایی که دیده ام و می شناسم. ذات نویسندگی، به نگاه کردن و گوش دادن است انگار؛ تا به سخن گفتن. در آن روز دیدنی و خاص، فریبا وفی برایم نویسنده ای بود که کتاب های خوبی می نویسند شاید یک نویسنده ی متوسط و معمولی. اما رفته رفته که کتاب های بیشتری از او خواندم، حلاوت نوشته هایش را بیشتر درک کردم. گاهی این میزان نفوذ، این میزان قدرت کلام میخکوبم می کند. واگویی های ترلان و رعنا و افکاری که مدام با آن ها درگیرند بی شباهت به حال و روز الان من نیست.

عاشق رعنا شده ام. رعنا یک من جسور و بی باک دارد که جذبم می کند. رعنایی که مدافع حق است و زندگی برایش چیزی جز تلاش کردن نیست. رعنا را در مبارزه، در تحمل، در شکنجه در عشق مث خودم دیده ام. همانقدر که سر نترسی دارد گاهی بدجایی وا می دهد. خالی می شود و سکوت می کند.

آبادانی که تا آخر همان آبادانی می ماند و کلامی درباره ی خودش نمی گوید، حتی اسمش راهمانقدر تودار و غیر قابل نفوذ. همان جایی که می گوید آدم می تواند صادق باشد اما راست نگوید. یا می تواند راست بگوید اما صادق نباشد. همان وقت بود که فهمیدم این کتاب قلابش بدجوری در یقه ام گیر کرده است.

و ترلان که سودای نویسندگی دارد و به ناکجاآبادی رفته است که هم می سازدش و هم ویرانش می کند. و ایرج که نیمه ی خوب و فرشته سان مردهاست در مقابل قدرت غیر قابل نفوذ تورج و سخت گیری های بی پایه ی پدر.

رعنا برایم تجربه ی جدیدی بود. یک بار مرور کردن خودم. یک بار تبریک گفتن به قلم فریبا وفی. یک بار دعوت از شما برای خوانش ترلان.



  • ۹۶/۰۹/۱۸
  • نسرین

من و کتاب هایم

نظرات  (۷)

چه حرف خوبی 
آدم میتونه صادق باشه و راست نگه
پاسخ:
چه حلال زاده:)
همین الان داشتم براتون کامنت میدادم:)
:))) 
پاسخ:
:)
  • آقاگل ‌‌
  • چند وقت پیش از خانم فریبا وفی به اسرار یکی از دوستان که گفت خوب می‌نویسه و قلم خوبی داره یک کتاب گرفتم. بار اول 20-30 صفحه رو خوندم و گذاشتمش کنار. نمی‌دونم چرا ولی خب به دل من ننشست. شاید فضازمان من فعلاً با فضازمان این کتاب جور نبوده و باید صبر کنم تا فضازمان دیگری. :)
    پاسخ:
    هیچ نویسنده ای همیشه شاهکار نمی نویسه.
    شاید دلیل به دل نشستن این یکی فضای زنانه ای بود که خیلی بهم نزدیک بود
    البته رویای تبت هم رمان نسبتا خوبی بود
    :)
    چقدر کتاب نخوانده دارم. :|
    انسان همیشه کشش به چیزی که تداعی خودشه بیشتره.
    پاسخ:
     خب بشین بخون دیگه
    وقت خیلی کمه ها
    نه همیشه لزوما :)
  • جنابــــــــ دچار
  • پست جذاب بود بطوری که اگه کتاب الان روی میزم بود شروع میکردم به خوندنش :)
    پاسخ:
    وای وای نکنید با خودتون اینجوری:)
    آمار مطالعه شکسته شد که بابا :)
  • جنابــــــــ دچار
  • نگران نباش روی میزم چیزی نیست :)
    پاسخ:
    :)
    فریبا وفی برای من دو قله ی بلند است به نام رویای تبت و رازی در کوچه ها
    بقیه آثارش تپه ماهورهای متوسطی اند که رویای قله شدن داشته اند !
    پاسخ:
    رویای تبت رو خوندم ولی رازی در کوچه ها همچنان تو قفسه در صف خوانده شدنه
    من ترلانم دوست داشتم اندازه ی رویای تبت شاید...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">