گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

جهان کوچک آن ها

سه شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۵:۰۸ ب.ظ
هوالمحبوب

از پنج سال پیش که شاغل شده ام، همیشه درگیر این مسئله بوده ام که چگونه هزینه های ایاب و ذهاب ام را کاهش دهم. همیشه در پی کشف راه های جدیدی برای رسیدن به محل کار گشته ام که کمترین هزینه را در بر بگیرد. دنبال محل کاری نزدیک خانه گشتن، گزینه ی اولم بود که در همان گام نخست حذف شد. شناسایی مسیر اتوبوس گزینه ی دوم بود. اما برای زمستان های سرد تبریز و یخ بستن معابر و خاطره ی لب های ترک خورده و پاره پاره ی کودکی، مسر اتوبوس را هم کم رنگ می کرد.

توی این مسیر پر پیج و خم، که در طی آن هر روز یک گوشه از شهر را کشف می کنم، مهمان راننده های بسیاری بوده ام. راننده های اخمو که با دیدن اسکناس ده هزارتومانی، انگار فحش ناموس شنیده باشند؛ قصد جان مسافر را می کنند، راننده هایی که به باز و بسته کردن در خودرو حساسند؛ راننده هایی که با صدای بلند سلام می دهند؛ راننده هایی که گرم صحبت می شوند و ذهن مسافر را به بازی می گیرند.

دسته ی آخر از همه جذاب ترند. از دل قصه هایشان کلی سوژه پیدا می شود برای نوشتن. تا حالا شده رسیده باشید به مقصد و برای شنیدن ته قصه همچنان توی ماشین بمانید و زل بزنید به دهان راننده؟

گاهی وقت ها دلم نمی آید قصه را نیمه تمام رها کنم. دلم میخواهد همین طور بنشینم گوشه ی آفتاب خورده ی تاکسی و بدانم ته آن زد و خورد وسط اداره ی آموزش و پرورش چه شد؟ یا چه شد که آن مغازه دار بازار احمدیه شد یک راننده تاکسی مسیر بازار؟

راننده ها دنیای عجیبی دارند. سینه ای پر از حرف که گوش شنوای کمی برایشان پیدا می کنند. تصور کن رسیده ای به وسط قصه ی تاجر آلمانی و مسافر میخواهد پیاده شود. هیچ کس حاضر نمی شود برای شنیدن ادامه ی قصه ات چند دقیقه بیشتر توی ماشینت بنشیند و ولعی برای آخر داستان در کار نیست.

چند نفرمان به راننده های تاکسی دقت می کنیم؟ به چهره هایشان؟ به دست هایشان؟ به پیشانی پر از چین و چروک شان؟ به آهنگی که توی ماشین گوش می دهند؟

تاکسی ها جهان کوچکی هستند. جهانی برای نوشته شدن، برای سروده شدن.....


  • ۹۷/۰۲/۰۴
  • نسرین

از دغدغه هایم

نظرات  (۱۲)

من با راننده تاکسی هایی که مدام میخوان بگن که شان و شخصیت و موقعیت اجتماعی و شغل بهتر از راننده تاکسی بودن داشتند و از بد روزگار به اینجا رسیدن اصلا حال نمیکنم! چون اولا همه ی شغل ها مفیدند و قابل احترام و کسی نباید ارزش یک شغل رو کم بدونه
دوما خیلیاشون خالی میبندن!
اما برعکس با راننده هایی که شغلشون رو دوس دارن خیلی حال میکنم و خیلی گرم میگیرم، پای حرفشون میشینم و به دقت گوش میدم بهشون :)
پاسخ:
نه اتفاقا خالی بندی نبود
خیلی ها واقعا از بد روزگار ممکنه تغییر شغل بدن.
هیچ شغلی بد نیست ولی بعضی شغل ها باعث عزت و احترام بیشتری هستن
با خودمون که تعارف نداریم تاجر بودن با راننده تاکسی بودن از هیچ نظری قابل قیاس نیست.
چه از نظر مالی چه از نظر منزلت اجتماعی
مورد شما رو نمیدونم ولی بسیار خالی بندی ها شنیدم
یک راننده تاکسی خوب از یک تاجر بد به مراتب بهتره! شاید فکر کنید شعار میدم اما توی فامیل داریم یک راننده تاکسی که محبوب قلب هاست و احترامی که توی فامیل و توی شهر داره به مراتب بیشتر از یک بنده خدای دیگری توی فامیلمون هست که از قضا تاجره!
پاسخ:
منم بحثم اخلاق نبود خب معلومه که شغل هیچ ربطی به شخصیت و منش و انسانیت آدم ها نداره
منظورم صرفا منزلت اجتماعی و پولدار بودن بود
به عنوان یک وبلاگ نویس حدود 13 ساله که قبلا در بلگفا بودم
با افتخار شما را لینک می کنم و دنبال می کنم و باعث افتخاره شما هم گوشنا را دنبال کنید و با پیوندش در لینک های ارزشمندتان هم دلگرمی بدهید و حمایت کننده از تولید محتوای ناب فارسی
ارادتمند
پاسخ:
دوست عزیز ممنونم که منو دنبال می کنید ولی من ترجیح میدم خودم انتخاب کنم که کی رو دنبال کنم :)
اگر موافق حرفم نیستید می تونید دکمه ی قطع دنبال کننده رو بزنید
راننده های تاکسی دفتر چندصد برگی هستند از حکایت روزانه، شاید هم هزار و یک شب، که شهرزاد آن راننده تاکسی ست.
گاهی وقت ها تو ماشین یه حس خوبی به آدم دست میده که دوست داره فقط با ماشین بگرده.
خوش باشید بانو
پاسخ:
چه تعبیر قشنگی:)
ممنونم
دنیای عجیبی دارن! من ترکی بلد نیستم زیاد حرف بزنم، معمولا هربار سوار تاکسی میشم چون آدرس رو فارسی میگم همه ی راننده ها مشتاقن بدونن من اهل کجام که ترکی حرف نمیزنم و مجبور میشم اینبار راوی داستان من باشم :)
پاسخ:
چه عجیب
کل تجسم فضای منو ریختی به هم
مگه تبریزی نیستی تو؟
ارتباط با آدمهای مختلف و قصه هاشون از اونا یه کلکسیون از قصه های مختلف ساخته که وقتیکه حالشون خوب باشه واسه هر مسافری تعریفش میکنن خیلی وقتا لزوما قصه ی خودشون نیست
پاسخ:
وقتی حالشون خوب باشه اصلا تاکسی سوار شدن به آدم مزه میده:)
پس کوووو ؟؟
هر چی میگردم نیست؟
پاسخ:
چی کو؟
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • بابای منم همین که سوار تاکسی میشه، راننده رو به حرف میگیره و کلی قصه از توش درمیاره:-)
    پاسخ:
    :)
    تبریزی ام ولی داستانش مفصله، ببینمت تعریف میکنم برات 😊
    پاسخ:
    همین که تبریزی هستی کافیه
    ولی گفته باشم من ببینمت ترکی حرف میزنما :)
  • مریــــ ـــــم
  • میدونی بیشترشون درددل دارن
    نکه بنالن اما به قول تو قط یکیو میخوان که به حرفشون گوش بده
    اکثرن هم نسل قدیم راننده ها اینطوری هستن
    البته تجربه نسل جدید رو هم داشتم که به قول اقای سین زور میزد ثابت کنه از بد روزگار گرفتار! این شغل شده
    پاسخ:
    دقیقا موافقم
    ولی قدیمی تر ها خوش صحبت تر و خوش اخلاق ترن اغلب:)
    اشتباه تایپی دیگه :))))   چرا ایندفعه نیست:(
    پاسخ:
    تا حالا کسی بهت گفته خیلی لوسی؟ لوس و ننر؟!
    نه نگفته بودن :(((

    قصد بدی نداشتم :((

    خواستم کمی مزاح کرده باشم مثلا!!!
    پاسخ:
    من با شما شوخی دارم؟!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">