گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

برای حضرت دلدار

پنجشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۲۱ ب.ظ

 

 

هوالمحبوب

کاش می شد شبی از پشت همین در برسد

نامیدانه بخواهم بروم سر برسد

مثل آن کودک گمگشته که با نذر و دعا

ناگهان در وسط گریه ی مادر برسد

نذر دارم که تو را... آه اگر ممکن بود،

که به دستان خدا این غزل تر برسد

 

 

 

 

  • ۹۷/۰۳/۱۷
  • نسرین

او جان

نظرات  (۱۹)

آخ اگر برسد... چه شود!  😊
پاسخ:
جان من است او :)
الان اون دست توی تصویر طبق شرع اسلام باید پوشیده بشه!!
پاسخ:
طبق شرع اسلام گردی صورت و مچ دست به بعد حلاله فدات شم:)
نه آرابیرا شده عزیزم! :) :/
پاسخ:
دختر یه دستنبد داره فقط کدوم ارا بیرا ؟؟ :)
شعر زیبایی بود و دلنشین
ممنون از  انتخابتون
تسلیت عرض می کنم
پاسخ:
ممنونم لطف دارید

چه دستبند خوشکلی میخواین تقدیم کنین
قبول باشه :)
پاسخ:
آقا مرتضا دستبند برای شما یکم زشت نیست؟؟ :))
ممنونم ولی چی قبول باشه؟

شما میخوایید تقدیم حضرت دلدار کنید دستبند رو
من که حضرت دلدار نیستم که!
پاسخ:
من شعر رو تقدیم حضرت دلدار کردم نه دستبند رو😐  
همون که به انگشتر و النگو گیر میده عزیزم این که از اونا بیشتر تو چشمه :) 
ای بابا حالا خیال می کنی دارم امر به معروفی میگم؟ دارم با حرص و غصه میگم!
پاسخ:
نه عزیزم کاملا میفهمم
چه شعر زیبایی!!

خوب خوندی!!
پاسخ:
ممنونم
عه چه جالب
شعر رو در عوض دستبند؟
پاسخ:
عجبا
چه گیری دادین به این دستبنده!
التماسِ دعا :)
پاسخ:
محتاجیم به دعا عزیزم:)
  • آشنای غریب
  • شاید آن زاهد درمانده که دینش را باخت 
    سر این معجزه این بار به باور برسد !
    پاسخ:
    :)
    ان‌شاءالله که همین روزها برسه، منم بیام شیرینی بخورم:)
    پاسخ:
    عزیزم:)
    آقا احسان کجاست بیاد و صدای نسرین جان پرانرژیمون رو جای صدای بی جون امروز صبح من قبول کنه. :)

    خوش بحال حضرت دلدار ^__^
    پاسخ:
    نمیدونم که نیومده این طرفا احتمالا داره جای پارکم ماشینش رو مرتب می کنه :)
    لطف داری عزیزم :)
    :) :)
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • ان شاالله که توی این شب های عزیز همه حاجت های خوبمون مستجاب بشه:-)
    پاسخ:
    ان شالله :)
    چه صدای قشنگی
    فکر کردم عکس پست، عکس خودت نیست. کامنتا رو راجع به دستبند خوندم فهمیدم مال خودته. قشنگه :)
    پاسخ:
    ممنونم عزیزم
    نه
    عکس خودم نیست

  • محب اهل بیت

  • دوش قرص مه روی تو به یادم آمد
    طلعت روی نکوی تو به یادم آمد

    می گذشت از در مسجد نفس آلوده سگی
    گذر خویش به کوی تو به یادم آمد

    سائلی دامن خود را به رفویی می دوخت
    دامن خویش به رفوی تو به یادم آمد

    ذکر خیر تو شد و بال ملک گستردند
    بوی اشک آمد و بوی تو به یادم آمد

    بخت خود دیدم و کارم گرهی محکم خورد
    گره های سر موی تو به یادم آمد

    بسملی بال و پر خویش به خون می آلود
    بین گودال وضوی تو به یادم آمد

    می بریدند لب تشنه سر از حیوانی
    بر سرم خاک، گلوی تو به یادم آمد

    آتشی در دل شب جلوه نمایی می کرد
    دختر سوخته موی تو به یادم آمد

    پاسخ:
    :)
    ممنون
  • رضا `پسر از جنس پدر`
  • یاشاسین صدای دلنشینی بود . "کاش می شد شبی از پشت همین در برسد "

    پاسخ:
    ممنونم :)
    قشنگ بود ... :'(
    پاسخ:
    ممنونم:)
  • علیــ ـرضا
  • چقدر قشنگ
    پاسخ:
    قشنگ تعبیر عاشقانه ی اشکال است
    ممنونم از نگاه تون :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">