میخواهم نویسنده شوم
هوالمحبوب
تقریبا یک سالی میشه که دارم داستان نویسی رو به شکل جدی دنبال می کنم. نمی دونم نتیجه ی این تلاش ها به کجا ختم خواهد شد. قطعا نوشتن کتاب هدف نیست، هدف نوشتن داستان های خوبه. داستان هایی که اول خودت از خلق شون شگفت زده بشی. وقتی یک داستان خودت رو راضی کنه، خودت رو اقناع کنه، قطعا مخاطبش رو هم پیدا خواهد کرد. توی این یک سال خیلی چیزها نوشتم، ولی خب مشخصه چیزی که خودم رو به شکل نسبی راضی کنه خلق نشده. من خلاق نیستم. به نظرم عنصر اولیه ی نویسندگی خلاقیت و نترسیدن از نوشتنه. چیزی که می نویسی باید از ذهن خلاقت جاری بشه روی کاغذ و تو خودت رو و قلمت رو محدود نکنی. جوری به جهان پیرامونت نگاه کنی که تا حالا کسی نگاه نکرده. جوری بنویسی که کسی ننوشته.
برای همین تصمیم گرفتم چیزهای جدیدی رو که یاد میگیرم بیام و اینجا با شما هم به اشتراک بذارم. برای کسانی که شاید داستان نویسی براشون دغدغه است و دوست دارن جدی دنبالش کنن ولی محیط براشون فراهم نیست. این نکاتی که در ادامه می نویسم بخشی از آموخته های من از جلسات گروه مطالعات داستانی تبریز هست.
-داستانی بنویس که خودت میخوای بخونیش. یعنی چیزی رو بنویس که همیشه مشتاق بودی بخونی.
-زاویه ی دید داستانت روجوری انتخاب کن که به کمک داستانت بیاد نه اینکه بهش آسیب برسونه. مثلا زمانی که داستان کاملا حسی و روانشناختی هست، انتخاب زوایه دید دانای کل، ضربه میزنه به داستان، چون نمیتونی به درونیات شخصیت هات وارد بشی.
-سپید خوانی ممنوع: سپید خوانی یعنی تو در داستان همه چیز رو توضیح بدی. حتی بدیهیات رو، جوری که سهمی برای مخاطب باقی نمونه. برای مخاطب ارزش قائل باش و همه چیز رو توضیح نده.
-داستان کوتاه نوشته میشه تا پرسشی رو مطرح بکنه. لزومی نداره که حتما به پرسش ها پاسخ بده. نتیجه گیری هم لازم نداره.
-در داستان کوتاه دیالوگ به شدت حساسیت برانگیزه. یعنی داستان کوتاه مثل فیلم نامه یا نمایش نامه نیست که شخصیت ها مدام با هم حرف های روزمره بزنن. شخصیت ها زمانی صحبت میکنن که واقعا لزومی داشته باشه. چیزی میگن که حتما به پیش برد داستان کمک میکنه. پس دیالوگ نوشتن خط قرمز داستان کوتاهِ باید خیلی مواظبش باشی.
-داستان باید فضا سازی داشته باشه. زمانی که شخصیت ها رو توی یه موقعیت میذاری، باید مخاطب بدونه که این ها در چه موقعیتی هستن، این داستان در کجا اتفاق میوفته. مثلا جوری نباشه که داستانی که در دادگاه رخ میده، اونقدر فضا سازی اش ضعیف باشه که حتی اگر دادگاه تبدیل به یه پارک بشه ، باز هم به داستان ضربه نخوره.
-فضا، دیالوگ، شخصیت ها و اتفاق ها باید از کلیشه دور باشن. اتفاقی در داستان بیوفته که به رغم تکراری بودن موضوع، خارق العاده و حیرت انگیز باشه. یعنی موضوع تکراری رو به نحوی غیر تکراری بنویسی.
-تا حد امکان داستان رو به حالت محاوره ننویس.
-مهمترین نکته در هر داستانی تعلیق هست. یعنی جایی که تعادل داستان به هم می خوره. داستانی که تعلیق نداره به هیچ دردی نمیخوره. ما داستان رو میخونیم که یک جایی تکون مون بده، شگفت زده مون بکنه و ....
-روایت خطی دیگه خیلی وقت هست که منسوخ شده. یعنی اگه تو قلم رو برداری و اتفاق ها رو به ترتیبی که رخ دادن روایت کنی، هیچ جذابیتی در ادبیات مدرن نخواهد داشت. چیزی که داستان رو جذاب میکنه، روایت غیر خطی، شکستن خط زمان و این هاست.
- تو می تونی داستان رو از نقطه ی A به نقطه ی B تعریف کنی. شاید مخاطب هم بخونه و بگه خوب بود. اما اگر قدرت این رو داشتی که داستان رو از نقطه ی B به نقطه ی A تعریف کنی، میتونی به خلق یک اثر قابل توجه امیدوار باشی.
-توی داستان باید تکلیفت روشن باشه، تو داری داستان کی رو تعریف میکنی؟ شخصیت اصلی داستانت کیه. چی میخوای بگی؟ باید جواب این سوال ها رو برای خودت روشن کنی.
- سعی کن مونولوگ ننویسی در داستان. مونولوگ نویسی یک ضعف در داستان کوتاه به حساب میاد. چون اغلب ما توانایی و قدرت دیالوگ نویسی نداریم روی میاریم به مونولوگ.