گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

خودم برای خودم

سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۴۴ ب.ظ

هوالمحبوب

برای حال خوب دلت شکر میکنم، خوشحالم که توی نصف شب تابستونی، تونستی به تنبلی آبلوموف گونه ات غلبه کنی و اتاقت رو مرتب کنی، خوشحالم که داری کتاب میخونی، خوشحالم که نماز صبحت رو میخونی، اما ناراحتم بابت دردهای جسمی ات، از بدن دردهای مزمن اعصاب خرد کُنت، امیدوارم به زودی همه ی این مشکلات جسمی یکجا تموم بشن و توم اونقدر پولدار بشی که برای سلامتی ات هی خرج کنی و نترسی از فلاکت بعدش. غرض از مزاحمت این که، چندیست هوس های عجیب غریبی به سرت میزنه که سخت منو متعجب می کنه، هوس کشتن اون پسرِ بی ریخت توی اون گروه مضمحل، که فکر میکنه توجهش به تو باعث حسادت بقیه ی اعضای گروه میشه، یا هوس خواستگاری کردن از اون دختر محجوب بیانی برای اون پسر محجوب بیانی و دست به دست دادن عروس و داماد، یا هوس سرکار گذاشتن ملت با یه انگشتر فیک، یا هوس سفر رفتن اونم تنهایی و بی خبر، یا هوس زدن مشتی محکم بر دهان تمام عاشقان فیک، که جرات ابراز عشق شون رو ندارن، لذا برات نگرانم. بابت این سیستم عصبی خسته ای که برای خودت درست کردی؛ عمیقا نگرانتم. ولی شجاعتت رو برای فرت و فرت خرج کردن پول های بلوکه شده توی حسابت، تحسین میکنم، امیدوارم همین فرمون بری جلو و در نهایت آخر تابستون به جرم اختلاس مالی بازداشت بشی، بالاخره زندون محیط دنجی داره برای تفکر و برای کتاب خوندن؛ تازه دکترهاشم رایگان ویزیتت می کنن، دختر جان، حالا که شبیه یک شبه نویسنده و شبه اهل قلم به آن کنگره ی کذا دعوت شده ای، مانتوی ارغوانی خوشرنگت را فردا از خیاط بگیر و شال خوشگلی سرت کن و خیلی به این فکر نکن که با این یک بغل خوشحالی چیکار کنی، شاید اصلا فردا مُردی و نتوانستی فیس تو فیس با محمود جانت صحبت کنی و فریبا جان را یک دل سیر نگاه کنی، سعی کن فردا زود بیدار شوی، خوشحال باشی و به عملیات انتحاری کمتر فکر کنی، حداقل فردا نگران هیچ چیز نباش، من باز هم برای تمام درد های درونی و بیرونی ات دعا میکنم و آرزو میکنم هر چه زودتر شوهر خوبی گیرت بیاد و از این مهمل بافی ها خلاص شوی، میدانی دیگر هر چه نباشد سی ساله شده ای و می توانی برای خودت زندگی تشکیل دهی و هی لازم نباشد من نقص هایت را توی سرت بکوبم و برایت اسپند روی آتیش شوم و قربان صدقه ات بروم. خلاصه که دوست داشته باش خودت را و مراقب خودت باش.

  • ۹۷/۰۵/۲۳
  • نسرین

من و آرزوهایم

نظرات  (۱۲)

خلاصه که فردا روز خوبی داشته باشین ان شاءالله  :)
پاسخ:
ممنونم ان شالله :)
  • استاد بزرگ
  • خیلی خوب بود ..
    تنها خود آدم میتونه به داد خودش برسه.
    پاسخ:
    ممنونم
    بله دقیقا همین طوره
    دوست داشته باش خودت را 😍😍😘😘
    پاسخ:
    چشم بهار جان :)
    موقع خوندن داشتم چهره تو تصور میکردم که اینا رو تو اینه داری به خودت میگی چجوری میشی... صحنه ی جالبی بود... قوه ی تخیلم زیادی قویه😁
    پاسخ:
    چه جالب خودم نتونستم تجسم کنم خودمو :)
  • آشنای غریب
  • یعنی براتون دعوتنامه اومده ؟؟؟؟

    حسودیم شد !!!


    هیچ وقت امیدتونو از دست ندین !!
    پاسخ:
    بعله
    فکر کردی من کم آدمی ام :)
    چشمممممممممم
  • وحید محمدی

  •  سلام

       وبلاگ خوبی دارید
    ===========================

      لطفا  اگر زحمتی نیست  وبلاگ گلاسری  را دنبال کنید

       آدرس:     http://glossary.blog.ir
       
        متشکرم

     

    پاسخ:
    سلام
    ممنونم
    من وبلاگ هایی رو که دوست دارم رو دنبال میکنم مرسی از لطف تون
    با قوانین وبلاگ تون هم هیچ مشکلی ندارم راحت باشین:)
    ۱. کنگره ی چی؟ 
    ۲. دستم بهت برسه تیکه تیکه ات می کنم منو سکته میدی با انگشتر فیک گوشه ی وبلاگت؟ عبَضی؟! 
    پاسخ:
    1- کنگره ی ادبی سه نسل داستان نویسی
    2-یعنی من عروس بشم تو سکته میکنی؟ یعنی از ذوق زدگی؟ :)
    مرسی که اینقدر دوسم داری :)
  • آقای مُرَّدَد
  • مونولوگ بود؟ 
    مخاطب داشت یا خودت مخاطبش بودی؟

    اینکه آدمها مدام در فکر یک عملیات انتحاری هستندُ خوب گفتی. و متاسفانه مختص به یک نفر هم نیست. همه این نقصُ داریم.
    پاسخ:
    تیتر واضح نبود؟ 
    چه قشنگ با خودت حرف زده بودی:)
    منم‌گاهی فکر میکنم زندان خیلی هم جای بدی نیست، کلی وقت ازاد داری که میتونی توش کتاب بخونی، چیزهای جدید یاد بگیری، در مورد زندگی یه عالمه ادم جدید چیزهای جالب بفهمی و عبرت بگیری و... البته بازم خدا نصیب کسی نکنه، ابروی رفته رو نمیشه راحت جمع کرد.
    امروز کنگره رفتی؟ خوش گذشت؟ :)
    پاسخ:
    ممنونم :)
    قطعا جای قشنگی نیست چون ما فقط یه بعدش رو میبینیم اون دلتنگی، حس توی قفس بودن، بسته بودن بال و پر و محیط بد  و... نمی بینیم.
    دقیقا همین طوره آبرو مهمترین دارایی آدمه آبرو و سلامتی:)
    عالی بود جای همتون خالی
    امیدوارم دیدار با بزرگان نویسندگی فرصت خوبی برای کسب تجربه‌های جدید باشه. پر از دوست داشتنی‌ها. :)
    .
    تصویر رو دیدم یاد این بیت شعر افتادم:
    به اخمت خستگی در می‌رود لبخند لازم نیست
    کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست.
    فکر کنم از صباغ زاده باشه.
    پاسخ:
    الان که دارم این کامنت رو میخونم دیگه مثل چند ساعت قبل خوشحال نیستم ولی هنوزم میگم امروز عالی بود
    چه شعر قشنگی مرسی:)
    چقدر دلنشین چقدر عالی :)
    پاسخ:
    قربانت حوای مهربان:)
  • آسـوکـآ آآ
  • امیدوارم مراقب خودت باشی واقعا و حسابی هوای خودت رو داشته باشی :)
    پاسخ:
    خودمم امیدوارم :)
    مرسی آسوکا جان

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">