گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

بدقول نباشیم

چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۳:۱۰ ب.ظ

هوالمحبوب

قرار بود یکی از دوستان، قالب جدیدی برای وبلاگم طراحی کنه که قریب یک ماهه از روش میگذره و هنوز خبری نشده، خودمم دیگه پیگیری نمیکنم و از خیرش گذشتم، یکی از دوستان هم قرار بود که آدرس پستی بدن برای ارسال کتاب های کاظم بهمنی که نفرستادن و من هم  کتاب ها رو به کس دیگه ای هدیه کردم، به عنوان سرگروه ادبیات، جزوه های معلم های دیگه رو باید بازبینی کنم و اشکالات رو تذکر بدم و هی این سه تا همکار منو سرکار میذارن و کارشون رو به موقع تحویل نمیدن و حسابی کفری ام میکنن. شروین از اول تیر تا همین دیروز که امتحانش رو داد، قول داده بود درس بخونه و همچنان قراره بخونه، دوست دیگه ای قرار بود لیست کتاب هاشو بفرسته برای مبادله ی پایا پای که چشم من به در خشک شد و خبری نشد:)، قرار بود چند نفر از دوستان داستان جدیدم رو نقد کنن و نقدشون رو برام بفرستن و همچنان خبری ازشون نشده و خودمم خسته شدم از هی یادآوری کردن این موضوع، الی قرار بود روز های آفش رو بهم خبر بده و برای یه سفر یک روزه برنامه ریزی کنیم و همچنان بعد از یک ماه منتظر تماسش هستم، قرار بود از اول تابستون با همکارهای قدیمی یه قرار و دورهمی داشته باشیم و تابستون داره تموم میشه و همچنان منتظرم که پنج شنبه ای از راه برسه و بهم خبر بدن که این هفته دیگه هماهنگ میشیم. یکی از بلاگر ها قرار بود هر وقت از گیجی در اومدن بهم خبر بدن که راجع به یه موضوعی صحبت کنیم و ایضا از ایشون هم خبری نیست.
از این مثال ها زیاد دارم، آدمی که قول میده و یادش میره. به خیلی هاشون حق میدم، خودم هم خیلی چیزها رو فراموش میکنم. خیلی قرار ها رو یادم میره و مجبور میشم بر خلاف میلم از دو واژه ی دوست نداشتنی (ببخشید و چشم) استفاده کنم. اما فکر میکنم در کل آدم خوش قولی هستم، اگر حجم کاری ام اجازه بده، برای همه ی دوستام وقت میذارم، برای هر قراری همیشه آماده ام و برای هر دیوانه بازی پایه ام. متاسفانه اونقدر همه ی آدم ها این روزها درگیر مشکلات ریز و درشت شدن که باید بهشون حق داد که خیلی چیزها رو فراموش کنن. امسال تابستون خوبی داشتم، یه رضایت 60 درصدی از خودم دارم. همچنان دارم از دوران خوش تجرد لذت میبرم. وقتی یه قضیه ی خواستگاری جدی میشه، یهو نفس
تنگی میگیرم و وقتی تموم میشه یه خیال راحت میکشم. نه اینکه از ازدواج خوشم نیاد، نه، وقتی هیچ چیز اونی نیست که دلم میخواد و هی مجبور میشم علی رغم میل باطنی ام عمل کنم، حس خفگی بهم دست میده. امیدوارم روزهای تابستون خوش و خرم تموم بشه، چون حسابی دلم برای سرکار رفتم و نظرم روزانه تنگ شده. راستی فردا وروجک مون یک ساله میشه. همون دلبر خانومی که گوشه ی  وبلاگ نشسته، عصر بعد از جلسه قراره برم براش کادو بخرم. البته برای ایلیا هم باید بخرم دیگه چون نمیشه السا هدیه بگیره و اون نه :)

  • ۹۷/۰۶/۱۴
  • نسرین

از ناممکن ها

نظرات  (۱۵)


من دوست داشتم معلم باشم تابستونا و عیدها

تولدش مبارک :)
پاسخ:
شما فکر نکن ما تابستونا و عید ها خیلی خوش به حالمونه :)
ممنونم :)
  • مجنونِ لیلی
  • تکنولوژی عوض اینکه سرعت کارها رو بالا ببره تا بیشتر دور هم باشیم و خوش بگذرونیم ، علاوه بر اینکه سرعت کارها رو بالا برد سرعت وابستگی به دنیای مجازی و فرو رفتن در خودمون هم بیشتر کرد
    البته نه فقط غرق شدن در دنیای مجازی  بلکه زندگی انقدر داره با سرعت میگذره که آدم میمونه چی بگه
    خب از این آدم غرق در این همه سرعت و پیشرفت سر قول و قرار موندنش هم خواسته ای به جا ولی سختیه

    امیدوارم زندگی تون همیشه به کامتون باشه حتی توی این عصر انفجار اطلاعات و سرعت ماورایی پیشرفت تکنولوژی (خود این قسمت آخر برای خودم خنده داره اخه ما کجای پیشرفتیم:| )

    پاسخ:
    من خیلی موافق این نیستم، بعضی وقت ها این بی معرفتی هست که ماها گرفتارش شدیم، و گرنه گوشه ی همه ی گرفتاری ها و درگیر تکنولوژی شدن ها یه وقت آزادی هممون داریم که هدرش میدیم :)
    ممنونم از محبت تون
    درگیرش که هستیم بالاخره :)
    بدقولی این ملت منو له کرده
    گاهی وقتا حس میکنم طرف عمدا بدقولی میکنه
    پاسخ:
    گاهی بله عمدا بد قولی میکنن
    چون اصلا زمان و برنامه ی طرف مقابل براشون مهم نیست
    اون قسمتهای مربکط به خواستگاری را منم همینجوریم البته بابت همشون غصه و حسرت هم میخورن که خاک تو سرت که مجبوری به اینا فکر کنی 
    و بعد خاک تر تو سرت که یجوری رفتار می کنی که طرف بپره!!!
    پاییز هوای تبریز چجوریه؟ خیلی دوست دارم بیام ببینم اونجا رو 
    پاسخ:
    اه بگذریم از خواستگارهای اعصاب خرد کن /////
    پاییز هوا سرده یه جور دلچسبی سرده
    کاش بیایی
    مطمئنم خوشت میاد
    آره میدونم حوصله تون سر میره توی خونه
    اذیت میشید تابستون :)
    پاسخ:
    دقیقا :)
    معلمان همیشه خوشبحالشونه :)
    پاسخ:
    چرا ؟؟ :)
    دلبرتون از فیلنگیل ما یه روز کوچکتره ^_^ اونم مثه دلبرخانوم‌ کلی خوردنیههه ^___^ تولدشم مبارک باشه ^_____^ 
    پاسخ:
    ای جانم :)
    خدا حفظش کنه
    ممنونم خانومی
    من که کلا رو قول کسی حساب نمیکنم و خودمو از انتظار خلاص میکنم... حالا اگه کسی روی قولش بمونه و خبری ازش بشه که استقبال میکنم، یادش بره و پیگیر نشه منم فراموش میکنم ازش قولی گرفتم :)
    ببینم من که به تو احیانا قولی ندادم که خدایی نکرده یادم رفته باشه؟؟🤔
    پاسخ:
    واقعا همیشه نمیتونیم اینجوری باشیم
    گاهی لازمه مردم به تعهدات خودشون پایبند باشن
    نه عزیزم راحت باش:))
    یادم افتاد منم بدقولی کردم : |

    پاسخ:
    :(
    الان من قولی ندادم به شما که عمل نکرده باشم؟ چون الان هیچی یادم نیس

    ولی شما یه تویوتا اف جی قول دادید زدید زیرش..الان سه برابر شده!
    پاسخ:
    مهم نیست چون وقتش گذشته دیگه:)
    دعا با قول فرق میکنه
    منم گاهی از بد قولی خودم و بقیه عصبانی میشم، ولی چون خودمم برام‌ پیش میاد سعی میکنم حق بدم بهشون:)
    خدا حفظش کنه، چه خوشکله ماشاءالله :*
    پاسخ:
    گاهی نمیشه دیگه فرشته گاهی نمیشه
    قربانت عزیزم:)
    تولد جوجه فینچتون مبارک باشه، انشالله به خوشی و شادی و به دور از مشکلات و دغدغه های ما زندگی کنه. 
    در مورد قرار و قول، یه بنده خدایی قراره متن های منو بخونه و ویرایش کنه و اپ کنه تو سایتش  من ظرف یک هفته چند بار مینویسم و اون ظرف سه ماه میخونتش! اوایل هی بهش میگفتم اما الان دیگه بهش نمیگم. 
    زندگی انقدر پیچیده اس که ادم دیگه از هیشکی توقع نداره  اینو گفتم بدونی واقعا درکت میکنم
    پاسخ:
    ممنونم :)
    منم دیگه از صرافتش افتادم، وقتی آدم برای کسی مهم نیست خب نیست دیگه
    چه اهمیتی داره هی خودت رو کارت رو و قول هاشو یادآوری کنی....
    بد قولی واقعا بده البته خودمون هم یه وقتایی کلا یه قرار رو فراموش میکنیم ولی اینکه مثلا یه ساعت پیش به یکی بگیم فلان جا باش میبینمت ولی نریم و اطلاع هم ندیم خیلی دیگه کار زشتیه

    تولد السا خانم مبارک:)
    ماهم دیشب تولد یه دوقلو بودیم رزا و رونا
    پاسخ:
    دیروز با یکی قرار داشتم قبل از جلسه، تاکید کرده بودم که چهار و نیم اونجا باشه چون نمیخواستم کسی مطلع بشه از قرارمون
    از چهار و بیست و پنج دقیقه اونجا بودم و ایشون ساعت 4:50 دیقه اومدن. در حالی که دو نفر دیگه از بچه ها هم قبل ایشون رسیده بودن.
    اونقدر ناراحت بودم که حد نداشت، ولی ایشون با یه عذرخواهی ساده همه چی رو برای خودش حل کرد
    واقعا نمیفهمم بعضی ها چرا اینقدر راحتن توی وقت و قرار و ....
    ممنونم
    تولد دوقلوهای شمام مبارک باشه :)

  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • همه آدما اشتباه می‌کنند و فراموش می‌کنند و درک می‌کنم که توی شرایطی نمی‌تونیم این اشتباه‌ها رو قبول کنیم و فکر کنیم طبیعیه!

    خوبی؟!
    پاسخ:
    دیگه بعضی وقت ها شورش در میاد
    من میگم آدم یا یه مسولیتی رو نپذیره یا به نحو احسنت انجام بده
    منم آدمم، کار دارم، ممکنه عروسی یا مهمونی برم. ولی دلیل نمیشه مسولیتم رو فراموش کنم


    نه راستش اصلا خوب نیستم
    ولی من اغلب بد قولم  یا به قولم در دقیقه 90 عمل میکنم
    پاسخ:
    خیلی بده

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">