گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

هوالمحبوب


اینجا قلب هزار ساله ی تاریخ است، ایستاده ام مقابل عمارت ساعت، عقاب با صلابت تبریز، نوای دلکش ساعت مرا در تاریخ سیر می دهد، مرا به دوره ی آشور به زمان سارگن دوم، به کتیبه های باستانی می برد، به شهری آباد در فلات ایران، پیچ و تابم می دهد و برم می گرداند به دوره ی ایلخانان.

به هزارتوی تاریخ سرک می کشم، به صدای شهرم گوش می دهم، دست می کشم روی ویرانه های شهر پس از هزار جنگ و هزار لرزه و هزار داستان.

تبریز در خودش می گرداندم، حالا رسیده ام به قرن سیزدهم میلادی، زمانی که تاجری ونیزی مبهوت شکوه تبریز است، ایستاده است به نظاره و چشم از باغ ها و چشمه های جوشانش برنمی گیرد.

ناگهان زمین زیر پایمان می لرزد، کتیبه های نیلی مسجد کبود می شکنند و به تلی خاک بدل می شوند، مقبره ی جهان شاه مدفون می شود، زمین و زمان تیره می شود و من مات سینه ی پر التهاب شهرم.

قدری میان باغ های پر دار و درخت شاه گولی می چرخم، رو به روی دریاچه ای نیلی رنگ، می ایستم شهر چه با صلابت ایستاده است، به سان سهند.

ایستاده ام به نظاره ی مسجد صاحب الامر، یادگار طهماسب شاه ، می خواهم وجب به وجبش را سیر کنم که شیپور جنگ به صدا در می آید. عباس میرزا عازم جنگ است، زمانی برای بدرقه نیست او می رود و مصدق می سراید : «دل شهزاده ی قاجار شکست، صبح گاهان از غم، دیده بر دنیا بست، می نشینم به نظاره، که فتح نامه ی خون در دست ......»

زن ها و مردها در تکاپویند و شهر رنگ خون گرفته است، آب نیست، غذا نیست، تبریز غزل ریز من حالا کوچه به کوچه اش زیر سم اسبان روس و قجر است، اینجا امیرخیز است، چادر سردار را می بینم، صدای تِلی را می شنوم، شیهه ی اسبش را و موهای سیاهش را می بینم که به دست باد سپرده است.

شهریار است که نشسته است توی خانه ی دل بازش، اینجا باغشمال است، برای تبریز می سراید برای شکوه پا برجایش«روز جانبازیست ای بیچاره اذربایجان/ سر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان»

اینجا تبریز است، شهر من، وجب به وجبش داستانی در دل خود نهفته است. قصه هایی از سرداران و سربازان، قصه هایی از شهربانوها و پریان زیباروی تورک. وه چه پیر شده ای ای بیگ!

 

مسجد کبود، مسجد صاحب الامر، شاه گولی، خانه ی مشروطه، خانه ی شهریار

 

  • ۹۷/۰۸/۰۴
  • نسرین

نظرات  (۱۰)

یاد شعر ای گنبد گیتی ای دماوند افتادم. همینجور بیخودی :| 

من تبریز رو خیلی دوست دارم اما خیلی ازش دوریم. به هر حال امیدوارم یه روز بیام و مشاهده کنم قشنگی هاشو
پاسخ:
چرا بی خودی خب لابد یه چیزی رو تداعی کرده دیگه

ان شالله که قسمت  بشه و بیایید
تبریز همیشه برا من یادآور شهریار  و ایل گلی بوده و مردمی که واسه تبریز همیشه جنگیدن
پاسخ:
ایل گولی نداریم ما
شاه گولی داریم:)
خوبه که یادآور چیزهای خوبیم براتون
  • آشنای غریب
  • این شهر در سال ۱۵۰۰ میلادی و در زمان پایتختی صفویان به‌عنوان پنجمین شهر پرجمعیت جهان شناخته می‌شد و جمعیتش با استانبول –پایتخت امپراتوری عثمانی– برابری می‌کرد.

    برگرفته از ویکی پدیا
    پاسخ:
    خسته نباشی
  • آشنای غریب
  • خدا قوت پهلوان
    پاسخ:
    سپاسگزارم جوان
    جذب گردشگر :) خیلی هم حرفه ای! :)
    جدی میگم 
    من واقعا خیلی دلم میخواد تبریز رو ببینم 
    که قبلا هیچی نمی دونستم ازش 
    از این همه جاذبه توریستیش
    پاسخ:
    خوشحال میشم که اینجوری بشه
    البته که تبریز به تعریف های من احتیاجی نداره:)
    منم امیدوارم ک هبتونی یه روزی بیای تبریز
    من خودم هنوز همه جاشو خوب نگشتم فقط در این حد بهت بگم:)
    تبریز شهر موزه و شهر خانه های تاریخی و شهر شکلاته این سه تا رو فراموش نکن :)
  • آسـوکـآ آآ
  • من همیشه دلم میخواست تبریز رو ببینم اما هیچوقت فرصت نشد...
    در اولین فرصت بعد از دفاع حتما یه سفر تبریز میام که تمتم خستگیام رو بشوره و ببره
    پاسخ:
    ان شالله یه وقت مفصل یپیدا کنی برای سر زدن به تک تک جاهای دیدنی تبریز
    میرسد روزی که من بالاخره تبریز را ببینم؟پوووف.

    زیبا نوشتین راجبش
    پاسخ:
    خیلی دور از تصور نیست
    خیلی دورین ازش؟؟
    این روزا ساده ترین چیزها شده رویا (:

    مرکز ایرانم
    پاسخ:
    دقیقا

    موفق باشید هر جای ایران که هستید:)
    در مورد دو مطلب بالاتر 

    نقدی بر مخاطب


    خوانندگان مجازی الان بیشتر برای نوشته های کوتاه ارزش قائلن تا نوشته های بلند..

    منم برای نوشته های ساده ام تو کانالم دوست دارم همشون بخونن اما فقط یک سوم پیگیرن.بقیه فقط عضو کانالن.

    و باعث خوشحالیمه وقتی میبینم حداقل اون سی که واقعا پیگیرن.دلم آروم میشه.

    کانال شما هم سر زدم.اکثر مطالبتونم خوندم.فکر کنم بیش از 50 درصدش.

    زیبا بود.


    پاسخ:
    بله همین طوره

    ممنون
    میگم نسرین بیا و مرا عاشق خودت نکن دختر...نمیشود که در مورد تمام عشق های من بشینی اینطور قشنگ بنویسی که لامصب...
    تبریز...تبریز جانم....تبریز خشن و سردم...چقدر ازش بدم می آمد و چقدر همزمان عاشقش بود...لاو اند هیت ریلشین شیپ را ما همیشه در اوج با هم زندگی کرده بودیم
    پاسخ:
    :)
    من کلا برای خانم ها بیشتر جاذبه دارم تا برای آقایون :))
    من هیچ وقت ازش متنفر نشدم
    حتی اگه غریبه پرست و خودی کش باشه
    حتی اگر قدر نشناس باشه
    من عاشق وجب به وجب خاک تبریزم
    عاشق تک تک خیابون ها و کوچه هاشم
    عاشق تک تک خرابی ها و ترک ها و ویرانی هاشم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">