هنر داستان نویسی
هوالمحبوب
ارنلد بنت، می گوید: «ویژگی مهم رمان نویس واقعا بزرگ؛ شفقت مسیح وار و فراگیر است» یعنی یک داستان نویس بزرگ شخصیت هایش را به حال خود رها نمی کند، به حالشان دل می سوزاند و برای جزء به جزء سرنوشت شان برنامه ریزی می کند؛ حتی اگر برای زندگی خودش برنامه ای نداشته باشد.
وقتی داستانی را از منظر خودت تعریف می کنی، یعنی وقتی دانای کل هستی، حق قضاوت کردن درباره ی شخصیت های داستانت را نداری، حق نداری درباره شان صفت یا ویژگی بد به کار ببری، مگر اینکه آن را در دهان یکی از شخصیت هایت بگذاری، تو مسیح وار باید پشت تک تک شخصیت هایت بایستی.
پشت پنج زنی که تا کنون خلق کرده ام می ایستم، پشت دخترک توی پارک که عاشق آن روحانی چشم رنگی شد، پشت خانم معلمی که عاشق یک مرد تو خالی با وعده های رنگارنگ شد، پشت مرضی، دختر سیگاری توی پارک، حتی پشت مادری که عروسش را کشت یا ایوا که عاشق ساکن خانه ی واحد هشت شده بود حتی عاشق دختر نویسنده ای که همین اواخر خلقش کرده ام، دختری که خودسوزی می کند.
کارهایشان را، تصمیم هایشان را، حرف هایشان را من ننوشته ام، من داستان را آغاز کرده ام که آن ها فرصت حرف زدن بیابند، حالا در خلال نوشته های من این فرصت مهیا شده است. برای همین است بعد از هر چهارشنبه ای که می نشینم پشت مانیتور و تلاش میکنم داستانم را تغییر دهم؛ می بینم که عاجزم. نوشته هایم را، نقاط ضعفم را، واژه به واژه اش را دوست دارم، برای خودم نوشته های قابل احترامی هستند، همین که برای نوشتن شان رنج کشیده ام، همین که بعد از فشردن کلید پایان، نشسته ام و به حال دخترهایم، زن هایم، گریه کرده ام یعنی، من دارم به شفقت مسیح وار فکر می کنم.
دیوید لاج معتفد است هم داستان نویسی هنر است و هم داستان خوانی، دلم میخواست یک روزی آدم ها از خواندن نوشته هایم به وجد بیایند، همان طور که من سال ها با نوشته های دیگران سحر شده ام، جادوی کلمات شان در روح و جانم ریشه دوانده است.
داشتم به مسابقه ی داستان نویسی فکر می کردم، مسابقه ای که قرار بود، از خلال جنگ های ایران و توران در شاهنامه الهام گرفته شود، داشتم به سیاوش فکر می کردم، به ایده هایی که در ذهن داشتم و دست نخورده باقی ماند، فکر می کردم می توانم داستانی در این حد و اندازه بنویسم، پیشنهاد نوشتن داستان به شکل دو نفره هم قطعا ایده ی مسخره ای بود، هر چند مطرحش کردم اما ....
مسابقه ی داستان نویسی جام جم یا همان خودنویس را هم نتوانستم شرکت کنم، وقت کمی باقیست و من برای نوشتن داستان نیمه بلند حقیقتا ضعیفم. ایده هایم را می گذارم در کوزه تا عجالتا در فرصت مناسب آبش را بخورم. فعلا هیچ ایده ای برای هیچ اتفاق خوشایندی ندارم.
- ۹۷/۰۸/۱۰