تئوری انتخاب به زبان ساده
هوالمحبوب
بخش هایی از کتاب تئوری انتخاب نوشته ی ویلیام گلاسر:
در تئوری انتخاب چیزی که بیشتر از همه توجهم رو جلب کرد و بهم فهموند که چقدر این اشتباه رو در روابط خودم داشتم کنترل بیرونی بود. کنترل بیرونی یعنی اینکه هر وقت مشکلی در یک رابطه ایجاد میشه ما اون رو گردن طرف مقابل میندازیم، چون تو دیر اومدی من عصبانی شدم، چون تو غذا نپخته بودی من سرت داد کشیدم، چون تو همیشه غر میزنی من ترجیح میدم باهات حرف نزدم و.... گلاسر میگه بهتره بیاییم به جای انتقاد از دیگران نوک پیکان رو به طرف خودمون بگیریم. ببینیم خودمون چه رفتار مخربی داشتیم که این اختلاف ایجاد شده. چون علم روانشناسی معتقده که انسان ها تنها خودشون رو میتونن تغییر بدن نه دیگران رو. حالا این دیگران میتونه همسر، مادر، پدر، دوست یا هر کسی باشه.
همه ی ما یک سری رفتار مخرب در روابط خودمون داریم که همیشه بهمون آسیب میزنه. این رفتارهای مخرب عبارتند از: انتقاد کردن، سرزنش کردن، شکایت کردن، غرغر کردن، تهدید کردن، تنبیه کردن و باج دادن. نویسنده معتقده اگر این هفت رفتار مخرب رو با هفت رفتار پیوند دهنده جایگزین کنیم بهتر میتونیم با آدم ها در صلح زندگی کنیم.
رفتارهای پیوند دهنده هم این ها هستن: گفتگو کردن، شنیدن، احترام گذاشتن، پذیرفتن، تشویق کردن، اعتماد کردن و حمایت کردن.
ما آدم ها اغلب دوست داریم فقط گوینده باشیم و خیلی کم اتفاق میوفته که شنونده ی خوبی باشیم. به حرفهای طرف مقابل گوش بدیم نه فقط برای اینکه جواب درخوری بهش بدیم، حرفهای طرف رو بشنویم فقط برای اینکه اون آدم خالی بشه.
نکته ی قابل توجه دیگه ی این کتاب برای من نیازهای اولیه ی هر انسان بود. گلاسر اومده نیازها رو در پنج محور برای ما تعریف کرده و اضافه کرده که اگر دو نفر که میخوان با هم ازدواج کنن، بیان و این پنج نیاز رو در خودشون و طرف مقابل ارزیابی کنن میتونن نتایج بهتری بگیرن. این نیازها به طوری طراحی شده که برای داشتن یک زندگی خوب باید حداقل در سه نیاز با هم، هم خوانی داشته باشیم. نیازهای دیگه مون هم اختلاف فاحشی با هم نداشته باشه و به معنای ساده بتونیم با کم و زیاد هم کنار بیاییم.
اولین نیازی که برامون تعریف میشه نیاز به بقاست. مسائل مالی، نحوه ی خرج کردن و درآمد، در این نیاز می گنجه. ما باید بر اساس میل ها و خواسته هامون به این نیاز از یک تا پنج یک نمره بدیم. هر چقدر که این نیاز برامون مهم تره عدد این نیاز بالاتر میره و هر چقدر که این نیاز برامون کم اهمیت تره عددش پایین میاد.
دومین نیاز، نیاز به عشق و احساس تعلقه. هر چقدر که نیاز دارین که از طرف مقابل عشق دریافت کنین و به طرف مقابل تون عشق بدین باید برای این نیاز هم عددی رو تعیین کنید. کسایی که خیلی عاطفی هستند مثل من و نیاز عشق بالایی دارن از عدد بالاتر و کسانی که خیلی عاطفی نیستند عدد پایین تری رو بهش اختصاص میدن.
نیاز سوم نیاز به قدرت هست. اینکه تمایل داریم به چه میزان از منزلت اجتماعی یا پول و موقعیت بهره مند شویم. اینکه چه میزان دوست داریم مورد احترام باشیم. اگر این نیاز در زندگی برای کسی که نیاز به قدرت بالایی دارد ارضا نشود، اختلافات چشم گیری در زندگی پدید می آید. کسی که احترام و قدرت مورد نیازش را از سوی شریک زندگی دریافت نکند بعد از مدتی ناامید می شود.
نیاز بعدی نیاز به آزادی است. آزادی گرایش به انجام کارهای مورد علاقه ی خودمان است. یعنی میل داریم از حوزه ی کنترل همسرمان خارج شویم. برای کسانی که انزوا و خلوت را دوست دارند، نیاز به آزادی نمره ی بالایی دارد، همسر چنین فردی باید زمان هایی را برای خلوت کردن به او بدهد.
نیاز پنجم، نیاز به تفریح است. تفریح کردن بخش مهمی از زندگی هر فردی است، علاقمندی به تفریح های مشترک، گذراندن زمان هایی در کنار همدیگر می تواند به بهبود روابط و ایجاد صمیمیت بین زن و شوهر کمک کند.
به نظرم لازمه که همه قبل از ازدواج یه دور این کتاب رو بخونن و آزمون های پایان کتاب رو جواب بدن. نه فقط در حد شعار بلکه واقعا کارسازه به نظرم.
- ۹۷/۰۹/۳۰