گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر بخوانیم» ثبت شده است


هوالمحبوب

اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم
پس قهوه خانه ها به چه درد می خورند ؟

اگر نتوانم با تو بی آنکه هدفی داشته باشیم
راه بروم
پس خیابانها به چه درد می خورند ؟

اگر نتوانم نام تو را
بی آنکه بترسم
مزمزه کنم
پس زبانها به چه درد می خورند ؟

اگر نتوانم فریاد بزنم
دوستت دارم
پس دهانم به چه درد می خورد ؟

سعاد الصباح
  • نسرین

هر وعده که دادند به ما باد هوا بود

هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود


چوپانی این گله به گرگان بسپردند

این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود ؟


رندان به چپاول سر این سفره نشستند

اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!


خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند

هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود .


گفتند چنینیم و چنانیم دریغا ...

اینها همه لالایی خواباندن ما بود !


ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند

یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود...!



#ایرج_میرزا

  • نسرین

هوالمحبوب 

برمان گردان دنیا

به روزگاری که هنوز

مردگان زیادی را

از نزدیک 

نمی شناختیم 

مرگ

به اندازه ی بستگان دور همسایه

دور بود

به روزگاری که ترانه های حزن آلود

کسی را به یاد کسی نمی انداختند

عطرها

آدمها را به یاد آدم نمی آوردند

و در هر گوشه ی این شهر

خاطره ای که پوست دل را بکند

کمین نکرده بود...

#رویا_شاه_حسین_زاده

  • ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۳۵
  • نسرین

هوالمحبوب

 

 

 

هوالمحبوب

 

گر در تنور، دستِ تهی پیش برده ایم
یک جو طمع به خرمن گندم نکرده ایم

دریای شوربخت وصبوریم سالهاست
طوفان چشیده ایم وتلاطم نکرده ایم

جنگل گواه باش اگر خانه سرد بود 
یک شاخه از درخت تو هیزم نکرده ایم

ما را به جرم آینه بودن شکسته اند
زیرا به روی رنگ تبسم نکرده ایم

#مجید_افشاری

 

 

 

 

 

 

 

  • نسرین

هوالمحبوب

سلام که سرآغاز مهربانی هاست....

معرفی کتاب امروز مربوط میشه به یه کتاب شعر از یه شاعر خیلی جوون که خوندن اشعارش منو به وجد آورد.برای همین ترجیح دادم به شمام معرفیش کنم تا تو لذت خوندنش سهیم باشین.
عنوان کتاب:برای سکوتم کاش کمی حرف داشتم ،شاعر:اکبر زارع،انتشارات شعر روزگار
شعرها همه در قالب شعر سپید هستند و اغلب کوتاه ولی پر معنا....

قصه ی آشنایی من با این کتاب این بود که خیلی اتفاقی تو خونه ی خاله جانم چشمم خورد به این کتاب بعد که ورق زدم دیدم به به چه شعرهای خوبی داره.کل ساعتهایی که اونجا بودیم کتاب تو دستم بود و از شعرهایی که خیلی خوشم اومد تو دفترچه ام یادداشت کردم.شعرها اکثرا مضامین عاشقانه دارند گاهی نقبی به عرفان و شعرهای مذهبی هم زده شده است.عنصر خیال بسیار قوی است.شاعر ابزار گوناگون را به خدمت شعر در آورده و برای بیان منظور خود از آن بهره گرفته است یکی از اتفاقهایی که در این اواخر در شعر نو و سپید شاهد آن است بروز و ظهور واژه ها و اصطلاحات غیر ادبی در شعر است که در اغلب موارد هم خوش مینشیند در شعر.

گویا برای رهایی از قید و بندهای شعر کهن شعرای ما مخصوصا جوانان خوش قریحه علاوه بر پناه بردن به شعر نو سعی در تغییر محتوایی شعر هم دارند گویا شعر ها نوعی واگویه ی خاطرات است گاهی نامه است گاهی درد دل.کما اینکه این قبیل مسائل در شعر کهن هم دیده میشد ولی در شعر سپید امروزی تر و بی پرواتر شده است.

شاعر این دفتر شعر متولد سال 69 است و این برای من بسی جای شگفتی بود که چقدر شعر ها از پختگی برخوردارند و چقدر دلنشین هستند و خبری از شتاب زدگی و خامی های جوانی و عاشقانه های دم دستی در آن نیست.امیدوارم بتونین کتاب رو تهیه کنین و از خوندن شعرهاش لذت ببرین منم تو فکر یه راهی برای کش رفتن کتاب از پسرخاله ام هستم:))

چند نمونه از شعرهای کتاب:


تو قند شیرین
خسروت چای تلخ
برای رفع خستگی مرگ
با من اگر بودی قنداب شفا بخش میشدیم!

****
میگویند دریادلم
نمیخواهی دل به دریا بزنی؟

****
خفه میشود یادت وقتی
که دلم تنگ است!

***
در بحبوحه ی مدرن شدن
تو هم خودت را به روز کن
شب....

***
من سرنخ تمام کلاف ها بودم اما سکوت بازیگوش تو رشته ی کلامم را گم کرد.

***
ابروانت را گره نزن بیهوده
فیلسوف نگاهت نمیفهمد مرا

***
آن قدر زمین خورده ام که دیگر به گلوگاهم رسیده است
همین روزهاست که بالا بیاورم تمام زندگی را

**
از ازدیاد محبت لامپ ارتباطمان ترکید
از این پس
الگوی مصرف نگاهم را اصلاح میکنم!
***
شب فرا رسیده است
ماه خسوف کرده است
کلید چشمهایت را بزن
تکلیف نگاه هایمان روشن شود!

****
امروز غروب من و خدا
همنشین بودیم در مطلع شعرش الله اکبر

  • ۸ نظر
  • ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۲۸
  • نسرین

هوالمحبوب

یادم است درست هشت سال پیش بود درست هشت سال پیش هشتم آبان ماه سال 86. سر کلاس مسعود سعد نشسته بودیم ردیف آخر. دکتر «ن» وارد کلاس شد حالش مثل همیشه نبود لبخند کجکی همیشگی را روی لبهایش نداشت.نشست و چند لحظه ای به سکوت گذشت و بعد به ما دانشجوهای ترم سومی تسلیت گفت. گفت متاسفم که خیلی زود قیصر را از دست دادیم. او هنوز خیلی کارها میتوانست خلق کند برای ادبیات ما.

من جوجه دانشجوی ترم سومی ادبیات دهن کجی به استاد کردم و بی اهمیت از کنار موضوع گذشتم.  فکر میکردم قیصر امین پور یک شاعر معمولی است یک شاعر انقلابی که شعرهایش به درد همان کتابهای مدرسه میخورد و یه درد چاپ شدن در نشریات دولتی. شعرهایی که همه بوی کهنگی میدهند و از دم انقلابی و جنگی و مذهبی است.

من 19 ساله آن روزها ساده انگارانه طرفدار سهراب بودم و با عطر شعرهای او به وجد می آمدم. روز و شبم با یواشکی فروغ خواندن شب می شد و چیزی از قیصر امین پور نمیدانستم.

چند ماه بعد  وقتی م.ط کتاب «دستور زبان عشق » را به کلاس آورد؛ کتاب دست به دست بین بچه ها گشت تا رسید به دست من. کتاب را دست گرفته بودم که به دکتر «ن» ثابت کنم معیارهایش برای ارج نهادن به شاعران معاصر ایراد اساسی دارد اما....

روزهای جوانی روزهای تغیر و پختگی است روزهایی است که امروزت با دیروزت فرق اساسی می کند. امروز که دارم این پست را برای سالگرد قیصر امین پور مینویسم تغییرات فاحشی کرده ام. هشت کتاب سهراب سالهاست توی قفسه ی کتابهایم خاک میخورد دیوان فروغ را شاید سالی یک بار تورق کنم اما «آینه های ناگهان» ،«گلها همه آفتابگردانند»، «دستور زبان عشق» جزو همدم های همیشگی ام شده اند.

نمیدانم این مرد چه عصاره ای در اشعارش می دمیدکه اینقدر با روح و روان و دل آدمیزاد بازی می کند. شعرهایش نوشته هایش، مقاله هایش در سروش همگی نمایانگر همان یک شعر بلند است. « درد های من نگفتنی /درد های من نهفتنی.....»

خوشحالم که حداقل بعد از مرگش به شناخت درستی از او و افکارش برسم و ناراحتم به عنوان یک ادبیاتی خیلی دیر شناختمش. اما دارم سعی میکنم دانش آموزانم را با آثار او بیشتر آشنا کنم و آنها هم عجیب شیفته ی نوشته های  قیصر شده اند. بی شک یاد و نامش همیشه برای دوست دارانش گرامی و عزیز است.

  • نسرین

هوالمحبوب

یادم هست که این شاعر را از خوابگاه دانشگاه ارومیه شناختم  روزی که برای ملاقات یک دوست رفته بودم و در اتاق آن خوابگاه کذایی دفتر شعر«جهان غزلی عاشقانه است» را دیدم. شعرهایی که به غایت زیبایی بود و حس های ناب عاشقانه را در وجود هر انسانی بیدار میکرد.واژه چینی شاعر بی نقص بود جوری کلمات را به رقص در آورده بود که حس عاشقی را وجود هر خواننده ای را آکنده می ساخت.
در این زمانه ی شاعر پرورِ شاعر کُش بقای یک شاعر به خیلی آیتم ها وابسته است.زبان شعری مهم است دانش شعری مهم است روح تازه ای که شاعر در کالبد کلمات می دمد مهم است و مهم تر عشقی است که شاعر آن اشعار دارد.

امروز دفتر شعر دیگری از غلامرضا طریقی در پیش دیدگانم است به نام«به جهنم»

«به جهنم» را انتشارات تخصصی شعر یعنی«فصل پنجم» به زیور طبع آراسته است و اثر پنجم شاعرش به شمار می رود.طریقی متولد 56 است در شهر زنجان است و شاعری را زیر نظر استاد مسلم غزل معاصر یعنی حسین منزوی آغاز کرده است.زیبایی های اشعارش نیز گویی در اثر شاگردی چنین استادی شکل گرفته است. این دفتر شعر شامل چهل و سه غزل عاشقانه و اجتماعی است که شاعر به همسرش پیشکش کرده است.استفاده از المان های آشنای عصر مدرنیته، تلمیح های بکر، هم نشینی حروف هم آوا و ترکیب سازی از زیبایی های شعر وی به شمار می رود. دردهای اجتماعی، غم نان و بسیاری از تیرگی های اجتماع شاعر را به خوش چینی از طبع روانش واداشته تا با اسلحه ی غزل به مبارزه با این سیاهی ها برخیزد.شاعر جز قریحه و ذوق به چیز دیگری مسلح نیست شاعر غم نان را هم با آراستگی فریاد میزند.

شما را دعوت میکنم به خوانش چند غزل از او در ادامه ی مطلب...

حالم بد است مثل زمانی که نیستی

دردا که تو همیشه همانی که نیستی

  • نسرین