گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

ابد و یک روز

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۵ ق.ظ

هوالمحبوب

زمزمه هایی زیادی شنیده بودم راجع به این فیلم که بهترین فیلم جشنواره شده و بیشترین سیمرغ را گرفته و قص علی هذا. ولی معمولا تا خودم فیلم را نبینم این تعریف ها را باور نمیکنم چون بارها شده به تماشای بهترین های جشنواره نشسته ام و تاسف خورده ام بابت هدر دادن وقتم!

شناسنامه اثر: کارگردان: سعید روستایی بازیگران: پریناز ایزدیار(سمیه)،نوید محمدزاده(محسن)، پیمان معادی(مرتضی)، شبنم مقدمی(اعظم)، ریما رامین فر(شهناز) شیرین یزدان بخش(مادر)

خلاصه داستان: زندگی یک خانواده پر جمعیت را به تصویر می کشد که با مشکلاتی مثل اعتیاد، فقر، بیکاری و ... دامن گیر هستند.

نظر من : تا نیم  ساعت اول فیلم مدام داشتم به این فکر میکردم که کاش به جای این فیلم به دیدن «بارکد محسن کیایی» می رفتم که لااقل کمی میخندیدم؛ حتی اگر شده زورکی و مصنوعی! کارگردان های ما بارها و بارها ثابت کرده اند که در به تصویر کشیدن فقر و فلاکت بسیار هنرمندانه تر عمل میکنند تا در به نمایش گذاشتن شادی و رفاه و خوشبختی!

نکته ی قوت بارز فیلم، ابتدا فیلم نامه ی پخته و کامل و سپس بازی های بی نقص مجموعه ی بازیگران فیلم می باشد.

 فیلم مجموعه ای از روابط پیچیده و چند لایه و پر تنش را نشان می دهند. زندگی آدم هایی که با اعتیاد پسر خانواده به قهقرا رفته است و حالا با ازدواج سمیه قرار است به ویرانی کامل برسد.

فیلم کاملا با روح و روان بیننده بازی میکند؛ دعواهای بی حد و حصر شخصیت ها گاه تصنعی می شود. مخصوصا دیالوگ های رو اعصاب مرتضی و محسن در نیمه ی پایانی فیلم که هدف اصلی این دیالوگ ها مشخص نیست و نمایش استیصال خواهرها برای سوا کردن این دو برادر واقعا کش دار است.

خانه ای که به عنوان اصلی ترین لوکیشن فیلم شاهدش هستیم نمادی از فقر و فلاکت است. اما در اصل خانواده خیلی هم فقیر نیستند، هیچ کجای فیلم بحث پول پیش نمی آید و به نظر می رسد برادر بزرگ تر می تواند به راحتی خانواده را اداره کند.

بازی پریناز ایزدیار را به هیچ عنوان نپسندیدم، بازی در نقش دختر جنوب شهری را در سریال زمانه به مراتب بهتر به نمایش گذاشته بود تا در این فیلم و دلیل سیمرغ گرفتنش واقعا برایم جای تعجب دارد. کلا با نقش های زیادی مهربان، زیادی دلسوز، زیادی فداکار در فیلمها مشکل دارم و به نظرم واقعی نیستند!

پسر بچه ی فیلم را دوست داشتم؛ بازی خوبی داشت و مخصوصا نگاه های خاصی اما به عنوان یک دانش آموز تیزهوش، هیچ وقت در طول فیلم ما او را در حال درس خواندن ندیدیم و هیچ المانی از درس خواندن در فیلم گنجانده نشده نبود!

حضور دو خواهر بزرگ تر فیلم به نظرم بی خودی بود و خیلی به پیش برد داستان کمک نمی کرد. وضع مالی خوب اعظم و بدبختی شهناز با آن پسر غول تشن قرار بود چه گرهی را باز کند؟!

مادر فیلم شاهکار بود:) یک زن زمینگیر که نه کسی احترامش را نگه می دارد و نه عنصر اثر

گذاری هست ولی یک دیالوگ معرکه دارد«خراب شه خونه ای که بزرگتر نداره!».دیالوگ های جنجالی می گوید؛ مواد پسرش را پنهان میکند که بتواند بعد از آزادی با فروش آن خرج خودش را در بیاورد؛ با ازدواج غیر منطقی سمیه راضی است؛ به نظرم مادرهای سینما کلیشه ای بودند ولی مادر این قصه کاملا متفاوت است.

 یک ضعف بزرگ هم به نظرم عدم پرداخت صحیح شخصیت لیلا بود. دلیل افسردگی اش، دلیل پذیرفتن شغل جدید و دلیل این میزان پرخاشگری اش به هیچ عنوان در طول فیلم پاسخ داده نمی شود و مخاطب نمی تواند به شخصیت او نزدیک شود.

به نظرم منطقی ترین و باهوش ترین و دلسوزترین شخصیت واقعی فیلم محسن بود. که در بین اون همه آدم تونست نقشه ی مرتضی مبنی بر فروش سمیه به اون پسر افغانی رو درک کنه و در برابرش بایسته. نوید محمدزاده یه ستاره ی تمام عیار بود هم اینجا و هم در خشم و هیاهو. امیدوارم که استعدادش به هدر نره.

نکته: کاش سعدی روستایی این هنر داستان گویی اش رو در فیلم نامه ای امیدوار کننده به کار بگیره تا آدم بعد از خروج از سینما هنوز به زندگی امیدوار باشه.

یک آرزو:کاش هنوز هم مثل دهه ی هفتاد وقتی دسته جمعی میرفتیم سینما اون یک ساعت و نیم صرفا باعث شادی و تفریح مون می شد؛ نه باعث غمگین تر شدن مون. کاش هنوز هم فیلم هایی ساخته می شدند که قهرمان داشتند و حتی پدر خسته ی من رو تشویق می کردند برای بردن خانواده به سینما. کاش هنوز هم سینما یه تفریح خانوادگی بود نه مکانی برای وقت گذرانی دختر-پسرها.

یک امیدواری: سعید روستایی فقط 27 سال داره و این یک امیدواری بزرگه برای سینمای از نفس افتاده ی ما

  • ۹۵/۰۴/۱۵
  • نسرین

فیلم بازی

نظرات  (۴)

آرزوت🌻🌺🌻
پاسخ:
:)
  • مداد کوچک
  • دارم به سکانس هایی که از فیلم من و تو گرفته می شود فکر می کنم .
    دیالوگ های جاویدانمان
    مرا ببخش فقط ، که اینهمه دلسوزِ کتابها هستم
    تو ولی اینهمه دلسوزی را می دانم که می بخشی .
    دستِ خودم نیست . دلم گیر کرده به کتابها .
    تو داری لب حوض می نویسی
    من دارم کتاب می خوانم
    مادر ولی کجای قصه ی ماست .
    مادر خدایِ قصه ی ماست
    بیا یک روز از خودمان قصه بنویسیم
    روزی بود روزی دیگری بود
    روزهایی که نبود را نابود کنیم .
    حاضری!!!!

    دید و دیدگاهی که به فیلمها داری من رو به وجد میاره زمزمه . شخصیتها توی دستتن انگار/انگار که فیلمساز همین فیلم باشی
    افتخار می کنم بهت
    که حتا فیلمی که برات چندان جالب نبوده رو هم می نویسی .


    راستی یکی رفته . یکی که از جنسِ خوبِ خانه ی دوست کجاست / بود

    رفتنش مبارک . کیارستمی را می گویم .او رفت
    برایش بازهم دعا کنیم که قهرمان خیلی از فیلمهایش را الانها داریم در صورتِ صامتِ جوانان میهنمان می بینیم
    ارامشش مبارک زمزمه چین .

    پاسخ:
    این دیالوگ نویسی هات کشته مرده داره ها میدونستی؟!!
    خواهش میکنم
    نقد کردن رو دوست دارم و به نظرم برای یک دانش آ»وخته ی ادبیات وظیفه است که به سینما و تئاتر و کتاب هم اندازه توجه کنه آدم ادبیاتی نباید تک بعدی باشه.
    هووووم مرد بزرگ سینمای ایران هرچند فیلم هاش رو ندیدم ولی ارزش مند بود وجودش برای سینما.

  • بهارنارنج
  • ولی من حس کردم باید فیلم جالبی باشه:) از این فیلمای شلوغ خوشم میاد

    پریناز رو خیلی دوس دارم...هر چند بازیشو تو این فیلم ندیدم که قضاوت کنم

    قسمت مادر خیلی باحال بود خخخخ

    مرس نسرین جونم:):-*
    پاسخ:
    ببین فیلم بدی نیست که
    فقط فلاک داره از سر و روی فیلم میباره
    آدم ها تو زندگی شون به حد کافی مصیبت دارن
    من ترجیح میدم تو سینما به درد و غصه هام فکر نکنم
    نه اینکه برم سینما و بشینم گریه کنم برای شخصیت های فیلم.
    مادره خیلی باحاله
    ایشالله میری میبینی خودت:))
    خواهش میکنم بهاری
  • کروکودیل پیر
  • مخصوصا دیالوگ های رو اعصاب مرتضی و محسن در نیمه ی پایانی فیلم که هدف اصلی این دیالوگ ها مشخص نیست و نمایش استیصال خواهرها برای سوا کردن این دو برادر واقعا کش دار است.

    نظر خودمو راجع به این تیکه اش با اجازه بخوام بگم اینه که: هدف اون دیالوگ ها این بود که محسن همه چیز رو بهتر از همه می دونست با اینکه یه معتاد بود. می دونست ابجیش که دارن شوهرش میدن عاشق یکی دیگه ست. می دونست مرتضی داره دور می زنه همه رو.... خودش رو پاره کرد توی اون قسمت فیلم و حرفاشو به همه روش گفت. حتا اخراش دیگه به گریه افتاد اما بخاطر قیافه ی غلط اندازش و اینکه خب معتاده پس مخش تعطیله کسی نشنید.

    از نظر من این سکانس یه حرف خوب داشت که هر چقدر هم حرفت درست و حسابی باشه ها کسی نمی شنوه وقتی ریخت و قیافه ات درست و حسابی نباشه.

    محسن اونجا داشت برادری می کرد. کسی نذاشت.

    ولی قبول دارم که شخصیت لیلا بهش خوب نپرداخته شده بود و ایزدیار هم چندان بازی خوبی نداشت و این وسط بازی نوید محمد زاده شاهکار بود.

    ولی خب. قبول کنیم سینما هم به فیلم طنز و قهرمان دار نیاز داره هم از این فیلما. سلیقه ها متفاوتند و باید توی سینما هم برای همه سلیقه ها فیلم ساخته بشه. درسته همه به اندازه ی کافی درد و رنج دارند اما خب دلیلی هم نمیشه چون دارند ازشون حرف نزنند تو سینما. اما یه مدتی بود که سینما افتاده بود روی یه نوع تِم. یعنی اگه از اعتیاد حرف زده میشد از منظر تکراری که بارها با اسم و ادم های مختلف فیلم ها ساخته شده بود، ساخته میشد. هیچ تغییر و خلاقیتی توش نبود.
    این فیلم از نظر من معضل جامعه رو گفته بود اما خب لایق این همه سیمرغ هم نبود. چون بازم خلاقیتی توش نبود. ما بارها همین خانواده ی مشکل دار مصیبت زده رو با همین داستان حالا کم و زیاد توی سینما و تلویزیون دیده بودم. با کارگردان های متفاوت و بازیگرهای متفاوت. هیچ چیز جدیدی وارد این موضوع داستانی نشده بود. (شاید از نظر من تنها خلاقیتش همونی بود که گفتم. که محسن با اینکه حرف درستی میزد اما بخاطر ظاهر و اعتیادش هیچ کس حرفشو نه میشنید نه می خووند نه میذاشتن برادری کنه. )
    ابد و یک روز فقط واسه این شاهکار بود از نظرم که نوید محمد زاده و شخصیتش خوب از اب دراومد.

    فیلم های خوب تری هم بود مثه بادیگارد. اژدها وارد می شود (که به نظر من عالی از اب دراورده بود با وجود ضعف هاش) بارکد هم در جایگاه خودش یه فیلم طنز بود. ایستاده در غبار 
    من سالوادر نیستم
    فی المدت المعلوم

    فیلم هایی بودن که نه سیاه نمایی بود نه چندان گریه دار و حوصله سر بر. و حرف جدید و فکر خوبی هم پشتش بود. تقریبا بازی ها و تصویربرداری و موسیقی ش هم حتا عالی بود...

    +خی لی حرف زدم. فقط خواستم نظر خودمو گفته باشم درموردش:) و گرنه نه تحلیل گر و نقاد سینمام. لزومی هم نداره حرفام کاملا درست بوده باشه
    پاسخ:
    چقد خوووووب که نظرتون رو گفتین:)
    ممنون بابت توضیحات پر و پیمون.
    اتفاقا تو سینما به دوستم گفتم این خانواده اگه یه مرد داشته باشه همون محسنه که داره حرف حق میزنه!
    میدونم که هدف اون سکانس چی بوده ولی به نظرم زیادی کش دار بود و بازی مرتضی خیلی تصنعی بود البته شاید بشه اینجوری تعبیرش کرد که چاره ای نداشت جز فرار از حرفهای حق محسن.
    بله همه جور فیلمی لازمه تو سینما ولی هر فیلم هر چقدر هم سیاه نمایی باید یه رسالتی داشته باشه
    حتی اگه طنز الکی خوش باشه یا تلخ سیاه.
    البته همه ی اون اسامی هم ایرادات جدی بهش وارده و هیچ کدوم فیلم شاهکاری نبود
    مرسی از وقتی که گذاشتین:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">