گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

مرگ در آند

شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۴۲ ق.ظ
هوالمحبوب
وقتی اوضاع یک جامعه، نا‌به‌سامان و آشفته است، رجوع مردم به سمت خرافه بیشتر می‌شود. خرافه‌پرستی، مربوط به فرهنگ و جغرافیای خاصی نیست. در میان تاریخ هر قوم و قبیله‌ای، در لا‌به‌لای صفحات تاریخ هر کشوری، مشتی از این خرفه‌پرستی‌ها به چشم می‌خورد. تجربه ثابت کرده است که انسان زمانی به دامن خرافه چنگ می‌زند که از هیچ محل دیگری امید نجات نداشته باشد.

سنت‌های خرافی، جایی هستند که مردم غصه‌های خودشان را در آن چال می‌کنند. وقتی فساد در رگ و پی حکومت رسوخ می‌کند، وقتی گروه‌های مبارز به اندازۀ همان حکومت فاسد به مردم ضربه می‌زنند، قساوت و سنگدلی، در کنار خرافه‌پرستی، یک ملت را از پا می‌اندازد.

مرگ در آند چه می‌گوید

داستان در کشور پرو و در کوهستان‌های آند اتفاق می‌افتد. جایی که گروهبان لیتوما و معاونش کارنیو، مامور برقراری نظم و امنیت آن هستند. در فراز نخست کتاب، ما با سه مرد مفقود شده مواجه هستیم که در چند هفتۀ اخیر به شکل نامعلومی ناپدید شده‌اند و گروهبان و معاونش در طی این چند هفته برای رمزگشایی این سه حادثه عملا کاری از پیش نبرده‌اند.

خط اصلی داستان ماجرای گم شدن این سه مرد است. اما در کنار آن ما روایت عاشقانۀ کارنیو از دوست دخترش مرسدس را نیز داریم و گه‌گاه گریزی به عملیات تروریستی گروه‌های مبارز نیز می‌زنیم.

منطقۀ آند قلب حوادث پر التهابی است که خواننده را به حیرت وا می‌دارد. از قساوت قلب تروریست‌هایی که به نام مبارزه با حکومت، مردم را به جان یکدیگر می‌اندازند و از خرافه پرستی‌های مردم منطقه و رسوخ آن در لحظه‌لحظۀ زندگی ساکنان منطقه، از رئیس پلیسی که هیبت یک رئیس مافیا را دارد و از میخانه‌داری که مردم را با شراب جادو می‌کند.

یوسا و قلم جادویی‌اش

مرگ در آند را یک اثر تاریک و در عین حال امیدبخش می‌نامند. درست است که کتاب در حد و اندازۀ دو شاهکار یوسا یعنی سوربز و گفتگو در کاتدرال نیست، اما می‌توان به عنوان یک اثر شاخص در ادبیات آمریکای لاتین مورد بررسی قرارش داد. اثری که سیاهی خشونت و خرافه را در میان ساکنان کوهستان به خوبی نمایش می‌دهد. در این کتاب بارها با تغییر راوی مواجه هستیم، روایت‌های اول شخص کارنیو از مرسدس، گه‌گاه به روایت سوم شخص تغییر می‌کند، روایت آنا آدریونا که با سوم شخص شروع میشود و در چندین جای مختلف به اول شخص تغییر می‌کند. کسانی که دستی بر قلم دارند؛ واقف هستند که تغییر راوی چه مصائبی برای نویسنده دارد.

تعلیق هنرمندانۀ یوسا، خواننده را تا آخر با خود می‌کشد، خواننده مشتاق دانستن است و یوسا با علم به این تشنگی، او ار یک نفس تا آخر با خودش همراه می‌کند. چیزهایی که من خواننده مشتاق دانستن‌اش هستم، کم نیستند، پرده برداشتن از راز گم شدن آن سه مرد، ماجرای کارنیو با مرسدس، عاقبت کارنیو و پدرخوانده و .....

خشونت و خرافه به اوج می‌رسد

در این اثر ، با گروه‌های مبارزی مواجه هستیم که بر علیه حکومت فاسد و ظالم قیام کرده‌اند، در ظاهر هدف آنها براندازی و سرکوب حکومت است اما با شگفتی تمام در نهایت متوجه می‌شویم که همین گروه‌های مدافع مردم چطور، به بهانۀ احیای کرامت انسانی و برقراری عدالت، مردم را به دست مردم، قتل‌عام می‌کنند. این کتاب به وضوع به قهقرا رفتن حرکت‌های انقلابی را نمایش می‌دهد. جایی که چریک‌ها برای کشتن خائنان، استفاده از گلوله رو هم جایز نمی‌دانند و اغلب آنها را به دست مردم سنگسار می‌کنند.

مردم به وجود آل و نگهبان کوهستان و هر چیز خرافی دیگری اعتقاد دارند، در میان چنین افرادی، گروهبان لیتوما که مصداق شرافت است و به راحتی با هر اعتقاد خرافی کنار نمی‌آید، باعث تعجب و شگفتی است.

جایی که لیتوما دربارۀ وجود آل از کارنیو سوال می‌کند، کارنیو جواب جالبی به او می‌دهد: «من هر چیزی را باور می کنم، گروهبان. زندگی کاری کرده که من از هر آدمی توی دنیا زودباورتر شده ام.»

گویی در میان این حجم از بدبختی و خشونت و فساد، خرافه‌ها تنها چیزی هستند که مردم توان یاری جستن از آنها را دارند. مردم اعتقاد دارند که هر اتفاقی که در طبیعت رخ می‌دهد، اعم از وقوع بهمن، سیل و ... نشانۀ خشم نگهبان کوهستان است، برای اینکه انسان در طبیعت دست برده و نظم آن را بر هم زده، کارهایی از قبیل پل‌سازی، جاده‌سازی مصداق این بر هم زدن نظم‌اند.

خرافه‌ها زمانی در بین یک ملت رسوخ پیدا می‌کنند که فقر ، جهالت، تعصب و فساد در آن جامعه بیداد کند. گاه لازم است تلنگری بهمان بخورد که دنبال نشانه‌هایی از این خرافه پرستی در دنیای شخصی خودمان باشیم.

یوسا را بهتر بشناسیم

جالبه که بدونین که یوسا در سن نوزده سالگی با خانومی ازدواج کرده که هجده سال سال بزرگتر از خودش بود، اما بعد چند سال جدا شدن و یوسا با بانو پاتریسیا ازدواج کرده که تا همین الان همسرش باقی مونده.

یوسا از دوستان نزدیک گابریل مارکز نویسندۀ معروف اهل کلمبیا هم بود که در سال 2003 این دوستی به دلایل سیاسی تیره و تار شد. در سال 2010 نوبل ادبیات گرفته و به خاطر همین رمان مرگ در آند جایزۀ ادبی پلانترا را از آن خود کرده است. مشهورترین آثار او گفتگو در کاتدرال و سور بز و جنگ آخرالزمان دختری از پرو است. اغلب ترجمه‌های آثار یوسا را عبدالله کوثری انجام داده است.

 

  • ۹۸/۰۵/۰۵
  • نسرین

من و کتابهایم

نظرات  (۱۲)

از یوسا فکر می‌کنم سور بز رو خیلی قدیما خوندم. یک مقاله‌ای هم داره که اسمش هست چرا ادبیات؟ اون هم خیلی خوبه و نکات خوبی داره. البته فکر کنم به صورت کتاب هم چاپ شده. ولی من نسخۀ صوتیش رو گوش دادم. اون هم یه بخش کوتاهیش بود. 
خلاصه که بگردین. پیدا کنین و اگر پیدا شد به من هم بدید :)


پاسخ:
شاهکارش رو خوندین پس، خیلی هم خوب.
قیمتش که خیلی مناسبه هر وقت کتاب‌های موجود رو خوندم میرم سراغش. 
مرسی بابت پیشنهادت
این کتاب خواندنی ... :)
ممنون از شما برای معرفی کتاب، ممنون از شما برای دعوت به هم خوانی این کتاب، ممنون از شما برای پیوند مجدد من با کتاب!
پست ویژه در باب مرگ در آند من هم امشب منتشر میشه، و باز ممنون از شما :)
پاسخ:
امیدوارم شمام لذت برده باشین از خوندنش، مرسی از همراهی تون.
که خوب که بانی خیر شدم. 
اگر دوست دارید ادامه بدیم خبر بدین. منتظر پست شمام هستم. 
  • محمد فرهمند
  • من از یوسا ففط اسمشو تو دائرةالمعارف‌های اینترنتی دیدم. نمیدونم چرا اسم اون که به این صورت نوشته میشه:
    Mario Vargas Llosa
    یوسا تلفظ میشه ؟ باید لوسا تلفظ میشد !!
    اما خوب بود. با این پست شما با یکی از کتاباش آشنا شدم
     
    پاسخ:
    من سواد انگلیسی ام ضعیفه ولی تا جایی که سوادم قد میده بعضی حروف نوشته می‌شن خونده نمیشن، بعضیا به جور دیگه تلفظ میشن و...
    امیدوارم مفید باشه
    من هی معرفی کتاب‌ها رو میخونم و هی میفهمم که چقدر کم خوندم!
    مرسی بابت معرفی :)
    پاسخ:
    تابستون فرصت جبران مافاته، تا مهر حسابی بخون که بعدش دوباره میوفتی تو پروسه دانشگاه و درس 
    متاسفانه امسال اصلا داستان نخوندم. همش کتابای غیر داستانی بود. از یوسا فقط کاتدرالش رو خوندم و از گفتگوهای چندلایه و تو در توش لذت بدم. از هوش سیاسیش به وجد اومدم‌. جنس درون مایه سیاسی اجتماعی رمان‌هاش دقیقا همون چیزیه که دوست دارم. جنگ آخرالزمانش هم یه سالی میشه که توی قفسه داره با بغض نگاهم می‌کنه. 
    اون چرا ادبیاتی که آقاگل بهش اشاره کرد هم کتاب خوبیه. و نامه به نویسنده جوانش هم همین‌طور. 
    همین نقل قولت از لیتوما منو عاشق این کتاب کرد‌. کاش می‌تونستم به همین زودی‌ها که شوقش هست بخونم. ولی حیف...
    پاسخ:
    منم چند ماهی بود که نمی‌تونستم داستانی بخونم.

    کاتدرال تو لیست خوندنه، همش داره بهم چشمک می‌زنه روی میز:)

    خب چرا حیف؟
    چی مانع می‌شه؟
    در جواب آقای فرهمند هم باید عرض که دوتا ال در زبان اسپانیایی یه حرف مستقل به حساب میاد و «ای» یا «ی» خونده میشه معادل وای انگلیسیه. توی لینک زیر توضیحات کامل‌تر رو می‌تونید بخونید:
    https://www.quora.com/Why-is-Double-L-silent-in-Spanish
    پاسخ:
    مرسی بابت توضیحت:)

    +رونوشت به جناب فرهمند
    ممنون از معرفی کتاب
    اینم میره تو لیست کتابهایی که باید بخونم حتی اگه تو بازنشستگی باشه:)
    ولی من یجورایی به انتقام طبیعت معتقدم

    گیرم که خلق را به طریقتی فریفتی
    با انتقام ناگزیر طبیعت چه میکنی
    پاسخ:
    نه دیگه وسط هر سر شلوغی یه چند صفحه بخونی به همشون می‌رسی:)

    باید روش فکر کرد، به طور قطع نمی‌شه ردش کرد، دربست هم نمیشه قبولش کرد.
    تا جایی که منکر عملکرد انسانی نباشیم
  • محمود بنائی
  • ترغیب شدم به خوندنش، توی لیست قرار گرفت. 
    ممنون از متن خوبت. 
    پاسخ:
    خوشحالم:)


    ممنونم
  • کارمند مجرد
  • خب وقتی مردم و به خصوص جوانان می دوند و می بینه طرف 30سالش گذشته و هنوز نمی تونه حداقل هایی رو برای یک فرد دیگه مهیا کنه که بتونه تشکیل زندگی بده، حق داره بره تو هپروت خرافات! حق نداره؟
    پاسخ:
    لزوما ربطی به هم ندارن این دو تا قضیه.
    فرو رفتن تو خرافات یعنی فرد دست از تلاش بکشه، دست از تعقل بکشه و تسلیم یک سری باور پوچ بشه که سرانجامی هم براش نداره.
    دلم میخواد برم بخونم ولی حسشو ندارم 
    پاسخ:
    امیدوارم حس دار بشی:) 
    میای پست آخرم رو بخونی و نظرتو بگی؟ 
    پاسخ:
    آمدم
  • جناب منزوی
  • سلام
    صد سال تنهایی رو خوندم ولی نتونستم با نوع جادویی داستان و تعدد نام ها (حتی تکرارشون) ارتباط برقرار کنم. یه جورایی دلم رو زد.
    ممنونم بابت معرفی، ان شاءالله سر فرصت میرم سراغش :)
    پاسخ:
    سلام
    من کاملا حق می‌دم بهتون، منم تا ته خوندم و چندان لذت نبردم. 
    ان شالله :) 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">