گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

فانتزی‌های ازدواج-قسمت دوم

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۱۸ ق.ظ

هوالمحبوب

سابقۀ نوشتن توی این وبلاگ از سابقۀ بیمه‌ام بیشتر است. امروز که عدد 1900 را دیدم، شگفت زده شدم. دو تا موضوع بود که چند روز گذشته قرار بود بهش بپردازم، یکی سری دوم فانتزی‌های ازدواج بود و دیگری قسمت بعدی داستان من و مهرداد. حالا که این عدد منو متوجه خودش شد، گفتم چه بهتر که به فانتزی ازدواج وبلاگی بپردازم.
شاید از نظر خیلی‌ها آشنایی واقعی و درست و اصولی توی وبلاگ شکل نمی‌گیرد و آدم‌ها فقط یک بخشی از شخصیت خودشان را در نوشته‌هایشان منعکس می‌کنند. شاید نقطه‌های تاریک بسیاری در هر کدام از ما باشد که بقیه دوستان بلاگرمان از وجودشان بی‌خبر باشند. اما برای منی که هشت سال از بهترین سال‌های زندگی‌ام را اینجا گذرانده‌ام، شما وبلاگ‌نویس‌ها از هر آشنایی، آشنا ‌ترید.
خلاصه که یکی از پررنگ‌ترین فانتزی‌های ازدواج برای من، ازدواج وبلاگیه. یعنی آشنایی‌ای که نطفه‌اش در وبلاگ بسته شده و کم‌کم رنگ و بوی واقعی به خودش گرفته، همیشه حس می‌کنم کسی که با قلم و نوشتن آشناست، راحت‌تر منو درک می‌کنه و اون پیونده طبعا قشنگ‌تر شکل می‌گیره. 
همۀ ما توی دنیای وبلاگ‌نویسی، کسانی رو داریم که برامون از بقیه خاص‌تر هستند، کسانی که فکرمون، قلم‌مون، نگاه‌مون به جهان هستی، باهاشون هم‌سو‌تره. طبعا پیدا کردن رفیقی برای تمام زندگی، تو این فضا اتفاق قشنگی می‌تونه باشه. برای همین، هنوزم بعد از تجربه‌های نافرجام، معتقدم یه وبلاگ‌نویس بالاخره منو کشف خواهد کرد و تمام این فانتزی به واقعیت بدل خواهد شد. حالا نیایین بگین منظورت کدوم وبلاگ‌نویسه و توهم خود معشوق پنداری هم بهتون دست نده:))

  • ۹۹/۰۵/۲۲
  • نسرین

از آرزوها

نظرات  (۱۴)

  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • غیرممکن نیست:-) وبلاگ‌نویس‌هایی بودند که باهم آشنا شدند و ازدواج کردند.

    نمی‌دونم همه اینطوری هستند یا نه! ولی احساس می‌کنم آدم‌ها یه جایی یا یه موقعیتی از زندگی‌شون بیشتر از همیشه شبیه خودشون هستند. حالا این موقعیت می‌تونه وبلاگ باشه، می‌تونه محل کار باشه، دانشگاه باشه یا اصلا پیش خانواده باشه! 

    اونی که قراره توی اون موقعیت خاص، توی اون یک جا از صد جای زندگی که آدم بیشتر از همیشه شبیه خودش هست، کشفت کنه و بخوادت و همونی که هستی رو دوست داشته باشه، دو دستی باید بهش چسبیدD:

    پاسخ:
    بهترین وبلاگنویس‌ها هم بودن اغلب:)

    چقدر جمله‌ات قشنگ بود، از صبح که خوندمش دارم بهش فکر می‌کنم.

    اونجا دقیقا همینجاست. توی وبلاگ من خود واقعی‌ام هستم. اونی که دوستش دارم و ازش راضی‌ام.

    امیدوارم واقعا پیش بیاد.

    راجب پاراگراف اول باید بگم که:

    من توی وبلاگ شبیه ترین آدم به خودمم.

    یعنی خود خودمم.

     

    پاسخ:
    راجع به این بخش باید بگم منم همین طور:)
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • ازدواج وبلاگی اطرافم کم ندیدم، خیلی زوجای جذابی و باحالی‌ان ^_^

    پاسخ:
    منم چون زیاد دیدم دلم خواست:)

    مخاطب این پست میتونستم من باشم:(

     حیف حیف، حیف که خدا ما رو برای هم نمیخواست :))

    امیدوارم وقتی 00 به اون عدد اضافه میشه همچنان چراغ وبت روشن باشه ^_^

    پاسخ:
    همیشه اینجوری میشه تهش، اونایی که واقعا همو دوست دارن به هم نمی‌رسن:))
    قسمت نبود فرشته بیا کنار بیاییم :)
    اون موقع نوه‌هام براتون می‌نویسن :)
  • شاهزاده شب
  • من که خیلی موافق ازدواج وبلاگیم :) و راضیم ازش :)

    پاسخ:
    ای جانم، همیشه خوشحال باشین و راضی سوسن عزیزم.

    دیگه مجبوریم کنار بیایم، چاره‌ای نیست :))

     

    + چندتا ازدواج وبلاگی میشناسین؟ من فقط ۱_۲ تا میشناسم ولی حس کردم شماها بیشتر میشناسین :)

    پاسخ:
    واقعیت الان که فکر می‌کنم غیر از سوسن و محسن کس دیگه‌ای به ذهنم نمی‌رسه:))

    نمیدونم چرا ولی احساس میکنم خیلیا البته نه همه شبیه نوشته هاشون نیستن و این کار رو سخت میکنه

    پاسخ:
    بستگی داره به سبک نوشته‌هامون. وقتی یکی روزانه‌نویسی یا خاطره نویسی می‌کنه، طبعا بیشتر شبیه خودشه.
    مگر اینکه عمدی داشته باشه در بروز ندادن شخصیت واقعی خودش.

    خیلیا تو وبلاگ و وبسایت آشنا شدن و ازدواج کردن اتفاقا ازدواج های خوبی هم بوده .

    اممممممما باید مراقب آدم های شیاد بود...

    یکیش به پست من خورد😔

    پاسخ:
    خدا وکیلی اینم شانسه ما داریم بهار؟
    باید بریم یه فکری برای این شانس‌مون بکنیم !
    خدا رو شکر که تموم شد اون ماجرا، امیدوارم بعد از این یه ادم به زلالی خودت نصیبت بشه عزیزم.

    اتفاقا کاملا محتمله و به نظر من هم یک فانتزی بسیار بسیار جذابه. چون وبلاگ برای اغلب ما جاییه که خودمونیم. از نظراتمون و تجربیاتمون می نویسیم و خبری از ظاهرسازی نیست. به خاطر همین روابط میتونه صمیمانه تر و صادقانه تر شکل بگیره و دونفر از بطن باهم آشنا و به هم علاقه مند بشن.

    مرسی که نوشتی :)

    پاسخ:
    متاسفانه برای من که فعلا در حد پیشنهاد بی‌شرمانه و یا نهایتش دوستی بوده :))
    امیدوارم واقعا ملت جدی بگیرن این بخش رو. 
    به نظر منم خیلی چذابه.
    مرسی که خوندی مانا جان :)

    خب دیگه مبارکه مشت نمونه امونم سوسن خانم و همسر بنفشش :))

    بنظر منم میتونه جذاب باشه و به تو هم میاد نسرین جان. بنظرم چطوری آشنا شدن زیاد هم نیست خوب ادامه دادن و عالی و با آرامش کنار هم زندگی کردن مهمه.

    پاسخ:
    اره تعدادشون که کم نیست ماشالله:)
    قناری و همسرش هم وبلاگ نویس بودن جفت‌شون.
    می‌دونی آدم ازدواج سنتی نیستم و همین اذیتم می‌کنه.
    آشنایی هم مهمه چون به هر حال بر پایه یه شناختی شکل می‌گیره.
    قبول دارم حرفت رو اون محک زدنه هم مهمه.
  • جوزفین مارچ
  • دیگه این قشنگ‌ترین ذهنیتیه که می‌تونم از آشنایی دو نفر داشته باشم:))

    حتی می‌دونی نسرین، وقتی فکر می‌کنم می‌بینم خیلی خیلی احتمالش زیاده، چون واقعا یک بخش عظیمی از آشنایی طی شده و خب انرژی کم‌تری باید گذاشته بشه. تازه وبلاگ تو هم یکی از خودمونی‌ترین و نزدیک‌ترین وبلاگ‌هاییه که می‌شناسم و دیگه به نظر من احتمالش برای تو شاید خیلی هم زیادتر باشه:) 

    + کامنت‌ها رو خوندم و دیدم شما چه‌قدر آشنایی‌های وبلاگی می‌شناسین بابا. من فقط یک‌نفر رو می‌شناسم که تازه نمی‌دونم وبلاگ شوهرش چیه و کجاست:))) همون ضحی که یک‌بار کانالش رو نشونت دادم (نویسنده وبلاگ آساره)

    پاسخ:
    جدی؟ چه خووب:)

    دقیقا، واقعا توی این سن و سال حوصله از صفر شروع کردن با یه آدم جدید رو ندارم اینجا حداقل پنجاه درصد مسائل گفته شده و نصف راه رو رفتم:))
    هشت ساله که اینجام و اتفاقی نیوفتاده ولی آدمیزاد به امید زنده است:))

    منم زیاد نمی‌شناسم سه چهار تا فک کنم:)


    نمیدونم شاید بی تدبیری خودم بود شاید هم تجربه ایی بود که باید به دست میومد.

    انشالله برای تو هم یه آدم خوب مثل خودت قسمت بشه🙏

    پاسخ:
    به نظرم ما (من و تو با همون شناخت مختصری که ازت دارم) چون خودمون اهل شیله پیله نیستیم، برای همین راحت اعتماد می‌کنیم و طبعا این اعتماد تبعات داره دیگه.
    باید یکم یاد بگیریم سیاسی کاری کنیم:))

    قربانت، توکل به خدا
  • محمود بنائی
  • من که بهش فکر نکردم ولی دنیای بلاگ را دوست دارم، شبیه به هم هستیم هممون. 

    پاسخ:
    بهش فکر کن، چیز جذابیه. البته هممون شبیه هم نیستیم، ولی آدمای شبیه به خودمون زیادن.

    ولی جمله ای که گفتین درسته=) اگر نوشتن همراه با سانسور نباشه، کسی که قلم رو ببینه درک عمیق تری می تونه داشته باشه.

    پاسخ:
    هم سانسور شده نباشه و هم خلاف واقع تصویر نکرده باشه خودش رو.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">