یدیمینجی اوباشدان(*)
هوالمحبوب
داشتم به روزهای رفته فکر میکردم، به همۀ آزمونهای ریز و درشتی که پشت سر گذاشتهام، به همۀ استرسهایی که جانم را گرفته و به همۀ قبولیها و مردودیهایی که خورده پای نامۀ اعمالم. داشتم فکر میکردم آیا همیشه مستحق قبولی بودهام؟ یا هر بار که مردود شدهام واقعا تلاشم کافی نبوده است؟ میدانی، من فکر میکنم خیلی چیزهای این جهانی که خلق کردهای بر مدار عدالت نیست. عادلانه نیست چون خیلیها تمام جانشان را برای چیزی که میخواهند میگذارند و حقشان نیست که امیدشان، ناامید شود. اما تو گاهی شوخیات میگیرد و آدمها را میچزانی. امروز میخواهم برای همۀ از راه ماندهها، همۀ آزمون در پیش دارندگان، همۀ امیدوارانِ ناامید، همۀ دل از دنیا بریدهها، دعا کنم.
بیا دعا کنیم آنهایی که امیدشان قبولی در امتحانهای ریز و درشت است، آخر کار لبخند بزنند. نه همهشان، تنها آنهایی که از جان مایه گذاشتهاند. بیا دعا کنیم که آزمونهایت عادلانهتر برگزار شود. که کسانی که مهربانترند، خوشحالتر هم باشند؛ کسانی که انسانترند، آرامش زندگیشان هم بیشتر باشد. دعا کنیم که بندههای شریفات، لذت بیشتری از زندگی نصیبشان شود. دعا کنیم که امید بندههایت در ته هیچ مسیری ناامید نشود. میدانی خدای محبوب من، حس میکنم این روزها دوستترم داری. شبیه همان نسرینی شدهام که موقع آفرینشش به خودت احسنت گفتهای. فقط لطفا این دلشورههای بیمحل را از دلم بیرون کن. بگذار به لذت بندگیام برسم، به لذت دوست داشتنت فکر کنم و ایمان داشته باشم که پایان کار آدمی مرگ نیست. بیا دعا کنیم که آدمهای بیگناهت که لبخند میسازند و شادی میآفرینند، عاشق شوند و عشقشان به وصال برسد و تمام نشود و کم نشود.
*هفتمین سحر
- ۰۰/۰۱/۳۱
الهی آمین