گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم

شنبه, ۱۷ دی ۱۴۰۱، ۱۲:۵۹ ب.ظ

هوالمحبوب 

نمی‌دونم هجدهم دی سال ۹۸ کجا بودم که خبر هواپیما رو شنیدم. ولی شنیدن خبرش اونقدر تلخ نبود که روزها و ماه‌ها اشکمون رو دربیاره. قضیه وقتی تبدیل به پررنگ‌ترین تراژدی زندگیم شد که فهمیدم خودیا زدنش. هواپیما نه به خاطر نقص فنی، نه به خاطر قصور خلیان، نه به خاطر شرایط جوی که به خاطر اصابت دو تا موشک سقوط کرد.
اون روزها من یه دختر مذهبی بودم که تنها دغدغه‌م مشکلات اقتصادی بود.
اون روزها تو یه گروهی عضو بودم که مدیرش یه روحانی بود. حاج‌آقایی که جزو مثبت‌ترین آدمایی بود که تا به امروز شناختم. آدمی که همیشه تندروی‌های من رو تحمل می‌کرد، تعدیل می‌کرد. تو همون شب که نه، شاید شبای بعدش شایعه شد که سانحه نبود. توی اون گروه روحانیون زیادی بودن که شروع کردن به تکذیب خبر. من خون خونم رو می‌خورد، دعا دعا می‌کردم که حادثه بوده باشه.‌ چون تحمل نداشتم تمام باورهام رو یه شبه از دست بدم. دوست مذهبی‌م بریده‌های خبرگزاری تسنیم رو استوری کرده بود، صبح قبل از رفتن به مدرسه خوندنش و دلم قرص شد که این همه دلیل و برهان مگه میشه غلط باشه! چقدر ساده بودم. چقدر زود باور بودم. چقدر دنیای فکری و ذهنی‌م کوچیک بود. روز سوم صبح بود که سپاه تایید کرد خبر اصابت موشک رو. صبح روز سوم بود که همه چیز تلخ شد، خراب شد، فرو ریخت. اول یه پیام تلخ نوشتم و گذاشتم تو اون گروهه. بعد لفت دادم. بعدش دنیا خط‌کشی شد. بعدش حامد اسماعیلیون اومد وسط با غمی به وسعت دنیا. اونجا بود که قصهٔ عشق‌شون رو خوندم فهمیدم تو شهر من، تو دانشگاه شهر من با هم آشنا شدن. دنیا دیگه قشنگ‌ نبود. گریه بود که پشت سر هم میومد. بعدش پونه و آرش بودن، جوونای پرپرشده، خانواده‌های از هم پاشیده.
دی ۹۸ خط‌کشی بود که گرفته بودم دستم و آدما رو به سفید و سیاه تقسیم می‌کردم.

غم ما از اون روز بزرگ و بزرگ‌تر شد. 

از‌ اون روز دیگه هیچی به دهنمون مزه نکرد.

داغ اون مسافرها همیشه رو‌ دل یه ملته. 

  • ۰۱/۱۰/۱۷
  • نسرین

نظرات  (۱۴)

  • مهدیار پردیس
  • بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    اینکه نخوای بپذیری کسی که دوسش داری خطا کرده، یه چیز کاملاً طبیعیه ولی اینکه یه کاسه ماست دستت بگیری و ماله بکشی روی کثافتی که بار آورده، خیلی عذر می‌خوام اما این اسمش ********** و بس! هیچ لفظ مودبانه‌تری هم براش سراغ ندارم. (بی‌زحمت اون تیکه رو ستاره‌دار کن، فکر کنم بین خودمون بمونه بهتر باشه)

    پاسخ:
    اینکه من مذهبی بودم دلیل بر دوست داشتن اینا نیست. که همون موقع هم لفظ ستاره‌داری که به کار بردی در موردشون صدق می‌کرد. فقط ساده بودم و فکر می‌کردم بزرگترین مشکلمون فقر و سانسوره! 
  • حمید آبان
  • روزهای تلخی بود

    روزهای تلخی هست

    امید که روزهای شیرینی در انتظارمون باشه

    (داخل پرانتز عرض کنم که چند تا غلط املایی داشتی، با اغماض 17.25)!

    پاسخ:
    چه امید کم‌جونی.

    (بهش می‌گن غلط تایپی.
    وسط اتوبوس تایپ کردم برای همین.
    ممنون از تذکرت اصلاح کردم دوتاش رو.)
  • مهدیار پردیس
  • کامنتم یه مفهوم کلی رو مد نظر داره، مخاطبم شما یا ایکس یا ایگرگ نبوده و نیست بالام جان :)

    پاسخ:
    فکر کردم چون مخاطب کامنت منم پس خطابش به منه. 
  • بیست و دو
  • ۰سر اون حادثه من جوری عصبانی بودم از دست اینهمه دروغ هاشون که هنوزم که هنوزه عصبانیتم کم نشده. ببین بازمانده هاشون چی میکشن.

    فقط برام جالبه که انقدر ماشالا گستاخ تشریف دارن که در کمال خونسردی دارن باز هم کارهای سراسر غلطشون رو ادامه میدن و این لجن هی هم میخوره‌.

    پاسخ:
    هممون همینقدر خشمگین و زخمی هستیم به گمانم.
    داغیه که هیچ وقت از بین نمی‌ره. 
  • شاگرد خیاط
  • این یه اتفاق نبود 

    یه پیام از آسمان بود

    پدافند ما برای دفع چیزی که انتقام سخت می توانست به همراه داشته باشد گزیده ای از ما را زد.

    به عبارتی ما انتقام را از خودمان گرفتیم

    آسمان می گوید 

    خودتان باعث همه چیز بودید

    پاسخ:
    بین مایی که من بهش معتقدم و مایی که شما نوشتین یک دنیا فاصله است.
    همین. 
  • نرگس بیانستان
  • هیچی ندارم بگم... هیچی... 

    پاسخ:
    👌👌

    من هم نقطه رهایی و آگاه شدنم بود اون هواپیما:)

    پاسخ:
    حداقل خوبه که اونجا آگاه‌تر شدیم.
  • || سینوس ||
  • اما برای من همین قضیه مهسا امینی بود. هنوز هم مذهبی ام، اما نه از اون مدلی که جون یه آدم براشون بی اهمیته. نه از اونایی که بعد از دو هفته که از کشتن دختر مردم میگذره، بیان بگن پیش میاد حالا و بقیه جوونا هم که اعتراض دارن باید تنبیه بشن... از لحظه ای که وابستگیش رو آدم از این ماتریکش :) از دست میده  یا بقول شما رها میشه اصلا یجور دیگه ای میشه دنیا. منم یسری گروه بودن که با دعوا لفت دادم و یسری دوست قدیمی که فقط تاسف خوردم براشون و دیگه باهاشون کاری ندارم...

    پاسخ:
    منم همچنان خودمو شبه مذهبی می‌دونم. نه به سفت وسختی قبل ولی هنوزم اون ته موندهٔ اعتقادات مذهبی باهامه.
    و بدتر از همه اینه که حتی از مرگ این جوونا یه عده خوشحالی می‌کنن چون باور دارن اینا دشمنن.
    این از همش غم‌انگیزتره. 

    توی کل اون ماجرا "شلیک موشک دوم" برای من از هرچیز دیگه سنگین تره

    پاسخ:
    حقیقتا همین طوره برای اغلبمون:(

    چیزی ندارم بگم جز اینکه روحشون شاد...

    کاش همه چی جورِ دیگه‌ای بود...

    پاسخ:
    روح‌شون شاد.
  • بانوچـه ⠀
  • چه روزایی بود، ته مونده امیدمون رو هم گرفتن... داغی گذاشتن که هیچوقت کمرنگ نمیشه.

     

    پاسخ:
    چه روزهایی رو گذروندیم و هنوز زنده‌ایم...

    سلام و درود نسرین جان 

     

    تیترت رو در جواب پست مهدیارجان نوشتم ! 

    من و تو هم ببخشیم تاریخ فراموش نخواهد کرد و قضاوتش رو خواهد کرد خانوم ! 

     

    برای من دهه‌ی سوم زندگیم (فارغ از ازدواجم) زلزله‌ی نه ریشتری بود ک همه چی (باور و اعتقاداتم ، ارزش‌هام ، آرزوهام ، زندگی شخصیم) رو ویران و آوار کرد و با فرار و سرپوش گذاشتن و انکار بر اون حفره‌ی روحی و مشکلات زندگی‌ام با اشتباه‌ی احمقانه‌تر ب مصرف مواد مخدر هم آلوده شدم . 

    اما دهه‌ی چهارم زندگی‌ام با مطالعه و شناخت علم روان‌شناسی و کمک ، تونستم پله‌پله اعتیاد ، اختلال‌ها و معضلات روحی‌ام رو درمان کنم و بهبود پیدا کنم !

    " خانوم معلم جانم" رشد ذهنی ما انسانها در دهه‌های مختلف زندگی‌مون با تجربه‌های شهودی ک بدست می‌آریم گاهی با یک اتفاق و حادثه یا آموزش و شناختی عمیقتر یکسری دیوارهای باوری ، ارزشی ، عقیدتی ، تفکری و ..... ک در شخصیت ما (ذهنی و رفتاری)جا خوش کردن رو با تفکر ، قیاس ، ترمیم ، جابجا یا بیرون می‌‌اندازیم و جهان‌بینی جدیدی برای ادامه‌ی زندگی برا خودمون بنا می‌کنیم و اغلب اونهایی ک دنبال کمک نمی‌رن(تجربه‌ی شخصی) و یا دست کمک کننده رو رد می‌کنن زندگی جهنمی رو برا خودشون رقم میزنن ! 

    گاهی ک غرغرو می‌شی و خودت رو سرزنش می‌کنی دلم می‌خواد با فریاد بهت بگم : هی دختر ، تو از جانان سی و چند ساله خیلی خیلی عاقل‌تری و زودتر فهمیدی ک نیاز ب کمک داری و از خودت دریغ نکردی ، شاکر باش و ادامه بده ک راه درست رو یافتی ! 

     

    شادی و سلامتی و آرامش برات آرزومندم 

    پاسخ:
    سلام  وقت به‌خیر
    غذر تقصیر بابت تاخیر در پاسخ گویی.
    خوبین؟
    من خیلی کیف می‌کنم کامنت‌های تحلیلی‌تون رو می‌خونم.
    جزو معدود افرادی هستین که حوصله‌شون رو دارم همیشه.
    زنده باشید الهی.
  • پسر انسان
  • انتقام سخت می‌گیرند

    مثل همیشه از مردم...

    *فعل مضارع است.

    پاسخ:
    هوووووف
  • پسر انسان
  • سلامت باشید:))

    پاسخ:
    همچنین.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">