گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

ششم

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۰۶ ب.ظ

دو روز گذشته عاطل و باطل بودم. هیچ کار مفید دل‌خوش‌کنکی نکردم. اما توی مسیر شخم زدن کانال قدیمی‌ام، پی بردم که روزهای زیادی رقت‌انگیز بودم. زمان‌های زیادی را هدر داده‌ام بابت چیزهایی که الان به کتف چپم هم نیستند. دربارهٔ نامهربانی کسانی سوگواره نوشته‌ام که حالا به یادشان نمی‌آورم. باور کنید چند جا زور زدم که به یاد بیاورم که این متن پر سوز و گداز را برای که نوشته‌ام و مایوسانه بعد از عدم حصول نتیجه رها کردم:)

مسیر این یک‌ سال اخیر، یک جهش بزرگ بود. که بفهمم چقدر می‌توانم اوج بگیرم.‌ چقدر انتخاب‌های اشتباه، جلوی بال زدنم را گرفته بود. وقتم را، تمام وقت ارزشمندم را پای اتفاق‌هایی هدر دادم که حالا به نظرم پوچ و تهی از معنا به نظر می‌رسند. 

چطور می‌توانستم در دوست داشتن آدم‌هایی تهی از احساسات انسانی، اینقدر بال‌بال بزنم؟

چرا رها کردن را اینقدر دیر یاد گرفتم؟ چرا فکر می‌کردم اگر ایکس و ایگرگ را از دست بدهم، تمام می‌شوم؟ چرا یک سال تمام زجر کشیدم تا ثابت کنم هستم، که زنده‌ام، که باید دیده شوم؟ چرا بارها و بارها گذاشتم که تحقیرم کنند؟ چرا ایستادم که سیلی بخورم و بعد رو برنگرداندم و نرفتم؟ چقدر چغر بودم. چه سال نحس و شوم و پربرکتی بود. همین که فهمیدم چقدر اشتباهات گنده گنده کرده‌ام یعنی برکت داشته. سالی بود که فهمیدم آدم‌ها همیشه دلیلی برای حماقت‌هایشان ندارند، بسیاری از حماقت‌ها بی‌دلیل رخ می‌دهد. بسیاری از زخم‌هایی که ما به هم می‌زنیم بی‌دلیل و تنها از روی بی‌شعوری است یا از سر حسابگری. وقتی ایکس برایم سود بیشتری دارد، پس ایگرگ را کنار می‌گذارم. یک دودوتا چهارتای حال به هم زن. سال جدید سال رقت‌انگیز نبودن است. سالی فاقد انسان‌های زیاد. سالی با حداقل انرژی برای موجودات دوپا. چقدر خوشحالم که دیگر دوست ندارم به عقب برگردم و ذره‌ای دوست‌شان داشته باشم. این قوی شدن حالم را بهتر می‌کند. شبیه مخدری قوی نشعه‌ام می‌کند. 

  • ۰۲/۰۱/۰۹
  • نسرین

نظرات  (۴)

یه وقتایی قوی بودن تنها راه نجاتِ ‌‌‌‌و تنها انتخاب ماست

پاسخ:
مخصوصا تو شرایط فعلی.

آفا گفتی برکت

یه همشهریامون دست بچه ش شکسته بود تو خونه برداشت بچه رو برد پارک ازانجا زنگ زد آمبولانس و بعدم از شهرداری شکایت و دیه

پول دیه رو پسر بزرگش گذاشت قمار 

چهار برابر برگردوند 

آقا

به این میگن برکت

😃😃😆

پاسخ:
:|

سلام و درود نسرین جانم 

 

مرسی  این پست‌ات یا بهتره بگم این دل‌تکونی‌ات پُر بود از آنالیز‌های واقع‌بینانه ؛منو یاد کتاب ـ من هیچ کسم تو ک هستی/امیلی دیکسون انداخت ، لذت بردم و مرسی ک از نگرانیم کاستی ! 

نقل ب مضمون ..... دلت رو بتکون ، اشتباهات وقتی ریخت رو زمین ، بزار دیگه همونجا بمونن ، فقظ ی دونه از احمقانه‌ترین‌هاش رو بردار و قاب‌کن بزن روبروت ! 

...... اشتباه‌کردن ، اشتباه نیست ـ در اشتباه ماندن اشتباه است ! 

خیلی چراها هست خانوم معلم عزیزم ک باید براش وقت گذاشت و از چندین وجهه بهش فکر کرد و بررسی‌اش کرد تا ب جواب برسی و یادت هم باشه نظر و نگاه امروزین ما (می‌تونه) در آینده تغییر کنه !  

برای ته‌تغاری عزیزم شادی آرزو میکنم ک فردوسی‌جانم فرموده:

چو شادی بکاهد روان ـ خرد گردد اندر میان ناتوان 

 

 

پاسخ:
سلام سلام
موضوع کتاب چیه؟ 
چه توصیه جالبی!
یکی از احمقانه‌ترین‌هاش رو بردار بذار رو به روت. 
موافقم به شدت.
واقعا آدمیزاد موجود عجیبیه. لحظه به لحظه در حال تغییر و نو شدن. 
قربان شما❤️

حصول نتایج مستدام باد 

پاسخ:
سپاس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">