نوزدهم
گفته بودم دلتنگم؟ دلتنگی پیچیده به رگ و پیام. هنوز ناکارم نکرده ولی بعید نیست در روزهای آتی، زمینم بزند. کاملا پتانسیل باختن را دارم. به راحتی میتوانم کم بیاورم و بنشینم به روی زانو و بگویم باز هم منم یکزن عاصیِ دلتنگ که هیچ درمانی برای دلتنگیهای فزایندهاش ندارد. چند روز پیش هوپ نوشته بود تو همان نسرینی هستی که برای عاشقانههایش دلم میرفت؟ خودم که فکر میکنم همان نیستم. از عشق آنقدر توسری خوردهام که دیگر رمقی برای پرداختن بهش ندارم. فکر میکنم کمتر کسی اندازهٔ من، فرش قرمز برایش پهن کرده باشد. در باغ سبز نشانش داده باشد. دیگر آنقدر به میوههای کالش نوک زدهام که دلزده شدهام از عطر و طعم و رنگش حتی. من ماهها و سالها بالای جنازهاش زاریدهام. سوگواریهای من تمامی نداشت.
هر وقت خواستم جزئی از یک کل منسجم باشم به در بسته خوردم. حتی توی عالم رفاقت هم نتوانستم مهری را که توی رگهایم میجوشید، جای درستی سرمایهگذاری کنم.
حتی نتوانستم آن دوستی باشم که کسی نگاهم کند و بگوید هی، تو خیلی خوبیها حواست هست؟ تو اون آدم مهم زندگی منیها.
من وابسته بودم به آدمها، رابطهها و کنشهای اجتماعی. اما چند صباحی است کنج عزلت گزیده ام.
شاید سکوت بیشتر از هر چیز نجات بخش باشد. من که حتی ننهمنغریبم بازی هم بلد نیستم، بلد نیستم توی قلب کسی یا کسانی خانهای دست و پا کنم.
بیخانمانی این روزها عجیب درد دارد.
- ۰۲/۰۱/۲۶
اون روزهایی که حالم بد بود نسرین کوه می رفتم ...
سبک می شدم ..قدم بزن ..بزار نفس بکشه این مغز
می دونی نسرین زندگی بالاخره یه روز از درهای بسته خسته می شه ..باز می شه ..صبح می شه ..دوام بیار نسرین مهربون ما