ببست و یکم
تو کلاس نهم امتحان گرفتم و بعد که حین امتحان کلاس بعدی، ورقهها رو تصحیح کردم؛ دیدم ورقه مبینا نیست! رفتم سراغش گفتم غایب که نبودی پس چرا امتحان ندادی؟ میگه دلم درد میکرد تو نمازخونه خوابیده بودم. گفتم از کی اجازه گرفتی؟ گفت خانم معاون. کشیدمش دفتر هیچ کس قبول نکرد حرفشو. شروع کرد گریه و زاری و فلان. تهش قول گرفتن چهارشنبه دوباره امتحان بگیرم.
تو کلاس یازدهم ورقهٔ یکی از بچهها یه طرفش مخدوش بود. یعنی از چاپ بد در اومده بود و یه سری خطوط در هم و برهم افتاده بود روش اونم خطوطی که مربوط به کلاس دهمه. یعنی خنگ خالی! نگفته ورقهم اینجوریه عوضش کن نشسته به همون دری وریها جواب داده! دلم میخواست بگیرمش زیر مشت و لگد!
تو کلاس دوازدهم هم یکیشون مقاله ننوشته و قصدم نداره بنویسه و بهم گفت هرجور راحتی مستمری بده بهم! اینم از ته دوستی با دانشآموزات!
حجم خونریزیام خیلی زیاده و فشارم پایین. کاش میتونستم این دو روز رو نرم سرکار و فقط بخوابم.
دلم میخواد روز تولدم برای کسی غیر خودم هم مهم باشه. کسی غیر خودم هم برای این روز ذوق داشته باشه. ولی متاسفانه هیچ کس ذوقی نداره و میتونم برای این بیکسی تا فردا گریه کنم.
- ۰۲/۰۱/۲۸
زن بذار تولدت بشه بعد غصه بغل بگیر!