گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب بخوانیم» ثبت شده است

هوالمحبوب

درباره ی نویسنده: مهدی رجبی، حدود یک دهه است که داستان و فیلم نامه می نویسد. وی متولد سال 59 در شهر خمین است و به گفته ی خودش علاقه ی اصلی اش نوشتن در حوزه ی نوجوانان است. برای تعدادی از کتابهایش اتفاق های خوبی افتاده است. کتاب فراموشان این زمستان کاندیدای جایزه ی ادبی یلدا، معمای دیوانه ی کله آبی کاندیدای جایزه ی ادبی اصفهان و کتاب برگزیده ی کتابخانه ی مونیخ آلمان، گریه نکنید مث ابر باهار برگزیده ی ناشران در سال 88 و برگزیده ی چهاردهمین جشنواره ی کتاب کودک و نوجوان در سال 89.

خلاصه ی داستان: داستان ماجرای پسر بچه ی ترسو و لاغر مردنی به اسم توکاست که از درس و مدرسه به ویژه ریاضی متنفر است و تصمیم گرفته شبیه جنایتکارها خشن، نترس و پولدار شود. در گیر و دار این افکار است که کتاب خاطرات یک جنایتکار به اسم پرویز به دستش می رسد و برای شکل دهی به این تفکر مزید بر علت می شود. خیال پردازی و غرق شدن در دنیای فانتزی ها برای توکا امری عادی است. او بعد از مرگ پدرش بیشتر روز را در معبد دکمه اش میگذراند. پناهگاهی که به همراه پدرش آن را در زیرزمین خانه ساخته است. در همین معبد است که او برای نخستین بار غول کنسروی اش را می بیند. حضور غول زرد رنگ که به خیال توکا از یک قوطی کنسرو بیرون آمده است یک نقطه ی عطف در زندگی او محسوب می شود. این غول بی آزارِ تنبلِ دوست داشتنی، برای توکا یک ارمغان بزرگ است. غول کنسروی عاشق دو چیز است رنگ زرد و اعداد ریاضی!

او هیچ قدرت جادویی به توکا نمی دهد؛ در هیچ دعوایی به کمک او نمی آید؛ دستورات توکا را اجرا نمیکند؛ اما به شکل یک نیروی عجیب او را به سمت ریاضی سوق میدهد!

زاویه ی دید: داستان از زاویه ی اول شخص روایت می شود. روایت داستان از زبان توکاست و همین امر باعث شده است نویسنده در چینش کلمات و جمله بندی های کار بیشتر وسواس به خرج دهد تا هر چه بیشتر به زبان کودکانه نزدیک شود. لحن داستان اغلب محاوره ای است.

ویژگی های بارز شخصیت اصلی داستان: توکا به عنوان قهرمان اصلی داستان ویژگی های خاص و منحصر به فردی دارد. به عنوان مثال عادت دارد روی آدم های اطرافش اسم بگذارد؛ اسمی که از ویژگی های بارز اخلاقی و ظاهری اونها برگرفته شده است. او معلمش را «جلاد» ، همشاگردی هایش را«کباب» و«ژاکت» صدا میزند. از نظرتوکا آدم ها بوهای منحصر به فردی دارند. اونهایی که بوی لاستیک میدهند عصبی و خشن هستند اما لیمویی ها مهربان و دوست داشتنی اند.

توی دنیای فانتزی توکا پدرش تنها کسی است که به نام واقعی اش خوانده می شود- اتابک نادری-

توکا عادت دیگری هم دارد که مواقعی که عصبی است به سراغش می آید و آن عادت برعکس خوانی جمله ها و کلمه هاست و با این کار حسابی دیگران را آزار می دهد!

ساختار داستان: رمان از نوع ساختار قصه در قصه بهره گرفته است؛ ما داستان پرویز (همان جنایتکار) را به موازات داستان توکا می خوانیم و هم زمان به دنبال کردن هر دو داستان راغب می شویم. درست است که این رمان را نمیتوان فانتزی صرف به شمار آورد چرا که غول کنسروی تنها در تخیل توکا شکل گرفته است، اما در هر صورت عناصر و فضای تخیلی رمان دلچسب و شیرین است.

چرا کتاب را بخوانیم: دنیای نوجوانان پر از تخیل و فانتزی است و جهت دادن به این فانتزی ها میتواند در شکل گیری مسیر آینده ی آنها هم موثر باشد. این کتاب به دلیل موضوع و ژانر انتخاب شده اثری خاص محسوب می شود. ما در شخصیت توکا خود واقعی مان را می بینیم همان ترسها، علاقه ها و باورهایی که در نهاد همه ی ما وجود دارد در بخش هایی از این شخصیت ظهور و بروز پیدا کرده است. رویای اغلب نوجوانانی در سن و سال توکا داشتن یک قدرت برتر و یک حامی قدرتمند است که بتواند در کارهای خارق العاده به آنها کمک کند. بها دادن به قدرت تخیل کودکان راه را برای بروز استعداد های ذاتی آنها باز میکند. ما در طول داستان با توکا تعامل مستقیم داریم و سایر شخصیت ها از فیلتر توکا به ما معرفی می شوند این مسئله به اهمیت شخصیت توکا تاکید میکند به نحوی که بعد از اتمام داستان دلت برای توکا حسابی تنگ می شود.

این کتاب ازمنظر روان شناسی و رفتار شناسی هم حائز اهمیت است. واکاوی شخصیت توکا و مادرش که زنی افسرده و منزوی است می تواند به حل بخشی از معضلات این چنینی کمک کند. رجبی بهترین ساختار را برای روایت داستانش انتخاب کرده است و باید اذعان داشت که در این کار تا حدود زیادی موفق بوده است.

در این کتاب ما با خانواده ای در آستانه ی فروپاشی مواجه هستیم که فقدان پدر و در حاشیه ماندن مادر باعث انزوای پسر خانواده شده است و کم کم با شکسته شدن پوسته ی تنهایی و ظاهر شدن نشانه های بلوغ فکری و اجتماعی در توکا بارقه های امید در خانواده به چشم میخورد.

در پایان باید اضافه کرد همان طور که چاپلین در سرآغاز کتاب میگوید:« آخر همه چیز خوب تمام می شود اگر نشد بدان که هنوز به آخرش نرسیده است» این کتاب هم خوب تمام میشود.


  • نسرین

هوالمحبوب

وقتی اسم کتاب معروف کازوئو ایشی گورو را شنیدم تصور دیگری از آن در ذهنم داشتم. یا بهتر است بگویم هیچ تصوری از آن نداشتم! گاهی قبل از خواندن یک کتاب مخصوصا یک رمان معروف و نام آشنا نقد هایی راجع بهآن میخوانم تا ذهنیتی از آن در من شکل بگیرد اما بازمانده ی روز دقیقا اتفاقی بود که افتاد بدون هیچ پیش زمینه و پس زمینه ای!

بازمانده ی روز را نجف دریابندری ترجمه کرده است. نامی که وقتی روی جلد کتاب خودنمایی کند بی شک خواننده با اعتماد کامل کتاب را دست میگیرد.

مقدمه ی کوتاه و جذابی هم درباره ی ترجمه  یکتاب نوشته است که توصیه میکنم حتما قبل از مطالعه ی کتاب سراغ مقدمه اش بروید.

اینکه یک مترجم آنقدر برای کارش ارزش قائل باشد که راجع به ترجمه ی تک تک واژه ها و معادل ساز یآن برای مخاطب توضیح بدهد بی شک در کمتر کتابی اتفاق می افتد.

«بازمانده ی روز» صرفا به زمان باقی مانده از روز اشاره دارد. نه انسانی که در یک روز مانده یا هر اصطلاح مسخره ی دیگری که به ذهن آدم ها متبادر میکند!!!

داستان پیرامون یک خانه ی اعیانی و پیشخدمت این خانه است. و نویسنده ی ژاپنی-انگلیسی کتاب سعی دارد در این اثر بخشی از فرهنگ پیشخدمت های اصیل انگلیسی را که رو به فراموشی است احیا کند.

کل داستان روایت های«استیونز » پیشخدمت سرای دارلینگتون است؛ روایتهایی از روزگار اوج و اقتدار لرد دارلینگتون در خلال جنگ های جهانی.

روزگاری که لرد افراد بانفوذ را از سراسر اروپا به سرای دارلینگتون دعوت میکرد تا درباره ی راه های خاتمه ی جنگ و کمک به آلمانی های شکست خورده تصمیم گیری کنند.

در این رمان با ویژگی های بارز پیشخدمت های اصیل آشنا میشویم. پیشخدمت هایی که وفاداری، امانت داری و راز داری از ویژگی های مهم آنهاست.

استیونز در این روایت ساده ی خود از تشخص پیشخدمت ها و از میزان نفوذ آنها در در خانواده های اعیانی بریتانیان صحبت میکند.

مضامینی که در این کتاب با آنها آشنا میشویم بیشتر حول محور این بخش از جامعه ی انگلیسی است. بخشی با نفوذ و تاثیر گذار که دارای اهمیت بالایی است.

استیونز زمانی دست به قلم برده است که سرای دارلینگتون از آن شکوه و عظمت زمان لرد فاصله گرفته است و پس از وفات لرد دارلینگتون فردی آمریکایی ملک او را خریده و بیشتر خدمه را مرخص کرده است.

بن مایه های عشقی هم به صورت خیلی کم رنگ در این داستان به چشم میخورد اما استیونز که به شدت مقرراتی است و کارش را به همه ی عواطف و احساسات ترجیح میدهد این نشانه ها را زمانی که درمیابد که بانو کنتن از بودن با شوهرش ابراز رضایت میکند!

استیونز شخصیتی خشک و جدی دارد که حتی زمان مرگ پدرش هم ترجیح میدهد به سرکارش برگردد و این قبیل احساسات را برای بعد نگه دارد.

داستان سراسر بازگشت به عقب است. یادآوری روزهایی که برای استیونز بازتاب شکوه و جلال روزهای اوج خدمتش است. یادآوری خاطره هایی که در آن پدرش، خانوم کنتن و لرد دارلینگتون حضور دارند.

ترجمه ی محشر نجف دریابندری را هرگز از دست ندهید.

بخش هایی از کتاب:

باقی عمرم مانند یک بیابان خالی جلوم دراز شده .

 

وقتی جنگ تمام شد ، ادامه ی تنفر از دشمن کار قشنگی نیست . وقتی پشت طرف به خاک آمد ، کار تمام است . دیگر لگد زدن به او معنی ندارد .

 

شاید بهتر بود خداوند ما را هم مثل – خوب دیگر – مثل گیاه ها خلق می کرد . یعنی این که پای مان محکم توی زمین باشد . آن وقت هیچ کدام از این کثافت کاری های مربوط به جنگ و مرز و این چیزها اصلا پیش نمی آمد .

 

تصمیمات مهم این دنیا در واقع در مجالس مقننه یا در ظرف چند روز اجلاس فلان کنفرانس بین المللی ، آن هم در معرض دید عموم مردم و مطبوعات ، اتخاذ نمی شود . بلکه تبادل نظر و اتخاذ تصمیم واقعی در محیط آرام و خلوت بزرگ ترین خانه های این مملکت صورت می گیرد .

 

زندگی سیاسی ممکن است آدم را آن قدر عوض کند که بعد از چند سال اصلا شناخته نشود .

بله ، من شوهرم را دوست دارم . اول دوستش نداشتم . تا مدت مدیدی دوستش نداشتم . آن همه سال پیش که از سرای دارلینگتن رفتم ، هیچ باورم نمی شد که واقعا و حقیقتا دارم می روم . فکر می کردم این هم یک حقه ی دیگر است که دارم سوار می کنم ، آقای استیونز ، برای این که لج شما را در بیاورم . وقتی آمدم این جا و دیدم که شوهر کرده ام ، جا خوردم . تا مدت مدیدی غمگین بودم ، خیلی هم غمگین بودم . ولی بعد ، سال ها آمدند و رفتند ، جنگ شد ، کاترین بزرگ شد ، آن وقت یک روز فهمیدم که شوهرم را دوست دارم . وقتی آدم این همه وقت با کسی سر کند ، بالاخره به او عادت می کند .

  • نسرین

هوالمحبوب

سلام

گاهی وقتها آدم از حرف پره و گاهی هم حرفی برای گفتن نداره این چند روز گذشته حرف زیادی برای گفتن نداشتم.

کتابهایی دارم در لیست معرفی ولی فعلا دست و دلم به نوشتن نمیره.

دوشنبه های آخر هرماه توی کتابخونه نشستِ کتاب خوان داریم. نشستی که در اون کتابدارها، اهالی فرهنگ و رسانه و همچنین اعضا، کتابهای مورد علاقه ی خودشون رو برای بقیه معرفی میکنن.این ماه من هم شرکت کردم با کتاب کنسرو غول.

دلم میخواست کتابی که معرفی میکنم به شغلم مربوط باشه ودیدم چی بهتر از یک رمان نوجوانانه ی جذاب...

اگه قسمت شد و ارائه دادم حتما براتون نتیجه ی کار رو خواهم نوشت. مثل همیشه برای این کار دلیلی غیر از کتاب هم دارم که به دلم مربوط میشه.

امروز با بچه های دنیای مجازی جمع شده بودیم تو کتابخونه دوستانی از جنس کتاب و شعر و ادب. جشن کتاب یکی از دوستان نازنین بود. بانو صحاف کتاب شعرشون چاپ شده و این دور همی برای جشن گرفتن این اتفاق خوب بود.

کتاب شعر شمیم خیال که به همگی ما هدیه شد. امیدوارم که همیشه شادکام وسر زنده باشن.

  • نسرین

هوالمحبوب

الان که دقیق فکر میکنم یادم نمیاد نخستین بار با اسم «دن براون» از کجا آشنا شدم ولی احتمال میدم با همین کتاب راز داوینچی بوده باشه چون اون روزهایی که ترجمه اش توی ایران به چاپ رسید بسیار سر و صدا کرد و بعد یه مدت هم رفت جرو کتابهای ممنوعه و غیر قابل چاپ.

دن براون یک نویسنده ی آمریکایی است که کارش رو با انتشار یک کتاب به صورت الکترونیکی آغاز کرده است. براون به دلیل علاقه ی زیادش به نماد پردازی های تاریخی و مذهبی بیشتر کتابهاش رو در همین زمینه تالیف کرده است.

سه گانه ی مشهور براون عبارتند از«نماد گمشده، شیاطین و فرشتگان و راز داوینچی» من هر سه تا کتابش رو خوندم و فکر میکنم جذاب ترین کتابش همین راز داوینچی باشه و خوش خوان ترینش به دلیل سهولت خواندن شیاطین و فرشتگان.

شخصیت اصلی هر سه رمان فردی است به اسم«رابرت لانگدان» استاد تاریخ هنر دانشگاه هاروارد؛ یک نمادشناس خبره که برای گشودن رمز و راز های قتل های عجیب و غریب بهش رجوع میشه.

همیشه توی داستان صحبت از یک دِیر یک انجمن اخوت مخفی و یک تشکیلات مذهبی پنهان به میان میاد. در این کتاب «دیر صهیون» که یک انجمن اخوت مخفی است و یک جورهایی هم به فراماسونری و هم به مسیحیت ارتباط داره محور اصلی داستان است.

داستان رازهایی رو برای مخاطب برملا میکنه که شنیدنش جذاب و باورنکردی است. رازهایی از حقیقت زندگی مسیح و اینکه عیسی مسیح (ع) ازدواج کرده بود و حتی صاحب فرزند هم شده!

من تازه کتاب رو تموم کردم و فرصت کافی برای تحقیق درباره ی صحت و سقم این مباحث نداشتم ولی تا جایی که مترجم های محترم ارجاعات لازم رو در پانوشت ها دادن ازدواج حضرت مسیح و مریم مجدلیه حقیقت داره!

خلاصه ی داستان: رئیس موزه ی لوور پاریس فردی است به اسم«ژاک سونیر» که در نماد شناسی مذهبی هم تبحر داره. این فرد اطلاع پیدا کرده که لانگدان برای یک سخنرانی قراره به پاریس بیاد و به همین دلیل یک قرار ملاقات با اون میذاره اما قبل از رسیدن روز ملاقات در موزه به قتل میرسه! قتلی که همراه با رمز و رازهایی است برای رابرت لانگدان. سونیر خودش را به شکل یکی از تابلوهای معروف داوینچی تزئین کرده و نوشته هایی رو به زبان رمز با خون خودش نوشته تا پیغامی پنهان به نوه ی خودش و همچنین رابرت برسونه اما پلیس قضایی فکر میکنه قاتل خود رابرت لانگدانه اما....

سوفی نووه و رابرت لانگدان همراه میشن تا راز قتل سونیر رو آشکار کنن و در این میان خیلی از حلقه های گمشده  ی تاریخ مسیحیت رو میشه و اتفاق های جالبی رخ میده . فقط در این حد باید بدونیم که همون طور که اطلاع داریم دین مسیحیت به شدت دچار تحریف شده و این تحریف یک جورهایی به نفع کلیسا تموم شده که عیسی رو از حد یک پیامبر انسانی به مقام الوهیت ارتقا دادن.

کتاب متن نسبتا سختی داره به دلیل توضیحات تخصصی درباره ی نماد شناسی، ادیان پگانی و رازآلود بودن انجمن صهیون؛ اما قلم جذاب براون به شدت کمک میکنه که خواننده کشش داشته باشه برای خوندن کتاب. جذابیت شخصیت قهرمان های قصه هم از ویژگی های مثبت کتاب به شمار میره. هرچند بعضی از روایت ها با واقعیت تطابق نداره و مربوط به داستان سرایی های نویسنده میشه اما از ارزش اثر کاسته نشده. توصیه میکنم ابتدا کتابهای قبلی نویسنده رو بخونید و بعد برین سراغ این کتاب که کمی سر راست تره باشه براتون.

ترجمه: مترجم های این اثر سمیه گنجی و حسین شهرابی هستند. کتاب پر است از پانوشت های ارزشمند که در متن اصلی وجود نداشته و مترجم های عزیز زحمت تحقیق و اضافه کردن اونها به کتاب رو کشیدن. زیر نویس هایی که در بسیاری از موارد به کمک خواننده میاد و تطابق هایی رو بین ادیان کهن ایرانی از جمله مهرپرستی و مسیحیت ارائه میکنه. ترجمه ی اثر بی شک کار سخت و پر زحمتی بوده که این دو نفر به خوبی از پسش براومدن که جای تشکر داره.

انتشارات زهره این کتاب رو چاپ کرده و در سال 85 با تیراژ پنج هزار به چاپ ششم رسیده. مطمئنا اگر جلوی چاپش گرفته نمیشد فروش بالاتری هم  به دست میاورد.

  • نسرین

* این پست به درخواست مداد کوچک بازنشر میشه.

هو المحبوب
بعضی وقتا که یه رمانی رو تموم میکنی دوست داری تا ساعتها بهش فکر کنی تحلیل کنی کشف کنی دوست نداری به این فکر کنی که خب تموم شد برم سراغ یه کتاب دیگه این رمان هم از اون دست رمانهاست.داستانی که از تراژدی های یونان الهام گرفته شده و چیز غریبی است.داستان چند روایت موازی رو با هم پیش میبره و در نهایت به هم متصلشون میکنه جوری که بهت زده میشودی از گشوده شدن گره های داستان از باز شدن همه ی درهایی که تا آخر ماجرا به رویت بسته بودند فراز و فرود داستان نشان از قدرت نویسنده اش دارد که به خوبی با شگردهای نویسندگی آشناست خواندنش را از دست ندهید.کافکا در ساحل از رمان های خاصی است که خواننده های خاص رو می طلبه ممکنه کسانی که عادت به خواندن داستان های سر راست و یک خطی دارند خیلی علاقه ای به این قبیل رمان ها نشون ندن ولی اگه علاقه مند به رمان های کمی غیر متعارف و پیچیده هستین توصیه می کنم بخونیدش.

کافکا در ساحل داستانی سورئالیستی از مورا کامی است که به شدت تحت تاثیر آثار و اندیشه های کافکا نویسنده ی معروف قرار دارد.داستان این رمان دارای دو سیر متفاوت هست که در ابتدا نمیتوان بین آن دو ارتباطی قائل شد.داستان پسری 15 ساله که از خانه و از پدری که درکش نمیکند گریخته و داستان ناکاتا پیرمردی گنگ و ناتوان از نظر ذهنی.گره های داستان رفته رفته گشوده میشود و تازه می فهمی که چقدر این زبان سمبلیک و استفاده از اسطوره و نماد برایت جذاب است چقدر مورا کامی هنرمندانه داستانش را روایت میکند.ساختار شکنی در قالب نماد ها و سمبول ها چیزی است که در این کتاب بسیار با آن رو به رو میشویم.این که ناکاتا و کافکا در اصل همدیگر را نمیشناسند ولی در واقع در رویا و عالم دیگر با هم در ارتباط هستند شبی که ناکاتا مرد مجسمه ساز را به قتل میرساند کافکا خود را در وسط باغی با یک پیراهن خوبی می یابد.داستان جذابیتهای فراوانی دارد.

  • نسرین

هوالمحبوب

اسم کتاب «تیمبوکتو» است. آدم اول وسوسه می شود که بداند «تیمبوکتو» چیست؟ اما وقتی جلوتر می روی، می فهمی نباید بپرسی «تیمبوکتو» چیست، چون داستان برایت معلوم می کند که «تیمبوکتو» یک مکان است.

در نقشه جغرافیا، «تیمبوکتو» اسم یکی از شهرهای کشور مالی در غرب قاره بزرگ آفریقاست. جایی که به محل برخورد و پیوند فرهنگهای آفریقایی سیاهپوست، بیابانگردان عرب و کوچ گران معروف است. شاید بشود تناسبی بین این جای نقشه با آخرین کتاب «پل آستر» که اسمش «تیمبوکتو» است، برقرار کرد، البته فقط شاید!

«تیمبوکتو»ی آستر، سرزمین موعود ویلی شخصیت داستان است. جایی که عدالت یا منطق دنیا در آن تأثیری بیش از این دنیا دارد

.

از نظر ویلی تیمبوکتو جایی است که انسان ها بعد از مرگ به آن وارد می شوند دنیای که همه چیز آن زیباست و حتی به سگ های باوفا هم اجازه ی ورود به آن داده می شود.

تیمبوکتو داستانی است که ابتدا ما را به دنیای سرگردانی و سرگشتگی ویلی شاعر ناکام آمریکایی می برد و بعد دنیا را از دید یک سگ به ما می نمایاند. ویلی جوانی است که مثل اغلب قهرمان های داستان های استر در عین معمولی بودن یک جور نامتعارفی زندگی می کند. پول های فراوانش را بیهوده به باد میدهد و یک روز تصمیم میگیرد از خانه ی مادرش خارج شود و یک زندگی توام با سرگردانی را به همراه مستر بونز باوفا شروع کند.

مستر بونز در همه ی لحظه های خوب و بد ویلی مث همه ی سگ های باوفا همراه اربابش است هم مراقب اوست هم همدم و همدرد لحظه های زندگی اش و روزی که بالاخره ویلی چشم از جهان فرو می بندد مستر بونز با چهره ی خشن زندگی  آشنا می شود و سعی میکند بعد از ویلی هم زندگی اش را اداره کند.

تک گویی های ویلی شاید در ابتدا برای مخاطب ملال آور باشد اما رفته رفته با ورود شخصت هایی مث پُلی و هنری داستان جذاب تر می شود.

نگاه کردن از چشم یک سگ به دنیای آدم ها تجربه ای متفاوت است.

استر به سبک پست مدرن می نویسد و اغلب قهرمان هایی که خلق میکند انسان هایی شوریده حال و سرگشته در دنیای مدرن آمریکای معاصر است. توصیف حالات و شخصیت ها واکاوی درونی آدم ها و ریز بینی و دقت در جزئیات از ویژگی های خاص قلم اوست. پیش از این کتاب هایی چون: ناپیدا، اوهام، سه گانه ی نیویورک و بخور و نمیر از وی منتشر شده است. جسارتش را در نوشتن دوست دارم. آدمی است که شبیه هیچ کس نمینویسد و جور یمینویسد که هر کسی شاید نپسندد ول یمن که بیشتر آثارش را خوانده ام میتوانم بگویم جزو نویسنده های محبوبم به شمار می رود. از نظر من ابتدا آثار دیگرش را مطالعه کنید بعد بروید سراغ این کتاب تا با دنیای او مانوس تر شده باشید.

  • نسرین

هوالمحبوب

نگران نباش نام داستان بلندی است از مهسا محب علی که توانسته چندین جایزه، از جمله جایزه ی بنیاد گلشیری را از آن خود بکند.
داستان از زبان دختر جوانی به نام شادی نقل می شود.دختری از یک خانواده ی مرفه، دختری معتاد، عاصی و از خانه گریزان.
داستان در تهران معاصر نقل می شود.داستان به شدت رئال است اما انتخاب یک اتفاق اشتباه  کمی از رئال بودن دورش میکند!

داستان ماجراجویی های یک دختر معتاد برای به دست آوردن مواد است آن هم در روزی که تهران درگیر لرزش های گاه و بی گاهش است و زلزله هر آن ممکن است شهر را کن فیکون کند!

شادی تیپ پسرانه ای دارد شلواری با جیب های بی نهایت می پوشد کلاهی به سر میگذارد و کوله اش را به دوش می اندازد. حرف زدنش لاتی است اعتیادش ،عصیانگر بودنش از او شخصیتی خاص و منحصر به فرد ساخته است.

محب علی اگر داستان دیگری هم نمی نوشت با همین داستان میتوانست هنر نویسندگی اش را حداقل در توصیف حالات شخصت ها و توصیف فضا به همگان ثابت کند.
شادی دوستانی دارد که همگی مث خودش اعتیاد دارند در یک خانه ی تیمی زندگی میکنند و تنها دغدغه شان در این روز پر التهاب پیدا کردن مواد و فرار از خماری است!

محب علی حالات یک دختر معتاد امروزی، نحوه  ی استعمال مواد مخدر و حتی لذت های نئشگی را به طور  کامل و با وضوح بالا روایت میکند گاهی از این همه ریزه کاری دچار اشمئزاز می شوی!

جوری لذت آب شدن مواد در کام شادی را نقل میکند که هوس میکنی امتحانش کنی جوری کام گرفتن از سیگار را توصیف میکند که تصور میکنی تا حالا که امتحانش نکرده ای حتما خیلی چیزها را از دست داده ای!

داستان پردازی اش قوی است؛ شخصیت پردازی اش قوی است؛ اما داستان و تم آن چیزی نبود که خیلی به دل من بنشیند.

از اینکه هنوز هم نویسنده هایی هستند که بدون ذره ای آگاهی در کتابهایشان از زبان ترکی استفاده میکنند آن هم صرفا برای خدمتکاران خانه متاسف میشوم. حداقل میتوانید برای استفاده ی درست از واژه های این زبان کمی تحقیق کنید.

بخش هایی از کتاب:

« کام می‌گیرم و دود را توی دهانم می‌چرخانم، ماهیچه‌های فکم باز می‌شوند. کام می‌گیرم و دود را توی سینه‌ام فرو می‌دهم، رگ‌های گردنم باز می‌شوند. چشم‌هایم را می‌بندم و کام می‌گیرم و دود را توی دماغم می‌کشم، رگ‌های پیشانی‌ام باز می‌شوند. کام می‌گیرم ... کام می‌گیرم...کام می‌گیرم... الان سلول‌های خاکستری راه می‌افتند...آن وقت می‌توانم فکر کنم... می توانم به این دو تا جنازه فکر کنم... می‌توانم...»

  • نسرین

هوالمحبوب

در ادامه ی پست قبل نوشته ی خودم رو براتون میذارم نکته هایی که به نظرم بارز بودن. اینکه بعضیا میگن کتاب خوبی بود یا نه یا توصیه میکنی یا نه چون کتاب از نظر اخلاقی ضعیفه نمیتونم به هر کسی توصیه اش کنم قطعا کتاب به خاطر همین بخش هایی که اینجا عنوان میشه نوبل گرفته چون یه المان هایی داره که میشه با واقعیت آمریکای لاتین تطبیقش داد.

انحطاط اخلاقی:

در طول این رمان 545 صفحه ای تنها ازدواج رسمی که ثبت می شود ازدواج نسل اول بوئندیاها یعنی خوزه آرکادیوی اول و اورسلا است و بعدتر یکی از نوادگان نامشروع آنها با دختری به نام فرندا ازدواج  رسمی میکند. این دو تنها ازدواج های رسمی و مورد قبول کلیسای کاتولیک به شمار میروند.مابقی نسل این خاندان همگی دارای فرزندانی می شوند که همگی از روابط نامشروع و غیر شرعی به وجود آمده اند. انحطاط اخلاقی در این رمان به طور واضح و آشکار وجود دارد و چیزی است که نویسنده خیلی در پی تقبیح آن برنمیاید. این نابه سامانی های اخلاقی تا به آن جا پیش می رود که ما در فراز پایانی کتاب شاهد روابطی غیر اخلاقی بین خاله و خواهر زاده هم هستیم و تولد نوزادی که آخرین بازمانده ی این خاندان است و در نهایت خوراک مورچه ها می شود!

  • نسرین

هوالمحبوب

تصمیم گرفتم برای معرفی و نقد بهتر اول یک مقدمه ی خوب که توی یکی از سایت ها نوشته شده رو براتون نقل کنم و در بخش دوم تحلیل خودم از این کتاب رو ارائه بکنم.چون به نظرم این یادداشت حق مطلب رو بهتر از من ادا کرده لازم به ذکره که توی این یادداشت تنها خلاصه ی داستان نوشته ی خودمه!

.

صد سال تنهایی" حاصل 15 ماه تلاش و کار "گابریل گارسیا مارکز" است. چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد.   این رمان از آثار مهم ادبیات آمریکای جنوبی ( آرژانتین ) است. نوبل ادبی 1982  به این اثر تعلق گرفت. .

 صد سال تنهایی مشهور ترین و به عقیده ی بسیاری بهترین کتاب نویسنده ی مشهور کلمبیایی گابریل گارسیا مارکز است ، هم چنین او برای این کتاب موفق به دریافت جایزه ی ادبی نوبل در سال هزار و نهصد و هشتاد و دو شد .به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک  « رئالیسم جادویی » را ابداع کرده است . داستانی که در آن همه ی فضاها  و شخصیت ها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند ، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شده ی دنیای ما پیش نمی روند . در بسیاری از فرازهای داستان با یک جادوی انکار ناشدنی مواجهیم که نقش کلیدی در پیش بُرد داستان دارد .

آن چنان که خود مارکز ادعا می کند این رمان بیانگر واقعیتی ست که در کلمبیا می گذرد .به همین علت  است که بسیاری از منتقدان به جستجوی اتفاقات داستان و توجیه آن ها در زندگی مردم آمریکای لاتین و بویژه کلمبیا می پردازند .


  • نسرین

هوالمحبوب

وقی هفته ی پیش شارژ اینترنتم یک هفته قبل از موعد تموم شد میتونستم یه حجم ترافیک بخرم و تا تمدید دوره ازش استفاده کنم ولی تصمیم گرفتم چند روز نباشم تا کتابهایی رو که خریدم بخونم!
تو این یه هفته سه تا کتاب خوندم که کاملا راضی ام نکردن با اینکه دو تاش رمان های برگزیده ی سال بودن.نمیدونم رمان های ایرانی چرا همش بوی تکرار میدن!زنهای خانه داری که کارشون بشور و بسابه و شوهرهای بیخیالی که بعضا خیانت هم میکنن! اینهمه موضوع این همه شادی این همه عشق توی جامعه هست چرا همه باید تلخی ها رو به تصویر بکشن؟
رمان اشک سبلان رو که یه رمان دوجلدی است خوندم البته فقط جلد اولش رو. یه رمان تاریخی است راجع به قیام فرقه ی دموکرات در آذربایجان. چون در جلد دوم قضیه میرسه به مبارزات همین گروه با شاه دیگه حوصله ام نکشیده بخونمش! اون جذابیت جلد یک رو نداره دیگه خیلی شعاری و جو زده شده سبک نویسنده!
توی ین یه هفته خانواده بازهم بزرگ تر شد و یه عروس تازه به جمع ما اضافه شد.پسرعمه ام امروز عقد کنان اش هست و همگی دعوتیم! خدا رو شکر برای عقد هیچ وقت مشکل لباس چی بپوشم نداریم!چون تجربه ثابت کرده که داماد دست از سر ما برنخواد داشت که بتونیم لباس مجلسی بپوشیم و قر بدیم:)
راستی خواهرزاده ای هم که در راه داریم پسره و این یکم تو ذوق ما زده کلا! نه اینکه ناشکری کنیما نه ولی عجیب دختر دوستیم کلا! دیروز با مامانم رفتم خرید جلوی یه مغازه ی طلا فروشی ایستاده و با حسرت میگه: دیگه نمیتونیم براش گوشواره بخریم... منم اولش نفهمیدم منظورش کیه تازه دوزاری ام افتاده میگم اشکال نداره پلاک میگیریم براش!
کلا حسرت لباس صورتی خریدن و موهاش رو خرگوشی بستن موند به دلمون:)
ولی خدا کنه سالم باشه خوشگل باشه اشکال نداره که پسره:)

  • نسرین