گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

نامه ای به نیمه ی غایب

پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۱۹ ب.ظ

هوالمحبوب


و چه بیگانه گذشتی

نه سلامی

نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی

رفتی آنگونه که نشناختم

از فرط لطافت

کاین تویی یا که خیال است...


وقتی که نیستی نبودنت همه جا هست، شبها وقتی توی رختخواب دراز کشیده ام و چشم دوخته ام به سقف کبود اتاق، وقتی زیر نور ماه کتاب میخوانم و دلم برایت غنج میرود؛ نیستی که دستم را بگیری و آغوشت را به رویم بگشایی. نیستی و لبخندهایم هر روز کم رنگ تر می شود و اشک هایم شورتر. نیستی و این غم دارد به ناکجا می کشاند مرا.

نیستی و راه ها هی کش می آیند و آفتاب داغ مرداد سوزاننده تر می شود، نیستی و چتری بالای سرم نیست، نیستی و دست هایم بیکار بیکارند.

ای عزیز بی دلیل که ندارمت.... لبی که به بوسه ای گشوده نشود، دستی که برای فشردن دستای تو برنخیزد، آغوشی که تو را در برنگیرد به چه کار من و این دنیای خسته ی عبوس می آید؟!

قرار است کدام خورشید در مدار زمین طلوع کند که تو برخیزی برای رسیدن ؟ قرار است کدام ناممکن ترین حادثه رخ دهد که من برای داشتنت به تمام جهان فخر  بفروشم؟!

زندگی آبستن دردهاست، شب ها بی غصه و اشک صبح نمی شود و روزهای کش دار تابستان اخم آلود بدرقه ام میکنند تا غروب.

تمام جاده های آمدنت را دخیل بسته ام، در میان خیل آدم هایی که می آیند و می روند چشمم به دنبال نقطه ی روشنی میگردد که به چشم های تو ختم شود.

دلم خوابی می خواهد که بیداری نداشته باشد، دلم روزی می خواهد که شب نشود. محبوب من بی دلیل زندگی کردن جانفرساست، بی عشق نمیتوان قدم برداشت در این خیابان های تف دیده ی تابستان. بی دلیل چقدر بخوابیم و بیدار شویم؟ بی دلیل چقدر کار کنیم و خسته شویم؟ بی دلیل چقدر زندگی؟؟

  • ۹۵/۰۵/۰۷
  • نسرین

او جان

نظرات  (۵)

سلام
خوبین؟
روزی با اسب سپیدش خواهد آمد نگران نباش،
من هم نامه ای به همسر آینده ام نوشته ام که
زود بیاید که از تنهایی مُردم ، ظاهرا نوشته ام
به دست یار نرسیده گرفتار گشت ، حال دنیای ما
را تکه کاغذی و جوهر قلمی می سازد که می گویند
سرنوشت خود طراحی کرده و تا آنجا که یادم هست
در طراحی سرنوشتم ، تنهایی را ننوشتم

http://astudent.blog.ir/post/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D9%85

پاسخ:
سلام
ممنون
ان شالله که به زودی پیداشون میشه و شما رو از تنهایی در میاره:)

زیبا ودلنشین  چونان صدای آب برکه ای   در سبزه زاری دلفریب



پاسخ:
سپاس:)
بی دلیل چقدر زندگی؟😞
پاسخ:
:(
اما هنوز مجالی هست،
     برای آه سرد من
      برای ناله ی زرد تو
        و برای قصه ی درد ما...
پاسخ:
مجالی برای درد نوشت هایی به اسم زندگی
چه ابتدایِ‌قشنگی

سبوس دارْ

سمبوسه بود عایا !!!

اگر خود نوشت بود دست مریزاد زمزمه
دست مریزاد

راستی این پست ها که برای نیمه غایب هست جزو محبوب های خانه ات شده

از دل آمده که بر دل می نشیند
و الحق که زیباست .



هوالمحبوب آغازیدنت نیز عشق است تمام و کمالْ
پاسخ:
مقدمه از  شفیعی کدکنی نازنین است من و این قلم؟ حاشا و کلا:)

سمبوسه های من رو نخوردی مینا نه؟!
نصف عمرت بر باده دختر:))

جدا که از ته دلم میاد
ممنون که با دقت و حس میخونی
ممنون رفیق ناتمام من:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">