گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی
هوالمحبوب

خاله راضیه همیشه به شوهرش می‌گه، حاج حمید آخرش یه روز تو رو از زبونت آویزون می‌کنن، حاج حمید خیلی شوخه، خیلی ملت رو با شوخی‌هاش سرکار می‌ذاره و در کل آدم دل به نشاطیه. رک و بی‌پروا هم هست و اصلا از هیچی نمی‌ترسه که مثلا تو یه جمع عمومی حرف سیاسی خطرناک نزنه.
به قول همکارم منم خیلی بی‌پروام. خیلی حرفا رو که بقیه می‌ترسن جلوی مدیر بزنن من راحت عنوان می‌کنم. توی فضای مجازی خیلی فعالم و چند ساله یاد گرفتم از گفتن بعضی چیزها نترسم. اما یه ایراد خیلی بزرگ دارم و اونم اینه که خیلی راحت اعتماد می‌کنم و پیچ دهنم راحت باز می‌شه.
اصولا سیاسی‌کاری و محافظه‌کاری و اینا حالیم نیست. ساده و راحت حرف می‌زنم و معمولا هم کسی بدش نمیاد. اما دیروز یه اتفاقی افتاد که برای بار چندم به غلط کردن افتادم. برای بار چند هزارم پشت دستم رو داغ کردم که یه کارهایی رو برای ابد ببوسم و بذارم کنار.
یاد گرفتم که برای یه سری بی‌صفت و حقیر که برای خودشون و شخصیت‌شون ارزشی قائل نیستن قدمی برندارم.
اولین موسسی که داشتم و دو سال براش کار کردم آدم خوبی نبود، حالا جدا از اینکه حقوق ناچیز بهمون می‌داد و بیمه‌ رو دور می‌زد و کلا حق‌مون رو سر کلاس خصوصی و غیره می‌خورد، کلی هم بهمون فشار روانی وارد می‌کرد. چون خودش استرسی بود، همیشه توی هر کاری دست و پامون رو می‌لرزوند. درسته که خیلی روزهای خوبی هم کنار همکارام داشتم ولی بدترین خاطره‌های کاریم مربوط به همون دو سال می‌شه. روح‌مون فرسوده شد توی اون مدت و از سر نادانی و سادگی زودتر از دو سال نتونستیم همکاری‌مون رو کات کنیم. شهریور ماه بود که مدرسۀ جدید پیدا کردم و بهش گفتم نمیام. قرارداد هم امضا نکرده بودم در حالی که بیشترین مبلغ رو به من پیشنهاد داده بود و کلی وعده و وعید مالی بهم داده بود، بالاخره از اونجا زدم بیرون. اما قصۀ این مدرسه هیچ وقت برام تموم نشد، چون هیچ وقت شجاعتش رو پیدا نکردم که حرفم رو رک بهش بزنم و تمام سرکوفت‌هاش رو باهاش تسویه کنم. بابت همین عقده‌ای که ازش تو دلم بود، هر کس از اون مدرسه حرف می‌زد منم واقعیت رو بهش می‌گفتم. درستش این بود که بعد از رسیدن به آرامش، پروندۀ اون مدرسه و اون موسس رو می‌بستم اما نبستم و آتیش دلم رو همیشه تازه نگه داشتم تا تیر ماه امسال.
بعد از اینکه از اون مدرسه زدم بیرون، رفتم سراغ تشکیل صنف معلمان و سه سال دویدم براش و با کلی نماینده مجلس و وزیر و وکیل جلسه گذاشتیم  و دربارۀ شرایط کاری‌مون حرف زدیم برای رییس جمهور نامه نوشتیم. کلی خرج کردم و در نهایت رسیدم به اینجا که هستیم. سه ساله یه گروه دارم و سیصد و خرده‌ای عضو جذب کردم. درسته که از هدف اولیه که تغییر وضعیت بود دور شدیم ولی این گروه بابت کاریابی و رسیدگی به  سوالات درسی خیلی کارگشا بود برای همکارا. 
به خاطر همین حذفش نکردم و علی‌رغم همۀ دردسرهاش حفظش کردم. تیر ماه امسال که یه نفر اسم اون مدرسۀ سابق رو پیشم آورد، داغ دلم دوباره تازه شد و کلی راجع به مدرسه و شرایط کاریش بدگویی کردم. و حالااز اونجایی که آدم بی‌صفت همه جا پیدا می‌شه، یه نفر رفته و همۀ این صحبت‌ها رو رسونده به گوش اون موسس سابق. اونم با کمک گوشی این خانم، رفته پلیس فتا و از من و یه نفر دیگه بابت توهین شکایت کرده.
دیروز که از فتا بهم زنگ زدن، رسما قالب تهی کردم، چون علاوه بر اینکه نمی‌خواستم برام سابقه بدی درست بشه، از عواقبش هم می‌ترسیدم. از دیشب با سه تا وکیل صحبت کردم و همشون بهم اطمینان دادن که طوری نیست و نهایتش یه جریمۀ نقدی می‌دی و سوسابقه هم حساب نمی‌شه. امروز که با داداشم رفتم فتا، ماموره کل پیام‌های تیر ماه رو برام خوند، و آخرش گفت که من تو حرف‌های تو توهینی نمی‌بینم، تو فقط گفتی که فلانی مدیریت بلد نیست و اخلاقش عوض نمی‌شه و اینا. در نهایت توضیحاتم رو نوشتم و ماموره گفت نگران نباش هیچی نمیشه. 
همۀ این حرفها رو نزدم که خودم رو مبرا کنم از اشتباه. من بابت زدن اون حرف‌ها مقصرم. بابت نبستن پروندۀ اون مدرسه مقصرم ولی بیشتر دلم از این می‌سوزه که همیشه بین ما خانم‌ها یه سری نخاله پیدا می‌شن که بابت خودشیرینی، دوستاشون رو می‌فروشن، همکاراشون رو می‌فروشن. تو محیط‌های مردانه کار نکردم ولی با پسر بچه‌ها خیلی بودم. پسربچه‌ها خیلی پشت هم هستن، خیلی بیشتر از دخترا هوای دوستاشون رو دارن و پیش مدیر و معاون همدیگه رو نمی‌فروشن. ولی تا دلتون بخواد من آدم‌فروشی و زیرآب زنی بین خانم‌ها بین دختر‌بچه‌ها دیدم. انصافا توی این ماجرا برادرم خیلی هوامو داشت، هر یه ساعت زنگ میزد و بهم می‌گفت الکی نگران نباش هیچی نمیشه. به خاطر من مغازه‌اش رو درست تو پیک کاری بست و رفت پیش وکیلش، امروز توی ساعت شلوغی مغازه، دوباره تعطیل کرد و باهام اومد پلیس فتا، بابت دلگرمی‌های برادر و خواهرم خیلی شاکر خداوندم. دو تا از همکارام بابت اینکه من بتونم مرخصی بگیرم، ساعت‌بیکاری‌شون رو اومدن جای من تا کلاسم بی‌معلم نمونه، دو تا از همکارای سابقم گفتن اگه مشکل جدی بود می‌تونیم بیاییم و شهادت بدیم که حرف‌هات همش درست بود. درسته که به لطف خدا، مسئله امروز حل شد ولی این دوستی‌ها همیشه تو قلبم می‌مونه.
  • ۹۸/۰۷/۱۴
  • نسرین

از ناممکن ها

نظرات  (۱۹)

یاخدا! به دلم افتاده بودا یه اتفاقی افتاده.

آقا منم از این فرصت استفاده میکنم و قول میدم دیگه پشت دستم رو داغ کنم و حرف که هیچ حتی حرف حق هم تو جمع هایی که توش نخاله پیدا میشه نزنم. فقط خدا کنه قبلیا رو نشن😂

خداروشکر حل شده.!

پاسخ:
دیشب تا امروز ظهر تو برزخ بودم. هرچی داداشم می‌گفت بی‌خیال باش، نمی‌شد :) آره خیلی مواظب خودت باش.

بله شکر
  • دُردانه ⠀
  • تو خودت نمی‌تونستی از اون دوستت شکایت کنی که مکالمهٔ خصوصیتونو نشون بقیه داده و حریم خصوصی رو رعایت نکرده؟

    پاسخ:
    گروه سیصد تا ممبر داره، نمی‌دونم کی سوسه اومده این وسط.
    تازه آدم بیکار می‌خواد پیگیری این کارا. 

    شهادت که لازم نیست 

    توهین ..حرف خاصی نوشتی ؟اسکربن پیام هات را اگه یه وکیل دید و توهبن ندونست خیالت راحت ...

    که دادسرا برائت میزند .

    علاوه براین صرف توهین  بدون جرم دیگر  فقط جزا نقدی است 

    پاسخ:
    والله قضیه مربوط به تیر بود دقیق یادم نبود چی گفتم، ولی امروز خود ماموره گفت اینا توهین نیستن و هیچ طوری نمی‌شه نگران نباش.
    آره وکیل اول یکم تو دلم رو خالی کرد.
    خدا رو شکر به خیر گذشت امروز:) 

    همه جا نخاله پیدا میشه...چقدر بدم میاد از این آدما .

    چقدر بدم میاد از این اخلاقمون که نمیتونیم حرفامونو مستقیم بزنیم و پرونده ناراحتیمونو ببندیم😶 

    باز خدا رو شکر به خیر گذشته

    پاسخ:
    من اصولا آدم رک و راستی هستم، هیچ وقت حرف تو دلم نگه نمیدارم ولی اون آدم اونقدر خفقان ایجاد کرده بود که من کل زندگی ام شده بود استرس، حتی وقتی از مدرسه زدم بیرون بازم لام تا کام حرف نزدم. انگار که جادو شده باشم.
    آره خدا رو شکر هزار مرتبه. واقعا لحظات بدی بود دیروز و امروز 

    ای بابا چه بد

    دوره زمونه بدی شده ب خودتم اعتماد نکن تا برسه به ...

    ان شالله که هیچ نیست ولی برا تو درس عبرت شد نسرین بانو

    پاسخ:
    دیگه تو فضای مجازی به کسی اعتماد کامل ندارم.
    خدا رو شکر که حل شد. 
    امیدوارم روسیاهی بمونه برای زغال. 
  • لبخند ماه
  • همین اتفاقات آدم رو باتجربه و پخته تر میکنه.

    خدا رو شکر بخیر گذشته و میگذره

    پاسخ:
    دقیقا

    متاسفانه تجربه آسون به دست نمیاد.
    ممنونم بله خدا رو شکر

    نخاله پسر و دختر نداره

    همه جا هست

    و اینکه این طبیعیه که همیشه یک شبکه‌هایی باید وجود داشته باشه که تجربه کارفرما رو از کسی که براش کار میکنه بگیره و تجربه کسی که کار میکنه هم بگیره از کافرما که این کارفرما و شرکتش چه شکلیه

    تا برای آدم هایی که برای اون آدم قراره کار کنن یک سری اطلاعات بده . وجود چنین چیزی باعث میشه کارفرماهای بیشعور هیچ وقت فرصت داشتن یک کارمند خوب رو نداشته باشند چون اگر یک کارفرمایی به بدی در یک صنف شناخته بشه دیگه کسی باهاش کار نمیکنه و آدما اگر بخوان باهاش کار کنند خیلی حساسیت به خرج میدن .

    اما خب ایرانه دیگه ... چیش درسته؟

    پاسخ:
    می‌دونم که نداره، ولی این نوع زیرآب زنی رو بیشتر بین زنا دیدم.
     مردا نوع دیگری‌اش رو انجام می‌دن!
    دقیقا منم همین رو می‌گم ولی متاسفانه  خیلی‌ها جنبه ندارن، خیلی‌ها بیمارن و خیلی‌ها بیکار.....

    ممنون بابت همدردی‌ات :)

    چقد بدم میاد از این خود شیرینا :/

    اون موسس هم چه حوصله‌ای داشته رفته شکایت کرده :/

    خیره ایشالا

    پاسخ:
    اون خودشیرین خیلی موجود پستیه، چون مطمئنم خودش هم داره عذاب می‌کشه تو اون مدرسه ولی شعورش کمه فکر می‌کنه زیرآب بزنه می‌تونه ترقی کنه. 
    ربطی به حوصله نداره، وقتی یکی بیمار باشه، صرفا جهت آسیب زدن به بقیه، هر کاری می‌کنه. 
  • حمید آبان
  • عحب آدمای بی صفتی پیدا میشن! (شاخ در آوردم از این همه بیشعوری)

    خدا رو شکر که ختم به خیر شد..

    مراقب باشید و دیگه هر حرفی رو تو گروه ها نزنید، البته این تجربه شما برای من هم درس بزرگی شد..

    خداوند خواهر و برادر و دوستان خوبتون رو حفظ کنه :)

    + امکان حضور در گروهتون برای ما خرده همکاران فراهم نیست؟ :)

    پاسخ:
    از این موارد البته زیاد دیدم، قبلی‌ها با وساطت دوستان حل شده بود، ولی این یکی رو خودم هم خبر نداشتم و یهو رسید به مرحله شکایت!
    گروه‌ رو حذف کردم و اکانت اصلی‌ام رو هم پاک کردم.
    ممنونم الهی آمین:)


    + اختیار دارین، گروه کشوری هستش که همکاران غیردولتی در اونجا حضور دارن، اگر آی‌دی بدین می‌تونم لینک رو براتون بفرستم.

    انسان موجودیست زبون دار...

    این زبون بدبخت هزارتا کار خوب می‌کنه حالا این یه کار بدشو چماق نکن توی سرش :)

    آدم توی این مواقعه که واقعا می‌فهمه توی این مملکت چقدر همه چیز روی مرز به فنا رفتنه. منم اولین بار که سر یه قضیه احضار شدم دادسرا، روی لبه بازداشت و‌.‌‌.. بودم. یه جورایی بازپرسه بهم داشت می‌گفت دارم منت سرت می‌ذارم و خلوار خلوار لطف بهت می‌کنم که دارم ولت می‌کنم بری. بعد بیرون اومدن از اونجا ساعت‌ها داشتم با خودم کلنجار می‌رفتم که چرا باید سیستم یه جوری باشه که اون بازپرسه به راحتی بتونه منِ از همه جا بی‌خبر رو بفرسته بازداشت و چیزی که حق منه رو با منت بهم بدی؟!

    پاسخ:
    من خیلی از این زبونم ضربه می‌خورم آخه :))

    زبونم زیادی درازه :))

    مرز بین خوبی و بدی، حق و ناحق خیلی باریکه متاسفانه!

    چون هیچ کس دستش به اون منشا فساد نمی‌رسه و زورشون به من و تو می‌رسه در عوض!

    چون دیوار ماها کوتاهه.

    خدا رو شکر که به خیر گذشته، سوسابقه بدبختیه:(
  • بانوچـه ⠀
  • من همیشه می‌گم سعیم اینه طوری رفتار کنم که همیشه براش توجیه و دفاع داشته باشم. این که مامور بهت می‌گه توی حرفات توهین نمی‌بینم یعنی همین، یعنی تو هم کار اشتباهی نکردی حرفت رو زدی و توهینی هم نکردی اشتباهی هم نکردی کلی توجیه و دفاع هم براش داری. حالا این‌که کار به اینجا رسیده تقصیر تو نیست. تقصیر کسیه که نتونسته حرف حق رو بپذیره و بدتر تقصیر کسیه که آدم‌فروشه. و چقدر زیادن این آدم‌فروش‌ها.

    پاسخ:
    می‌دونم چی می‌گی ولی من همیشه اینجوری نیستم متاسفانه.
    گاهی چیزی می‌گم که نباید بگم و ایجاد دردسر می‌شه.
    امیدوارم این درس عبرت رو تا ابد فراموش نکنم.
    خوصحالم که به خیر گذشت فقط می‌تونم بگم لطف خدا شامل حالم شد.
    امان از این آدم فروش‌ها

    تازه این خوبه .

    اونی که من شنیدم بدتر از این حرفاست.

    بزار هر وقت گذرم به تبریز خورد به تو و پری و دیگر دوستان تبریزی (خانم ها)  میگم :))

    الان نمیشه اینجا چیزی گفت :))

     

     

     

    +

     

    بازم خدا رو شکر که حل شده :)

    خدا حفظ کنه برادر گرامی و خانواده محترمتون رو. 

     

     

     

    ++

    سلام بر معلم بیان :)

    نخسته :) 

    خدا قوت 💙

    پاسخ:
    راجع به تبریز و تبریزی‌هاست که می‌خوای خصوصی بهمون بگی؟  :)

    بعله فقط خدا رو شکر می‌کنم.

    ممنونم عزیزم

    سلام بر واران عزیزم
    قربانت :)
  • آشنای غریب
  • من دانشگاه رو کارشناسی ناپیوسته خوندم 

    دوره کاردانی همون جوری بود که گفتین . همه پشت هم بودیم . یک دل و یک صدا .

    اما دوره کارشناسی با وجود اینکه همه پسر بودیم . اما نخاله هایی پیدا میشدن.خواستم بگم به جنسیت فرقی نداره. نخاله میتونه هرجایی باشه‌.

     

    خدارو شکر که بخیر گذشت 

    پاسخ:
    می‌دونم نخاله بودن به جنسیت ربطی نداره.
    ولی این نوع جاسوسی بیشتر بین خانم‌هاست
    مال مردا انتحاری‌تره :))

    خدا رو شکر :)
  • حامد سپهر
  • محیطهای کاری که خانومها توش زیادن نمیدونم چرا این شکلیه ،متاسفانه ‌‌‌‌همکارا هوای همدیگه رو ندارن و پشت هم نیستن البته تو آقایون هم هستا ولی کمتره ، تو شرکتمون هم دیدم موردهایی که چشم دیدن پیشرفت همدیگه رو ندارن و به راحتی زیراب همو میزنن

    شما هم باید تجربه بشه برات همچچین جمعهایی همچین مواردی رو مطرح نکنی چون آدم از دوست و دشمنش خبر نداره ، آدم فضول هم تا دلت بخواد زیاده


    خب الان کدوم بازداشتگاه بیاییم ملاقات؟کمپوت میخوری یا آب میوه:))

    پاسخ:
    زیرآب زنی مردا از نوع بی‌رحمانه تری هست ولی مال زنا همینقدر سخیفه :)

    دیگه یه قفل گرفتم زدن به این زبونم :))


    سلامی همه حبس کشیده‌ها
    سلامتی سه کس
    ناموس و رفیق و وطن :))

    کمپوت هلو لطفا :)

    نه روله :)

    در مورد حریم فضای مجازی و این جور صحبت های که تو پست گفتی :)

    البته اگر اومدم و یادم موند میگمت :))

     

    پاسخ:
    خب بیا و خصوصی بگو تا من از شدت فضولی نترکیدم:)

    ان شالله به زودی عزیزم

    سلام 

    من اینو ندیده بودم 

    تو چسط یک گروه سیصد نفره نشستی بلند بلند حرف زدی یعنی!!? جل الخالق 

    پاسخ:
    سلام

    واقعا حوصله جواب پس دادن و نصیحت شدن ندارم.

    اوهوم فهمیدم 

    عین خودمی 

    منم قبلا همینجوری بودم 

    الانم خیلی بهتر نیستم فقط همین هست که حس خطر بکنم گاهی. 

    خوبه ادبیات صحبت کردنت خوبه نسرین، من که از الفاظ آنچنانی هم استفاده می کنم. اونها بد هستن و جریمه دارن 

    خدا رو شکر 

    طلا که پاکه چه منتش به خاکه 

    ترست واسه همین بوده که از تیرماه یادت نبوده 

     

    و اون قسمتهای تفاوت های زنان و مردان هم جالب بود

     

    پاسخ:
    خلاصه منو آینه عبرت خودت بکن و جلوی زبونت رو بگیر.

    البته من هنوزم نمی‌تونم جلوی زبونم رو بگیرم

    گاهی یه چیزی می‌گم و بعد می‌رم پاکش می‌کنم :))

    من اگه قرار بود عبرت بگیرم که از خودم می گرفتم :) 

    پاسخ:
    :)) 
  • جناب منزوی
  • ما تو سربازی زیرآب زن داشتیم، بدبختی همه جا پیدا میشه، باز خدارو شکر بخیر گذشت :)

    پاسخ:
    همه زیرآب زن‌ها رو باید ریخت تو کوره آدم سوزی :)

    بله شکر

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">