گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

بدون شرح

جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۳۹ ب.ظ

هر وعده که دادند به ما باد هوا بود

هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود


چوپانی این گله به گرگان بسپردند

این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود ؟


رندان به چپاول سر این سفره نشستند

اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!


خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند

هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود .


گفتند چنینیم و چنانیم دریغا ...

اینها همه لالایی خواباندن ما بود !


ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند

یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود...!



#ایرج_میرزا

  • ۹۸/۰۸/۲۴
  • نسرین

شعر بخوانیم

نظرات  (۱۴)

  • مجنونِ لیلی
  • اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود!

  • آشنای غریب
  • ای کاش در دیزی ما باز نمی ماند!

    اگه تا دیروز یه کم امید به فردا داشتیم از امروز دیگه نداریم😑

  • محمود بنائی
  • دروغ، دروغ، دروغ! این همه وقاحت از کجا اومد! 

  • علیــ ـرضا
  • کمی حیا و کمی مراعات کردن مناسب بود تا این اتفاقات نیوفته !

    از ماست که بر ماست:(

  • بانوچـه ⠀
  • حال هیچکس خوب نیست این روزا...

    از معدود بخارات این فضای بی‌بخار...

    کلا نسل بدبختی بودیم ما ...

    درست وقتی که بشر انقدر پیشرفت کرده بود که پوستش پاره نشه بدبخت شدیم .

  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • چه زندگی عجیبی داریم! یا حتی گاهی چه اوضاع مسخره‌ای داریم!

    :((

     

     

    به قول بیوی خودت "وطن جان خسته‌ام، پایان خوب داستانت کو؟" !

    پاسخ:
    فکر می‌کردم هیچ کس بیو نمی‌خونه :) 

    کاملا اشتباه فکر میکردی، من هر چند وقت یکبار مال همه رو چک میکنم :)

    پاسخ:
    چه خوب :)
    خوشحالم 
  • علیــ ـرضا
  • اینها همه باد خیال بود !

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">