گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «من و کتابهایم» ثبت شده است

هوالمحبوب


طبق قولی که 19 روز پیش به خودم و شما دادم، قرار بود پست بعدی درباره ی معرفی کتاب باشد. همین یک قول مصرم کرد کتابهای ناتمامم را تمام کنم و کتابهای جدید خاک خورده ام را که اغلب تحفه ی نمایشگاه هستند، ورق بزنم.

کتاب بازی انگار دوباره در وجودم ریشه دوانده، تلگرامم به حالت تعلیق درآمده به طوری که فقط ساعت یازده شب به بعد مدتی مشغولش می شوم، در مسیر برگشت از مدرسه، به جای چک کردن گوشی، کتاب ورق می زنم.حس خوب و دلچسبی دارم. زندگی زیباتر شده و من خوشحالم از این تغییر خوبی که کرده ام.

کتابی که چندین روز پیش تمام کرده ام ولی به خاطر یک سری دلمشغولی، فرصت نوشتن درباره اش را نداشتم«مونالیزای منتشر» نام دارد.

 مونالیزای منتشر را شاهرخ گیوا(مرزوقی) نوشته است و نشر ققنوس آن را در سال 87 به چاپ رسانده است. این رمان، برنده ی جایزه ی مهرگان ادب و تقدیر شده ی جایزه ی واو می باشد. تمام چیزی که از کتاب می دانستم تحسین چند نویسنده ی صاحب نام بود و اسم عجیب کتاب. که میتوانست انگیزه ی خوبی برای خریدنش باشد.

و حالا حسی که در پایان کتاب دارم مثل اغلب کتاب ها، حسی مبهم توام با کمی حسرت بود.

خلاصه ی کتاب: «داستان از دوره ی قاجار شروع می شود. داستانی که با حکایت عشق و جنون فیروز خان مشیرالدوله آغاز می شود و با داستان چندین نسل از نوادگانش ادامه می کند تا به زمان معاصر کشیده شود، چکیده و عصاره ی تمام  داستان، عشقی موروثی است که در افراد خاندان قیونلو رخنه می کند و در نهایت به جنون می رسد.»

 معرفی: داستان در نه فصل روایت می شود، هر فصل راوی مخصوصی دارد، و روایت ها در ظاهر از هم جدا به نظر می رسند و شکل و شمایل یک داستان کوتاه را دارند اما هر داستان پیوندهایی با سایرین دارد و به نوعی رشته های در هم تنیده ای را تشکیل می دهد که مثل تکه های یک پازل رمان را سر و شکل می بخشند.

روایت فصل اول و دوم که آغاز ماجراست و داستان عشق جد خاندان قیونلو به دختری ابخازی را بیان می کند، بسیار دلچسب از کار در آمده است. نثر داستان به خوبی به سبک آن دوره وفادار مانده است و ثقیلی کلمات از حلاوت آن نکاسته است. همین دو فصل اول برای اثبات چیره دستی نویسنده  ی کتاب کافیست. اما متاسفانه هر چه به پایان نزدیک تر می شویم، آن تحلیل های بکر، تصویر سازی های جاندار، و روایت گری های پخته کمرنگ تر می شود. به طوری که در فصل موخره، تنها شبهی از نویسنده در جلد کلمات دویده است و جانداری نیمه ی نخست کتاب از بین رفته است.

نکته ای که شاهرخ گیوا به خوبی به آن توجه نشان داده، انتخاب اسامی شخصیت های داستان است. به جای رمان های امروزی که بی هیچ پشتوانه ای اسامی شیک را پشت سر هم ردیف می کنند، اسامی کتاب دقیقا منطبق بر سیر تاریخی داستان انتخاب شده اند.

تک گویی ها، توصیف حالات عاشقانه و پاره ای از روایت های تاریخی کتاب دلچسب و خواندنی است. کتابی است که پشیمان تان نخواهد کرد و مطمئنا دست خالی رهایتان نمی کند.


بخش های جذابی از کتاب:

  • ۸ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۴۱
  • نسرین

هوالمحبوب

همیشه فکر میکنم که شاید این عشق به کتاب بود که منِ حقیقی رو ساخت؛
شاید این دیوانگی ها، این شوریدگی ها، این گاهی در جهان دیگری سیر کردن ها، الهام گرفته از همین سطرها و همین کلمه هاست...

این غرق شدن تو شهر کتاب، توی دریای بی کران کتابهای تازه چاپ شده. این زلف گره زدن به کتابخونه، شاید داشتن این همه دوست کتابدار و کتاب دوست، موهبت همین دیوانگی ها باشه.

برای منی که پدربزرگم عاشق کتاب بود و پدر و مادر بزرگم هر شب زمستون بساط مشاعره رو برپا میکردن، برای منی که کتاب رو تو دست های برادر و خواهر بزرگم میدیدم و قد میکشیدم خیلی عجیب نبود این شیفتگی به کتاب.

یاد ایامی که عاشقانه لحظه ای رو منتظر بودم که برادرم کتاب عظیم الجثه ی «نادر پسر شمشیر» رو بذاره زمین و من برم سروقتش بخیر؛ کتابی هزار صفحه ای با جلد نارنجی رنگ که هیچ وقت قسمت نشد بخونمش؛ مثل خیلی از کتابهای امانتی که یک شب مهمون خونه مون بودن و من هیچ وقت فرصت خوندنشون رو پیدا نکردم. مثل «کتاب خاطرات علم» که یه سه شب جادویی مهمون مون بود و من فقط تونستم یک جلدش رو بخونم! هنوزم که هنوزه لذت قاچاقی خوندنش باهام همراهه.

همیشه میگم مگه جایی بهتر از کتابفروشی توی دنیای به این بزرگی هست.

جایی دنج تر از «شهر کتاب» جایی برای عاشقی کردن تو هر ردیف، تو هر قفسه، تو هر طبقه.

توی کتاب دنبال کشف بودم؛ کشف آدم های جدید، دنیاهای جدید. دنبال دیدن خودم تو آینه ی دیگران؛

شاید همین عاشقی کردن ها هلم داد سمت ادبیات. «ادبیات یک انتخاب نبود یک سرنوشت بود.» من انتخابش نکردم اون منو کشید سمت خودش. یه دریای بی پایان که آغوش بی منتش رو باز کرد سمت من و من مجذوب شدم. مجذوب آدم ها، کتاب ها، نوشته ها. مجذوب کلمه و نوشتن.

آه که اگر آدمی کاغذ و قلمی نداشت اگر کتابی نداشت، اگر شعر نبود اگر کلمه نبود.

این موجود دوپای عاجز چقدر قابل ترحم می شد.

بیایید در این ایامی که سند خورده به اسم کتاب با این عزیز دردانه ی عالم مهربان تر باشیم.

برای ساختن دنیای بهتر، برای تربیت نسل بهتر.

رحم کنیم به این موجود کاغذی بی پناه که بی کس و تنها تو قفسه های کتابخونه ها خاک نخوره.

رحم کنیم به این موجود ناب دوست داشتنی که هیچ کتابفروشی به رستوران تبدیل نشه.

رحم کنیم به این فرشته ی ساکت که هیچ دنیایی سیاه و تاریک و خشن نباشه.

با کتاب و کتابدار و کتابفروش و کتاب دوست مهربان باشیم لطفا.

عنوان و تصویر از وبلاگ دوست خوبم«مدادکوچک»

  • نسرین

هوالمحبوب


نام اثر: زیباتر      نویسنده: سینا دادخواه         انتشارات: چشمه               قیمت: 13000  


خلاصه داستان: داستان درباره ی پسری است به نام هومن، که دانشجوی مهندسی شیمی است.هومن به دلیل خطر مشروط شدن به دنبال یافتن استاد درس دیفرانسیل است که نمره ی هشت را به ده تبدیل کند.یافتن منزل دکتر لادن کیانمهر و آشنایی با دخترش گلسا آغاز ماجراهای این کتاب است.

کتاب قبلی سینادادخواه بسیار سر و صدا به پا کرده بود و به دلیل اسم و رسمی که به هم زده بود مشتاق خواندنش بودم. دادخواه در کتاب اولش ثابت کرده بود که استاد توصیف روابط آدم هاست و به شکلی شاعرانه به توصیف احساسات درونی شخصیت ها می پردازد.

این هنر دادخواه در زیباتر به اوج خود میرسد. گاهی از حجم تشبیهات بکر و توصیفات جاندار به وجد می آمدم و مدام به نویسنده ی جوان اثر آفرین میگفتم.

داستان عشق هومن و گلسا و در ادامه داستان درگیری احساسی هومن و صبا به شکلی جذاب روایت می شود. شخصیت پردازی کتاب متفاوت و منحصر به فرد است. شخصیت گلسا دختری که از تکرار میگریزد و به دنبال یافتن رابطه ای غیرتکراری است، هومن که در عین وابسته بودن به مادرش کتایون می خواهد از زیر سایه اش بیرون بیاید و در اجتماع مطلوبش شخصیتی مستقل کسب کند.

نقطه ضعف بزرگ کتاب اما از یک سوم پایانی کتاب آشکار می شود. من به عنوان مخاطب کتاب دلیل برهم خوردن روابط مادر-فرزندی بین لادن و صبا را درک نکردم. دلیل جدایی اجباری صبا از هومن برایم لاینحل باقی ماند. هر چقدر که رفتار گلسا در برابر وسوسه های هرمز منطقی و قابل باور بود، هرچقدر که عشق برایش بازیچه بود به نظرم صبا دختری عاقل و سرد و گرم چشیده می آمد.

از سوی دیگر بحثی در خصوص بسیاری از رمان های معاصر دارم آزادی بیش از حد روابط بین زن-مرد است. وقتی رمان های امروزی را میخوانم گاهی یادم می رود که این اتفاقات در همین تهران خودمان رخ می دهد، و من در یک کشور حداقل اسما مسلمان زندگی میکنم.

دختری با پسری آشنا میشود و چند شب بعد در خانه پسر است، شب در آنجا می ماند و...

چنین روابطی واقعا مربوط به چند درصد از مردم کشور ماست؟

آیا این میزان دور شدن از بافت اصلی مردم در جایی به روند قصه نویسی معاصر ضربه نخواهد زد؟

اگر تو ذوق خوردن پایان کتاب نبود بی شک میتوانستم بگویم یکی از بهترین کتابهایی است که در چند سال اخیر خوانده ام. پر از روابط پیچیده و در هم تنیده و پسر از صحنه پردازی های خلاقانه. منتظر کتابهای بهتر از دادخواه خواهیم ماند.

  • نسرین

هوالمحبوب

گردان قاطرچی ها؛ نوشته ی داوود امیریان


گردان قاطرچی ها از رمان های ویژه ی نوجوانان است که روایتی ساده و روان در عین حال طنز آمیز از حضور نوجوانان در جبهه دارد. شخصیت های اصلی داستان متشکل از یک رزمنده ی جوان به نام یوسف است که بعد از مجروحیت های سنگین به جبهه برگشته و مسولیت تشکیل یک گردان تدارکاتی به عهده ی وی گذاشته می شود. این گردان مسولیتش تعلیم قاطرها و استفاده از آنها برای رساندن مهمات و آذوقه به ارتفاعات کردستان در جبهه های غرب کشور است.

گردان قاطرچی ها تشکیل می شود از 5 نوجوان جسور و شر و شیطان، کربلایی، مش برزو و یوسف و چندین قاطر زبان بسته که بچه ها برای هر یک به فراخور قیافه و عملکردشان نامی گذاشته اند.

نگاه کردن از زاویه ی طنز به وقایع جبهه میتواند هم بستر مناسبی برای اشنایی نوجوانان با تاریخ دفاع مقدس فراهم کند هم جذابیت داستان های حوزه ی دفاع مقدس را افزایش دهد.

کتابهای خاطره و کتابهای داستانی در حوزه ی دفاع مقدس در ابتدا شاید برای خیلی از کتاب خوان های حرفه ای یک حالت تابو داشته باشد. چرا که اغلب فکر میکنیم چنین کتابهایی با قلمی ضعیف و نثری کلیشه وار نوشته شده اند اما تجربه  یمطالعه ی چندین کتاب در این حوزه کاملا به من ثابت کرده است که هم کتابهای خاطره و هم رمان در این حوزه می توانند حرفهای جدی برای گفتن داشته باشند به شرطی که توسط نویسنده های متبحر نگاشته شوند و ویراستاری های حرفه ای روی آنها انجام شود.

داستان شیرین گردان قاطرچی ها با فراز و نشیب های فراوانی همراه است، داستان همدلی ها و همراهی های بچه های جنگ که در خلال وقایعی سخت آزموده می شودند و به پختگی می رسند. بچه های شر و شیطان ابتدای داستان در آخر داستان تبدیل به مردهای کوچکی شده اند که هم مسولیت های بزرگ میپذیرند و هم پشت همدیگر هستند.

بخش عجیب و در عین حال جالب داستان مربوط به شخصیت کرامت است. مردی از دیار کردستان که خانواده اش را در جنگ از دست داده اما خانواده  یمادری اش در کردستان عراق در وضعیت بدی گرفتار هستند و او مدام دنبال فرصتی است تا توسط قاطرها آذوقه و وسایل زندگی برایشان فراهم کند. حضور این فرد در گردان عملیاتی آن هم در بحبوحه ی جنگ، با وجود چندین خطای نابخشودی، کمی غیر واقعی به نظر می رسد چرا که در خلال جنگ حضور چنین افرادی باید در کمال احتیاط باشد.

رمان ویژه ی نوجوانان است پس امکان دارد خواندن روایت ساده و روان آن برای برخی چندان خوشایند نباشد چون دارای پیچیدگی ها و تعلیق های چندانی نیست.



  • نسرین

هوالمحبوب

نام: استاد عشق      مولف: ایرج حسابی         نشر: سازمان چاپ و انتشارات

درباره ی داستان زندگی پرفسور محمود حسابی(پدر علم فیزیک و مهندسی نوین در ایران)بی شک همگان اطلاعات مختصر دارند. یکی از اسطوره ها و نوابغ علمی کشور که هرگز تکرار نخواهند شد.

ایراج حسابی فرزند ارشد دکتر در این کتاب به معرفی شخصیت استاد از زبان خودشان پرداخته اند، کتاب حالات داستانی دارد و گفتگوهای شبانه ی ایرج با استاد را شامل می شود که بعد ها توسط ایشان به رشته ی تقریر درآمده است.

زندگی استاد فرازهای گوناگونی دارد از زندگی مجلل و تقریبا اشرافی ایشان در سنین ابتدایی زندگی، تا رها شدن در غربت بیروت و طرد شدن از جانب پدر، و رشد و بالندگی در زندگی و رسیدن به پست وزارت. اما چیزی که در این زندگی نامه بیشتر از همه چشمگیر است آن همت و اراده و آن نیروی خارق العاده در پشت سر گذاشتن موانع و سختی ها و عشق و ارادت خالصانه به خداوند است.

انسانی بیش از اندازه بزرگمنش و وارسته که هیچ گاه خسته نشده هیچ گاه در پی انتقام از کسی نبوده هیچ گاه به فکر خیانت نبوده و هیچ گاه به نفع شخصی خودش و خانواده اش نیندیشیده است.

الگو گرفتن از چنین شخصیتی بی شک کاری دشوار است. نگاهی اجمالی به سیر و سلوک ایشان نشان می دهد که ما جوان های این دوره زمانه چقدر تن پرور، عجول و چقدر راحتی طلبیم!

ایشان هشت مدرک کارشناسی و دکتری را در عرض هفت سال اخذ کرده اند!

اولین مدرسه ی مهندسی ایران را تاسیس کرده اند.

بنیانگذار دانشگاه تهران هستند.

اولین آزمایشگاه علوم پایه در ایران

تاسیس اولین دارالمعلمین در ایران

ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی کشور

ایجاد اولین دستگاه رادیولوژی در کشور

ایجاد سازمان انرژی هسته ای ایران

نمایندگی مجلس و تصدی پست وزارت فرهنگ در دولت مصدق

و..........

اونقدر این ابتکارات و افتخارات بی نهایته که واقعا نمیشه همه رو اینجا نوشت. فقط کاش اندکی از پشتکار ایشون توی کسب افتخار برای کشور تو وجود ما جوون های امروزی بود. که به جای نشستن و غر زدن یه تکونی به خودمون بدیم تا بلکه بتونیم این وضع مملکت رو کمی اصلاح کنیم. خوندن این کتاب به نظرم برای هر ایرانی یک وظیفه است.


  • نسرین

هوالمحبوب

نام کتاب: و نیچه گریست   نویسنده: اروین یالوم   مترجم: مهشید میرمعزی      نشر نی     


شخصیت های داستان: یوزف برویر، فردریش نیچه، ماتیلدا(همسر یوزف)، زیگموند فروید، لو سالومه و دیگران

خلاصه ای از کتاب: یوزف برویر پزشک معروف اهل وین، در خلال درمان بیماری هیستری یک بانوی جوان تمایلات عاطفی به وی پیدا میکند و همین امر باعث ایجاد درگیری هایی در زندگی او می شود.

برویر توانسته است برتای جوان را با روش های نامتعارف پزشکی تا حدودی بهبود دهد اما این کشش عاطفی بین بیمار و پزشک او را از ادامه ی درمان باز میدارد، در خلال این امر دختر جوانی به نام لوسالومه به وی مراجعه میکند و از او در خواست میکند که درمان افسردگی فیلسوف جوانی به اسم فردریش نیچه را بر عهده بگیرد، چرا که معتقد است آینده ی فلسفه ی جهان در دستان نیچه است! لوسالومه دختری روسی تبار است که نیچه کشش عاطفی عمیقی نسبت به او دارد اما او به علاقه ی قلبی نیچه خیانت کرده است.


نویسنده ی کتاب آقای اروین یالوم مدرس روان درمانی در دانشگاه استانفورد است که کتابهای متعددی هم در زمینه ی روانشناسی تالیف کرده است.

بی شک کتاب ارزش خواندن دارد اما باید اعتراف کنم که کتاب لطیف و روانی نیست که از خواندنش لذت ببرید ولی برای شناخت تاریخ روان درمانی و برای آشنایی با زندگی نیچه کمک خوبی است.

کتاب ذهن شما را به چالش می کشد، بحث های عمیق فلسفی و پزشکی در خلال گفتگو ها، گاهی خسته کننده به نظر می رسد اما گاهی جرقه هایی در ذهن خواننده ایجاد میکند، داستان نسبت به توصیف فضا و توصیف شخصت ها و حالات بی توجه است، کاری به صحنه پردازی های متعارف داستانی ندارد؛ به شخصیت ها از نظر ظاهری خیلی پرداخت نمیکند و بیشتر تمرکزش روی توصیف حالات درونی آدم هاست. و همین امر باعث می شود ذهن مخاطب خیلی درگیر فضا و شخصیت ها نشود.

ترجمه ی کتاب هم ضعف هایی دارد؛ مخصوصا در بازگردانی بحث های فلسفی که به خودی خود پیچیده هستند، باید مهارت بیشتری به خرج می داد، یا در استفاده از مصدر های جعلی که از نظر ادبی ضعف محسوب می شوند؛ باید دقت بیشتری به خرج میداد.

نویسنده در بخش های پایانی کتاب توضیحات تکمیلی ذکر کرده که نشان می دهد دیدار برویر و نیچه در واقعیت هرگز رخ نداده است، اما بسیاری از بخش های کتاب، از جمله بیماری افسردگی نیچه و علاقه ی قلبی او به لوسالومه حقیقت دارد. بخش های جذاب کتاب که میتوان برای نمونه به آنها اشاره کرد زیاد است و من از زیاده گویی پرهیز میکنم.

نکته ی عطف این کتابخوانی این بود که به همراهی یک دوست کتابخوان انجام شد و همین سیر خواندن آن را تا حدودی تسهیل کرد، توصیه میکنم کتابخوانی های جمعی را تجربه کنید شیرین است.


  • نسرین

هوالمحبوب

به رسم ادب سلام

چند روزی که گذشت اتفاقات زیادی باعث شد که به روز کردن بلاگم به تاخیر بیوفته. منتظر بودم تکلیف کارم روشن بشه تا بعد مدتها یه پست شاد بذارم. خدا رو شکر همه چی رو به راه شد و من قرارداد خوبی بستم و از یه طرف خیالم راحت شد. از طرف دیگه از شر یه محیط کاری عذاب آور خلاص شدم و این رو مدیون خدای مهربونم هستم.

و چند روز گذشته که خواستم وب رو به روز کنم یهویی مانیتورم سوخت و دستم رو گذاشت تو پوست گردو. اینی که میبینید خیلی ناجور مینویسم نشونه ی نابلدی کار با لب تابه! خلاصه اش اینکه من چقدر خوشبختم و هوا چقدر خوب و یه نفره است:)

کتابی که در طی چند روز گذشته دست گرفته بودم یه کتاب نا متعارف با سیر کتابخوانی من بود ولی به شدت برام جذاب و دوست داشتنی بود.

نام کتاب:گفتگوهای اوریانا فالاچی    مترجم: غلامرضا امامی       انتشارات: افق

اورایانا فالاچی نامی آشنا در حرفه ی روزنامه نگاری  است که به خاطر انجام مصاحبه های جنجالی با چهره های سیاسی شهرتی جهانی کسب کرده است. اوریانا فالاچی زنی ایتالیایی است که علاوه بر مصاحبه هایی که انجام داده و به صورت کتاب منتشر کرده است چند کتاب به شکل داستانی هم تالیف کرده است از جمله نامه به کودکی که هرگز زاده نشد.

در این کتاب ما با مصاحبه هایی از امام خمینی، محمدرضا شاه بهلوی، مهندس مهدی بازرگان، سرهنگ قزافی، شارون و ....رو به رو هستیم.

روشنگری هایی که در خلال بعضی از مصاحبه ها انجام گرفته است به شدت برایم جذاب و دوست داشتنی بود. اشاره های ریز مهندس بازرگان به دخالت روحانیون در اداره ی کشور، کارهای خودسرانه ی کمیته های انقلاب، اعدام های غیر قانونی در اوایل انقلاب و غیره چیزی است که بی شک در کتاب های سیاسی و تاریخی دیگر کمتر به چشم میخورد. و حالا بعد از گذشت سی و چند سال تنها افسوس روزهای از دست رفته برای ما باقی مانده است. روزهایی بر التهاب که میتوانست به دست با کفایت امثال بازرگان سرنوشت دیگری برای کشورمان رقم بزند.

در مصاحبه با محمد رضا شاه بهلوی تناقضات عجیبی وجود داشت. چهره ای که شاه از خودش به نمایش میگذارد با چهره ای که ما از او سراغ داریم بی نهایت تفاوت دارد. او خود را مردی مذهبی و معتقد  معرفی میکند وادعا میکند که با امام زمان ملاقات کرده است! حتی ایشان در کودکی جان شاه را نجات داده اند!

نکته ی قوت کتاب بی پروایی لحن خبرنگار، و پیگیری او برای رسیدن به پاسخی صریح و روشن است.فالاچی دانش سیاسی عمیقی دارد و همین باعث می شود به دام شگردهای سیاسی سیاستمداران نیوفتد و بتواند به خوبی آنها را به چالش بکشد. 

نکته ضعف کتاب به زعم من ترجمه ی ضعیف آن است.هر چند آقای امامی مقیم ایتالیا هستند و قطعا اشراف کاملی به زبان کتاب دارند اما تسلط در ترجمه باید دو سویه باشد و مترجم علاوه بر زبان مبدا به زبان مقصد هم اشراف کامل داشته باشد که به نظرم اینگونه نیست و ما با جمله بندی های پر اشکالی در کتاب مواجه هستیم.

کتاب برای علاقمندان به تاریخ سیاسی معاصر قطعا جذاب خواهد بود.


  • نسرین

هوالمحبوب


اسمش به حد کافی وسوسه برانگیز است. فکر میکنی با یک داستان عاشقانه ی ناتمام طرفی و یا یک عشق نافرجام که یک طرف قضیه وسط کار رها کرده و رفته و طرف عاشق تر مانده پای دوست داشتنش و حالا دردهای تنهایی عاشق بودن را برای تو و من نوشته که بخوانیم و با نویسنده اش هم ذات پنداری کنیم!

آناگاوالدا یک زن داستان نویس معاصر فرانسوی است که در توصیف احساسات آدم ها هنرمندانه عمل کرده است.

داستان بلند«من او را دوست داشتم» داستان زنی به نام کلوئه است که همسرش به تازگی او را ترک کرده و با زنی دیگر رفته است. حالا پدر شوهر پیر و اخموی این زن او و دو فرزند کوچکش را به ویلای خارج از شهر برده است و سعی دارد با مهربانی های غافل گیر کننده از اندوه شان بکاهد.

داستان گفتگوی طولانی بین این عروس و پدرشوهر است. پدری که برای التیام زخم های عروس جوانش، شروع میکند به واگویه کردن رازی قدیمی، از قصه ی عشق نافرجام جوانی اش.قصه ی گیر کردن بین دو راهی تعهد و عشق.

داستان معرکه ای بود. در تک تک جمله های «پی یر» میتوانی نشانه های ظریفی از خودت را بیابی. در تک تک واکنش های کلوئه میتوانی وجود زخمی یک زن عاشق را بیابی که ناجوانمردانه طرد شده است.

کدام مان میتوانیم ادعا کنیم که در زندگی بین عشق و تعهد، عشق و اخلاق، گیر نکرده ایم؟!

توصیفات آنا گاوالدا از عشق ورزی پی یر، از حالات درونی و بیرونی یک مرد چهل ساله معرکه است. واکاوی شخصیت ها و وارد شدن به من درونی آدم ها به خوبی اتفاق افتاده است. داستان به رغم محدودیت فضا و شخصیت ها بسیار خوش خوان و جذاب است. جوری که نمیتوانی نیمه کاره رهایش کنی.

با اندک غوری در زندگی شخصی نویسنده شاید بتوان اذعان کرد که این داستان بلند نوعی گرته برداری از زندگی شخصی خود اوست چرا که در اوج جوانی با دو فرزند دختر از همسرش جدا شده است.

داستان کتاب چیزی است که به این زودی ها دست از سرت برنخواهد داشت، درگیرت میکند و مجبورت میکند بنشینی به روابطت ات فکر کنی. به رابطه هایی که ساخته ای، به آدم هایی که نیمه تمام رهایشان کردی، به عشقی که میتوانستی بسازی اش اما ترس و بزدلی مانع ات شده است، به عشقی که در دلش روشن کردی اما ...

خلاصه«من او را دوست داشتم» را با ترجمه ی الهام دارچینیان، یا ناهید فروغان بخوانید و لذت ببرید.


بخش های جذابی از کتاب:

+باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد . آن قدر که اشک ها خشک شوند ، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد . به چیز دیگری فکر کرد . باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد .

 

+چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد ؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت ؟

 

+زندگی همین است ... اراده راسخ تان را در ترک سیگار تحسین می کنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید . مردی را دوست دارید ، از او دو بچه دارید و یک صبح زمستانی ، در می یابید که او خواهد رفت چون زن دیگری را دوست دارد .


+آدمی همیشه از غم و اندوه کسانی می گوید که می مانند ، اما تا به حال درباره آنان که می روند فکر کرده ای ؟

 

+شهامت از آن آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می کنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می گویند ، فقط به خودشان : "آیا من حق اشتباه کردن دارم ؟" فقط همین چند واژه ...
شهامت نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو ... و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن . شهامت همه چیز را شکستن ، همه چیز را زیر و رو کردن ...
به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض ؟ البته که نه ، نه به خاطر خودخواهی .. پس چه ؟ غریزه بقا ؟ میل به زنده ماندن ؟ روشن بینی ؟ ترس از مرگ؟
شهامت با خود رو به رو شدن . دست کم یک بار در زندگی . رو به رو با خود . تنها خود . همین .

+"حق اشتباه" ترکیب بسیار کوچکی از واژه ها ، بخش کوچکی از یک جمله ، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد ؟
چه کسی جز خودت؟

 

+او را بیشتر از هر چیزی در این دنیا دوست داشتم . بیش از هر چیزی ... نمی دانستم آدم می تواند تا این حد دوست داشته باشد ...

 

+ترجیح می دهم تو امروز خیلی رنج بکشی تا این که همه عمرت ، همیشه کمی رنج بکشی .

 

+زندگی حتی وقتی انکارش می کنی ، حتی وقتی نادیده اش می گیری ، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است . از هر چیز دیگری قوی تر است . آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند . مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند ، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند ، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند . باور کردنی نیست اما همین گونه است . زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است .


  • نسرین

هوالمحبوب


معرفی کتاب نامیرا    نوشته ی: صادق کرمیار      انتشارات: نیستان        سال چاپ: 1387


معرفی: رمان نامیرا به بررسی وقایع کوفه قبل از قیام امام حسین (ع) می پردازد. داستان بیشتر حول محور قبایل کوفی می چرخد که برای امام نامه نوشته اند و او را به کوفه فراخوانده اند ولی در منزل آخر او را تنها رها کرده اند.

کتاب با بررسی زندگی پسر جوانی به نام ربیع آغاز می شود که قصد دارد برای خون خواهی پدرش به شام رفته و انتقام پدرش را از امویان بستاند.

در راه شام با فردی به اسم عمر بن حجاج آشنا می شود به دخترش سلیمه دل می بندد و با هدف عمر که همانا بیعت با امام حسین و قیام علیه بنی امیه است همراه و هم سو می شود.

در میانه ی کار ربیع بر اثر گفته های عبدالله بن عمیر که از بزرگان قبیله اش هست، دچار شک و تردید می شود و نمیداند که آیا صف آرایی مسلمانان در برابر هم به حق نزدیک است یا سکوت پیشه کردن و زیر بیعت یزید ماندن.

داستان به طور موازی به تردید های عبدلله می پردازد که نمیداند بین ماندن و شمشیر کشیدن بر روی برادر مسلمان و رفتن به مازندران و جنگ با کفار کدام را برگزیند.

داستان این تردید ها و واکاوی شخصیت عیدلله و سیر تکامل شخصیتی او و اثر پذیری اش از انس بن حارث در ابتدای داستان و قیس بن مسهر صیداوی در انتهای داستان، به خوبی به تصویر کشیده شده است.

نقد: داستان قصد ندارد وقایع تاریخی را نعل به نعل بازگو کند، چرا که هدف رمان به کار گیری صور خیال و انعکاس اندیشه ی نویسنده است. تاریخ نگاری صرف مربوط به حوزه ی دیگری است. اما در کنار همه ی این کتاب محوریت تاریخی خود را حفظ کرده است و به وقایع تاریخی تا حد زیادی پایبند بوده است. شخصیت عبدالله و عمر بن حجاج جزو شخصیت های تاریخی قیام عاشوراست که یکی در جبهه حق میجنگد و دیگری در جبهه ی باطل. کتاب نثر روانی دارد شخصیت ها خوب پرداخته شده اند و آن تحول آنی شخصیت ها و لغزش ها و فریفته ی پول و قدرت شدن ها  انعکاس خوبی در اثر داشت. تصویر درستی از کوفه و کوفیان ارائه شده بود ولی انتظار داشتم در اثری که مربوط به قیام عاشورا است از دیالوگ های کوبنده تر و اثر گذارتری استفاده شود. داستان سیر خوبی را طی می کند و پایان بندی درست و منطقی هم دارد.

اثریست خوش خوان که خواننده را درگیر می کند و به تفکر وا میدارد. به دنبال قضاوت کردن نیست و نویسنده به مثابه ی دانای کل در تمام طول داستان شاهد و ناظر حوادث است و در قامت یک نصیحت گر جلوه نمی کند. توصیه میکنم اگر نخوانده اید حتما در برنامه  کتابخوانی بگنجانید.

بخش های زیبایی از کتاب:

سخنان قیس بن مسهر صیداوی:

«من برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم! که تکلیف خود را از حیسن می پرسم. من حسین را نه فقط برای خلافت کهبرای هدایت می خواهم.من حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم که دنیای خود را برای حسین می خواهم آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟»


  • نسرین

هوالمحبوب


 

رمان آبلوموف معروف ترین اثر نویسنده اش یعنی جناب گنچاروف است. کتاب مفهوم جدیدی به ادبیات جهان عرضه میکند وآن مفهوم ابلومویسم است یعنی نوعی بیماری بی حسی درمان ناپذیر که از فرد، شخصیتی فاقد نیروی اراده و اعتماد به نفس می سازد. داستان خود کمکی است ارزشمند به تحول رئالیسم روانشناسی در ادبیات روس و بهترین اثر هنری نویسنده به شمار می رود؛ که شهرتی جهانی کسب کرده است.

شخصیت های اصلی داستان:ایلیا ایلیچ(آبلوموف)،شتلتس،الگا،زاخار و دیگران

خلاصه داستان:ایلیا نجیب زاده ای روسی است که همراه خدمتکار باوفایش زاخار در شهر سن پترزبورگ زندگی میکند.روستای ابا و اجدادی اش ابلوموکا را به دست مباشر سپرده و در خانه ای اجاره ای به سر میبرد. چیزی که باعث شده ایلیا همواره به کاناپه اش بچسبد و یارای دل کندن از آن را نداشته باشد، بیماری مهلکی به نام تنبلی  است که  شتلتس ،رفیق عزیزش ان را آبلوموویسم  می نامد!

شتلتس که از کودکی با ایلیا بزرگ شده است بسیار به او  مهر می ورزد اما هیچ گاه نمیتواند او را از این بیماری برهاند. او را به سوی مصاحبت با دوشیزه ای زیبا  به نام الگا سوق میدهد تا شاید کمی در احوال او تغییر ایجاد کند ایلیا و الگا به هم دل میبازند شیفته ی هم میشوند اما باز هم ابلومویسم همه چیز را به هم میریزد.

شرح و توضیح:

رمان های روسی اغلب به توصیفات و شرح و توضیح های زیاد معروف هستند. گاهی برای القای مفهوم صحیح از یک صحنه  صفحات زیادی به شرح  تفصیل پرداخته می شود.و این رمان روسی نیز از این قاعده مستثنی نیست. بی شک اگر علاقه مندبه رمان باشید و بالاخص رمان های روسی، شیفته ی این  کتاب خواهید شد. داستان در ابتدا کلافه ات میکند گاهی مجبور می شود از خیر خواندنش بگذری، کتاب را منقطع میخوانی  زمین میگذاری و دوباره از سر شروع به خواندن میکنی، قلاب این رمان خیلی دیر به یقه ی مخاطب گیر میکند ؛ ولی وقتی گیر کرد دیگر راحتش نمیگذارد. نکته ای که میتوان به آن خرده گرفت کشدار بودن آن است گاهی دچار ملال می شوی از اینکه هیچ اتفاقی  در  خلال داستان به وقوع نمی پیوندد. شخصیت پردازی گنچاروف بی نظیر است به نحوی آن ها را معرفی میکند که کاملا حسشان میکنی.پرداخت داستان از جهت روانشناختی هم قابل توجه است چرا که این نوع داستان ها بی شک باید از جنبه های روانی  نیز بررسی شوند.نکته سنجی های شتلتس و الگا پیرامون شخصیت ایلیا و نیز اعتراف های خودش گویای این مسئله است که این  نکته مورد توجه نویسنده  بوده است .ویژگی های مهم شخصت ابلوموف سکون و لختی فوق العاده ی اوست که حاصل بی اعتنایی به همه ی امور جاری در  جهان پیرامون اش است.ا

یلیا زندگی را جز در  سکون نمیبیند. از این همه تلاش و تکاپویی که اطرافیانش برای زندگی می کنند در شگفت است! نجیب زاده ای که به دلیل پیوند خوردن روح و جسمش با سستی و خمودگی در بستری پلاسین سر بر بالین می گذارد در خانه ای آشفته و بی نظم میزید بر هیچ چیز و هیچ کس کنترل ندارد اراده ای برای مدیرت امور خود و ملکش ندارد. هر کس که  بخواهد می تواند به سهولت از او سواستفاده کند

بی آنکه ایلیا بویی  ببرد یا شکایتی از وی داشته باشد!

نیروی عشق مدت اندکی او را به پیش میراند کم  میخورد کم میخوابد راه میرود و مجبور به معاشرت هایی هرچند اندک می شود. او به راستی الگا را دوست می دارد اما قدرت تغییر زندگی را ندارد همه ی امور را به فردا و فردا ها واگذار میکند و این امر الگای جوان را که سراپا شور زندگی است به ستوه می آورد.

نکته ی مقابل ایلیا دوست صمیمی اش شتلتس است که برای زندگی بهتر و آسایش بیشتر مدام در حال  سفر است مدام در پی یادگرفتن آموختن و شناختن انسان ها  اجتماع و ...است. جهانی که این دو یار قدیمی برای خود متصور بودند  در دوره های  کودکی و نوجوانی یکی بود. سفرهای طولانی گشت و گذار در ایتالیا فرانسه شناختن چزهای جدید ....اما اکنون ایلیا تنها و بی کس و سزاوار دلسوزی و ترحم در  جای خود مانده است و شتلتس بدون وقفه میجنگد و پیش میرود. دوستی شتلتس برای ایلیا موهبتی بزرگ است که چند بار زندگی  او را  از خطر فروپاشی می رهاند اما برای کسی که  به خمودگی خو گرفته نمیتوان چاره ای اندیشید همانگونه که شتلتس نتوانست. رمان رو جناب اقای سروش حبیبی ترجمه کرده است

ترجمه جز در پاره ای مواقع سلیس و روان است.

در انتهای کتاب مقاله ای با عنوان ابلومویسم چیست به قلم دابر والیوبوف آمده است، که خواندش خالی از لطف نیست  توضیح بیشتری است  پیرامون کتاب و موضوع آن. امیدوارم تو روزهای فراغت  بتونین ساعتهای خوشی رو با این کتاب داشته باشین!

 

  • نسرین