آلما راست می گوید!
هوالمحبوب
آلما توکل
را خیلی وقت است میخوانم نزدیک دوسال. با خیلی از حرفهایش موافقم با برخی
از نظراتش هم مخالفم مثل هر آدم عاقلی که برای خودش یک سری ایده ها و عقاید
دارد.آلما خیلی وقتها حرفهای منطقی میزند.آلما را بخوانید همیشه....
هیچ چیزی کسل کننده تر از این نیست که آدم ها به هم برگردند. فکر می کنم وقتی چیزی از بین رفته،حریمی برداشته شده،خط قرمزی رد شده ،دوره ای سپری شده،قلبی شکسته،باورهایی تخریب شده آنوقت زمان برای همیشه رفتن رسیده.
یک روز ،یک لحظه ای ،یک چیزی، یک احساسی، یک باوری می آید سراغ آدم،یک چیزی قلقلکت می دهد،قلقلک نیست چیزی شبیه خارش گلوست...یک چیزی که می گوید تمامش کن.
اما بعد آدم دل دل می کند،آدم این پا آن پا می کند.آدم به خودش شک می کند که مبادا عجله کنم. مبادا این احساس آن احساس نباشد.اما هست. وقتی چیزی شبیه خارش گلو به سراغت می آید و گمان می کنی مربوط به یک آدم است؛ باید ول کنی و بروی....و دیگر برنگردی.
به خاطر همین است که می گویم آدم ها نباید به هم برگردند. وقتی به هم بر می گردند. وقتی قرار ملاقات می گذارند که با هم حرف بزنند،وقتی می خواهی برایشان تعریف کنی که گلویت خارید به جای تمام این حرف ها با هم می روید و قدم می زنید. و خاطرات احمقانه ای را به یاد می آوردید. اینکه یادت هست هم سرویسی بودیم؟ یادت هست رفته بودیم مدرسه هردو قمقمه مان را گم کردیم؟ یادت هست اولین عشق را با هم تجربه کردیم؟ یادت هست آن بار که افتادیم توی جوب. بعد با هم می روید آنجا که تو همیشه دوست داشتی و شخص مقابل هیچوقت درک نکرد و حالا در یک لحظه ،برحسب یک چیدمان منطقی(غیرمنطقی) در ارتباطات آن را دوست دارد.می روید دو پک سیگار می کشید،می روید سینما و یک فیلم فیک می بینید،بعد با هم سوار تاکسی می شوید و تا مسیری با هم می آیید و از فردا صبح رابطه هه به خاطر همان خاطره ی احمقانه ی قمقمه از سر گرفته می شود ،بی اینکه درباره ی خارش گلو حرف زده باشید،چون براساس یک چیدمان غیرمنطقی آدم در این جور ملاقات ها نباید درباره ی گذشته ی نزدیک صحبت کند.
حالا بیا و حساب کن خارش گلو در یک رابطه ای بوده که تو مرد رابطه بودی و او زن رابطه؛ که تو زن رابطه بوده ای و او مرد رابطه....حالا بیا و حساب کن که چیزی در تو مرده، خارش گلو تمام شده، خاطره ی اولین تپش قلب، اولین ذوق مرگی مسیج مراقب خودت باش خنده دار ترین جک دنیاست.
حالا بیا و حساب کن که تو سالهاست از روی زمین بلند شده ای، خاک ها را تکانده ای، رد ریمل ها را از روی لپ هایت شسته ای و حالا هرروز کسی به تو بگوید: بهترین زن دنیا، بهترین آدم قرن های اخیر....و نداند آدم ها به هم برنمی گردند چون کسل کننده ترین اتفاق دنیاست.
منبع: خرمالوی سیاه
" اولین سوالی که در خواندن پست هایش داشتم یادت هست ؟؟"
چرا نظرات خرمالوی سیاه فعال نیست
حالا می فهمم.
گاهی بازگشت همه چیز را دُرُست میکند
من خیلی وقت ها به خودم بر می گردم و مُدام فکر می کنم
چرا به دنیا آمدم .
من همیشه به فلسفه خلقت ؛ عجیب بر می گردم
بازگشت ها متفاوتند .