گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

آلما راست می گوید!

سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ب.ظ

هوالمحبوب

آلما توکل را خیلی وقت است میخوانم نزدیک دوسال. با خیلی از حرفهایش موافقم با برخی از نظراتش هم مخالفم مثل هر آدم عاقلی که برای خودش یک سری ایده ها و عقاید دارد.آلما خیلی وقتها حرفهای منطقی میزند.آلما را بخوانید همیشه....

هیچ چیزی کسل کننده تر از این نیست که آدم ها به هم برگردند. فکر می کنم وقتی چیزی از بین رفته،حریمی برداشته شده،خط قرمزی رد شده ،دوره ای سپری شده،قلبی شکسته،باورهایی تخریب شده آنوقت زمان برای همیشه رفتن رسیده.

یک روز ،یک لحظه ای ،یک چیزی، یک احساسی، یک باوری می آید سراغ آدم،یک چیزی قلقلکت می دهد،قلقلک نیست چیزی شبیه خارش گلوست...یک چیزی که می گوید تمامش کن.

اما بعد آدم دل دل می کند،آدم این پا آن پا می کند.آدم به خودش شک می کند که مبادا عجله کنم. مبادا این احساس آن احساس نباشد.اما هست. وقتی چیزی شبیه خارش گلو به سراغت می آید و گمان می کنی مربوط به یک آدم است؛ باید ول کنی و بروی....و دیگر برنگردی.

به خاطر همین است که می گویم آدم ها نباید به هم برگردند. وقتی به هم بر می گردند. وقتی قرار ملاقات می گذارند که با هم حرف بزنند،وقتی می خواهی برایشان تعریف کنی که گلویت خارید به جای تمام این حرف ها با هم می روید و قدم می زنید. و خاطرات احمقانه ای را به یاد می آوردید. اینکه یادت هست هم سرویسی بودیم؟ یادت هست رفته بودیم مدرسه هردو قمقمه مان را گم کردیم؟ یادت هست اولین عشق را با هم تجربه کردیم؟ یادت هست آن بار که افتادیم توی جوب. بعد با هم می روید آنجا که تو همیشه دوست داشتی و شخص مقابل هیچوقت درک نکرد و حالا در یک لحظه ،برحسب یک چیدمان منطقی(غیرمنطقی) در ارتباطات آن را دوست دارد.می روید دو پک سیگار می کشید،می روید سینما و یک فیلم فیک می بینید،بعد با هم سوار تاکسی می شوید و تا مسیری با هم می آیید و از فردا صبح رابطه هه به خاطر همان خاطره ی احمقانه ی قمقمه از سر گرفته می شود ،بی اینکه درباره ی خارش گلو حرف زده باشید،چون براساس یک چیدمان غیرمنطقی آدم در این جور ملاقات ها نباید درباره ی گذشته ی نزدیک صحبت کند.

حالا بیا و حساب کن خارش گلو در یک رابطه ای بوده که تو مرد رابطه بودی و او زن رابطه؛ که تو زن رابطه بوده ای و او مرد رابطه....حالا بیا و حساب کن که چیزی در تو مرده، خارش گلو تمام شده، خاطره ی اولین تپش قلب، اولین ذوق مرگی مسیج مراقب خودت باش خنده دار ترین جک دنیاست.

حالا بیا و حساب کن که تو سالهاست از روی زمین بلند شده ای، خاک ها را تکانده ای، رد ریمل ها را از روی لپ هایت شسته ای و حالا هرروز کسی به تو بگوید: بهترین زن دنیا، بهترین آدم قرن های اخیر....و نداند آدم ها به هم برنمی گردند چون کسل کننده ترین اتفاق دنیاست.


منبع: خرمالوی سیاه




  • ۹۴/۰۳/۱۲
  • نسرین

بازنشر

نظرات  (۱۱)

آلما همیشه حرف هایی می زند که خاص است و دوست داشتنی
" اولین سوالی که در خواندن پست هایش داشتم یادت هست ؟؟"

چرا نظرات خرمالوی سیاه فعال نیست

حالا می فهمم.

گاهی بازگشت همه چیز را دُرُست میکند
من خیلی وقت ها به خودم بر می گردم و مُدام فکر می کنم
چرا به دنیا آمدم .
من همیشه به فلسفه خلقت ؛ عجیب بر می گردم

بازگشت ها متفاوتند .
پاسخ:
آدم خیلی چیزها رو طول میکشه تا بهش برسه
برگشت به خود چیز متفاوتیه میناجان
بازگشت به خویشتن یه بحث فلسفی داره که برای کمال خیلی هم خوبه توصیه هم شده
اما ساختن رابطه ای که یه روزی یه جایی قطع شده چیز بی معنی هست به نظرم
چقد قشنگ بود دقیقا چیزی بود که منو همیشه آزار میداد و فک می کردم فقط من اینطوری ام...منظورم اینه هیچ وقت دوس نداشتم دوستی رو که چند سال ندیدم رو دوباره ببینم...حس می کنم هیچ حرفی واس گفتن ندارم و میخوام با یه غریبه حرف بزنم!!

لبته اگه منظور این متن این بوده باشه:))

راستی یکی رو بار وقتی تو گوگل یه مطلبی رو سرچ می کردم به وبلاگ ایشون رسیدم و چند تا از پست هاش رو خوندم انقدر که دلنشین نوشته بود..بعدم که تو لیست گلاره فک کنم دیدمش:)

ولی کامنتاش غیر فعاله آره؟
پاسخ:
دقیقا منظورش همین بود
دوست هم جنس یا کسی که یه روزی دوستش داشتی و بعد یهویی رفته و حالا بعد مدتها برگشته و انتظار داره تو همون آدم سابق باشی و همونقدر از دوباره دیدنش شگفت زده شی!!! منم دقیقا نسبت به دوستان دوران دبیرستانم همین حس رو دارم !
کامنتهاش رو به خاطر مزاحمت های زیاد بسته ولی ایمیل داره میتونی بهش میل بزنی

شنیدن صدای اویی که رفته ویا دیدن پیامی از او ، تو را به عرش می رساند اما با این حال قصد دیدارش آزارت میدهد گویی نبودنش عالمی بود به  وسعت بالندگی  نیلوفری زیبا ...

پاسخ:
دقیقا :)
سلام بانو
به وبلاگشون سر زدم ، برخی از مطالبشون رو خوندم ، مشکلات جامعه رو بخوبی بیان کردند .
این پست هم یکی دیگر از دغدغه های مردم است .
ممنون از مطلب زیبای که معرفی کردید .
پاسخ:
سلام
خوشحالم که پسندیدین ولی به نظرم خیلی از نوشته هاش با عقاید شما جور در نیاد یکم فمنیستی است:)
با آلمای توکل موافق نیستم...یعنی با این پست و این حرفها که از او گذاشته ای موافق نیستم...

درد قلب شکسته را می فهمم...درد تنهایی را...درد درک نشدگی را...درد نامردی را... وقتی زخم هایم خوب شد،با جای زخمش زندگی می کنم...اما اجازه نمیدهم آن جای زخم،تنها چیزی باشد که در خاطرم می ماند! و تنها چیزی که می بینم...
پاسخ:
شاید برات پیش نیومده عزیزم
مطمئنم که اگه برات پیش بیاد درک میکنی
فکر کن یه نفر که دوستت داشته بی خبر گذاشته رفته و حالا بعد مدتها اومده و دوباره سلام میکنه بهت!!!
یه حفره ی عمیقی بین تو و اون آدم ایجاد شده تو جون کندی تا فراموشش کنی
و این دوباره رجوع کردنه اصلا قشنگ نیست
"یه حفره ی عمیقی بین تو و اون آدم ایجاد شده تو جون کندی تا فراموشش کنی"...


می فهمم...می فهمم تو و آلما چی میگین...شاید به خاطر اینه که من همیشه و در هر شرایطی سعی می کنم امیدوار باشم...البته دلیل اصلی اش یه چیز دیگه اس...

ببین؛ هر اتفاق بدی که برای ما میفته،هر شکست عاطفی،هر ناکامی،یه سوگ عاطفیه...یه دوره ای که باید طی بشه و کاری اش نمیشه کرد...مثل این می مونه که زخم خورده باشی و درد بکشی... مدتی طول میکشه اما بالاخره این زخم خوب میشه...حالا برای یکی زودتر و برای یکی دیر تر...هر کس یه جوره...اما وقتی حتی بعد از سالها خوب شد،ممکنه جاش بمونه(و شاید هم نمونه...) ولی دیگه درد نداره...دیگه خونریزی نداره...چون خوب شده! توی این زمان تو با شرایط جدید کنار اومدی...با اتفاقی که از سر گذروندی کنار اومدی و پذیرفتی اش...پس حتی اگه دوباره اون آدم رو ببینی،دیگه نباید جایی از احساس و وجودت درد بگیره...اگه درد گرفت،یعنی هنوز زخمت خوب نشده!!! یعنی هنوز یه چیزی از سوگت مونده...

به نظر من کسایی که یه زمانی عاشق بودن و کسی رو دوست داشتن و از دستش دادن و حالا که دوباره برگشته،نمی تونن بپذیرنش،هنوز توی مرحله ی خشم سوگ شون مونده اند...هنوز توی یه جایی از قلب شون دوستش دارن،اما میخوان ازش انتقام بگیرن!!! میخوان با رد کردنش، دل شکستگی و غصه هاشون رو تلافی کنن...میخوان طرف مقابل شون رو که اتفاقا" دوستش هم دارن،تنبیه کنن...حق هم دارن...اما باید این مرحله رو خیلی زودتر از اینا برای خودشون حل می کردن و با واقعیت کنار میومدن...و الان می تونستن درست تصمیم بگیرن...
پاسخ:
من کاملا با حرفهات موافقم خیلی خوب تحلیل کردی ماجرا رو ولی من یه نگاه دیگه ای هم دارم در کنار این نگاه. من میگم کسی که یک بار تو رو تنها گذاشته پس میتونه دوباره این کار رو بکنه کسی که تو بهترین روزهای زندگی ات رهات کرده بدون هیچ توجیه عقلانی حالا دیگه حق نداره برگرده چون برگشتنش دیگه چیزی رو  درست نمیکنه چیزی رو تغییر نمیده تو دیگه به اون آدم اون حس سابق رو نداری اگرم داشته باشی دیگه دوست نداری اون ازش با خبر باشه.البته دلیل رفتن اون آدم و دلیل برگشتنش هم مهمه این وسط.
ولی بعضی زخم ها هیچ وقت خوب نمیشه آنا اگرم خوب بشه به قول تو جاش تا همیشه می مونه من ترجیح میدم با همچنین آدمی روبه رو نشم دیگه توی زندگیم...
البته الما فقط منظورش روابط عاطفی نبود حتی دوستی که چند سال ازش دور بودی و بعد چند سال دوباره پیداش کردی تو دیگه باهاش حرف مشترکی نداری چون دنیاهاتون باهم فرق کرده و توی این شکافی که ایجاد شده تو و اون یه آدم دیگه ای شدین!
نسرین؟؟؟ چرا نمیای پیشم؟؟؟!!:(
پاسخ:
میام عزیزم نت نداشتم یک هفته:)
سلام
آدرس خونه ی جدیدم
بهم سر بزن
پاسخ:
سلام حتما
میام:)
  • مجید شفیعی
  • نمیدونم
    :(

    اما میدونم که آدمها حقارتهایی دارن که باید درمان بشه و...
    و اینکه عمیقا اعتقاد دارم گذشته، گذشته...
    نگه داشتنش احمقانه س

    @}-----
    :)


    پاسخ:
    هوووووووووووم بعضی وقتها واقعا نگه داشتنش احمقانه است
    نسرین جان کجایی شوما؟ نگران شدیم:S
    پاسخ:
    نگران نباش
    بادمجون بم افت نداره:))

    سلام


    نیستی چرا ؟


    غیبتت موجه نباشه نمره انضباطتت کم میشه گفته باشم ! 

    پاسخ:
    سلام
    موجهم
    نت نداشتم یه هفته:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">