گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

از حال بد به حال خوب

چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ب.ظ

هوالمحبوب

هر وقت حس بیچارگی به سراغم آمد هر وقت حس کردم که بدبخت ترینِ عالمم هر وقت دلم از نداشته هایم گرفت تو تمام قد مقابلم ایستادی انگشت اشاره ات را گرفتی به سمت آنهایی که نداشته های من در برابر نداشته های آنها خنده دار بود. گفتم مهناز را از من گرفتی نشانم دادی الهام را که برادرش را گرفته ای، هدی را که تنها خواهر تازه عروسش را از او گرفتی. گفتم کار، نشانم دادی مادری را که با روزیِ هزار تومانی شکم فرزندانش را سیر میکرد. گفتم مهر، گفتم عشق، گفتم دلتنگی، گفتم درد، گفتم سخت است؛ چشم هایم می سوزد؛ قلم تیر میکشد؛ جای خالی اش را نشانت دادم؛ گفتم برش گردان.الهام دوم را نشانم دادی گفتی ببین و سکوت کن. ببین و بیندیش. همسرش را از او گرفته ای که ثابت کنی هنوز هم خدایی و خدایی میکنی. هنوز هم بزرگی و جلالت مرا به سجده وا میدارد. جای خالی او برای الهام بی شک پر رنگ تر از این حرفهاست که دلداری من آرامش کند. الهام عزیز ِ من دارد از همسرش جدا می شود همسری که دو سال تمام کنارش بوده و جزئی از وجودش شده است. الهامی که دوبار برایمان کارت عروسی فرستاد و هر دوبار به سرانجام نرسید. خدایا حکمتت را شکر. فقط برای دل الهام قصه ی من قدری آرامش، جرعه ای صبر و ذره ای توکل کنار بگذار. سهم دلتنگی هایش را با خدایی ات پر کن. خدای خوبِ همیشه پیروز، خدای خوبِ همیشه محبوب، آرامش قلبش باش در این لحظه های پر التهاب، لحظه های دل بریدن. خدای خوبِ من کاری کن که اگر به صلاحشان است دلشان به هم مهربان شود. خدای خوبم مادرها را پدرها را قدری هدایت کن. جوان ها را قدری مهربان تر کن. خدای خوب همیشه عاشق جرعه ای از عشق بی نهایتت را به قلب هادی و الهام بچشان تا پاره نشود این علقه های مهر، این رشته های محبت. دلم امشب بدجور درد میکند .قلبم بدجور تیر میکشد نه برای خودم برای رفیقم....

  • ۹۴/۰۴/۳۱
  • نسرین

از جدایی ها

نظرات  (۱۳)

  • مداد کوچک
  • خیلی وحشتناکه ایـــن /
    خیلی

    کابوس بود کاش
    خدایا معجزه کن .
    پاسخ:
    خیلی زیاد
    مخصوصا وقتی هردوش رو بشناسی و بفهمی چقدر هردوشون خوبن
    اما یه وقتهایی یه چیزهایی بد چیده میشه...
  • هامون هامون
  • متن خیلی زیبایی بود. و وبتون هم همینطور

    امیدوارم موفق باشید :)

    پاسخ:
    ممنون ازتون
    نظر لطف شماست
    انسان های خوب همانند گلهای قالی اند
    نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدنن
    دائمی اند
    پاسخ:
    موافقم
  • فریاد در سکوت
  • سلام

    اوووووه

    تو اینا رو کی آپ کردی ؟ بزار بخونم این دو پستی که نخوندم 

     بعد نظر میدم

    پاسخ:
    سلام
    دیشب دلم خیلی پر بود همش مال همون دیروز و دیشبه عزیزم
  • فریاد در سکوت
  • سلام

    ان شالله کسی پا در میونی کنه و مشکلشون حل شه

    گاهی وقتا آدما منتظر یک شخص سومن که بهشون بفهمونه میشه عاشقی کرد در هر شرایطی

    پاسخ:
    سلام
    گاهی هم کسایی که باید جلوی اشتباه آدم رو بگیرن خودشون اونو به سمت اشتباه هول میدن.گاهی بزرگ تر هامون بلد نیستن بزرگتری کنن
    زندگی هر کسی افکاری است که او را در بر گرفته است.((رالف والدو امرسون))
    پاسخ:
    ممنون از جمله ی زیباتون
  • مهربانو مجیدی
  • خدا بزرگه، ایشالا که بهترین ها رو برای جفتشون مقدر کنه...
    پاسخ:
    ان شالله

    شاید دوای هر دو ی آنها صبر وگذشت باشد که از آن غافل شده اند

    چرا به آینده نمی نگرند به تنهایی شان و به هزاران سختی


    باز هم می گویم بخشش


    همه مشکل دارند ولی با کمی گذشت واغماض وصبر ودریا دلی میتوان به زیبایی ها رسید


    با ایشان صحبت کن

    پاسخ:
    مشکل هر چه که باشد امید دارم که حل شود اما من ِ دوست تا یک حدی میتوانم بشنوم و قضاوت کنم و منِ دوست تنها از دید الهام قصه به ماجرا نگاه میکنم ولی هر قصه ای دو سر دارد و هر دو سر هم یک دید جداگانه ای دارند متاسفانه عدم درک شدن  گریبان گیر خیل یهامان شده است
    طلاق بدترین اتفاق عالمه...تا این اتفاق رو لمس نکنه آدم نمی تونه معنی این جمله رو بفهمه...و ما....بگذریم!

    نمیدونم مشکلشون چیه اما از ته دلم میخوام که از هم جدا نشن...


    پاسخ:
    از وقتی پیامش دستم رسیده گیج و ویجم اصلا  یه جور حس بد نسبت به ازدواج پیدا کردم باورت میشه همیشه تو بازرا کلی وقت صرف میکردم جلوی مغازه  های طلافروشی برای حلقه ی فرضی ام از اون شب دل و دماغ ندارم حتی به ازدواج فکر کنم...ان شالله
    خیلی ناراحت شدم...
    اتفاقی که برای دوس من هم....

    پاسخ:
    خیلی تلخه و چقدر زیاد شده متاسفانه این روزا
  • مجید شفیعی
  • این که میگوییم این یکی را دیگر نمی توانم تحمل کنم

    حتما ما را از دایره انتخاب خیلی ها بعنوان خواهر به عنوان دوست به عنوان عزیز به عنوان همدم به عنوان همسر خارج میکند

    ما قرار است همراه هم باشیم حتی زمانی که قرار است موج بیاید و او را از من جدا کند و غرق کند

    حتی زمانی که معشوقه ی من در آغوش شوهرش به من لبخند تحقیر آمیز میزند و خاک بر سری به من میگوید و من از عمق وجودم برایش خوشحالم

    این من را یک انتخاب برای همیشه باقی میگذارد

    اما وقتی میگویم تحمل این یکی را ندارم باید بدانم که جایی برای اعتماد کردن دیگران به من برایشان باقی نگذاشتم و .....


    این یعنی من تنها میمانم نه آنها ...

    :(
    @}----
    :)
    پاسخ:
    تحلیل تون رو به عنوان یه آدم به شدت عقلانی و در عین حال رمانتیک قبول ندارم. آدم ها موقع طوفان قاعدتا عقلانی فکر نمیکنن وقتی طوفان همه چی رو ویران میکنه من به کمتر باختن فکر میکنم نه به شروع دوباره خیلی ها هم این طورن به نظرم. به نظرم باید برای از دست دادن سوگواری کرد بی تفاوتی چیزی رو حل نمیکنه
  • مجید شفیعی
  • سلام

    از متنم بی تفاوتی فهمیده میشد آیا!؟

    اتفاقا برعکس. گفتم باید همیشه برای کسی که انتخابش میکنیم محل رجوع باشیم و لا اقل برای او امن باشیم تا ما هم بتوانیم انتخاب کسی باشیم

    داستان نوح یادت بیاد. به اون میگن بابای امن


    :)
    @}-----


    اینه که میگم مثل منی نباید بنویسه

    کلا منظورم رو چیز دیگه ای فهمیدی

    حرف نزنم بهتره :D

    @{---
    :)

    روزگارت غزلی طولانی
    مثل موها شب یلدایت
    پاسخ:
    خدایی بعضی وقتها شاعرانه و عارفانه و فیلسوفانه رو باهم قاطی میکنین من هم کم سواد نمیفهمم!
    ببخشید تقصیر گوشهای منه حتما...
    زنده باشید الهی:)
  • صحبتِ جانانه
  • الهی که این دعای شما به بهترین شکل در حق این زوج مستجاب بشه...
    پاسخ:
    الهی آمین:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">