گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

نگران نباش

جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ب.ظ

هوالمحبوب

نگران نباش نام داستان بلندی است از مهسا محب علی که توانسته چندین جایزه، از جمله جایزه ی بنیاد گلشیری را از آن خود بکند.
داستان از زبان دختر جوانی به نام شادی نقل می شود.دختری از یک خانواده ی مرفه، دختری معتاد، عاصی و از خانه گریزان.
داستان در تهران معاصر نقل می شود.داستان به شدت رئال است اما انتخاب یک اتفاق اشتباه  کمی از رئال بودن دورش میکند!

داستان ماجراجویی های یک دختر معتاد برای به دست آوردن مواد است آن هم در روزی که تهران درگیر لرزش های گاه و بی گاهش است و زلزله هر آن ممکن است شهر را کن فیکون کند!

شادی تیپ پسرانه ای دارد شلواری با جیب های بی نهایت می پوشد کلاهی به سر میگذارد و کوله اش را به دوش می اندازد. حرف زدنش لاتی است اعتیادش ،عصیانگر بودنش از او شخصیتی خاص و منحصر به فرد ساخته است.

محب علی اگر داستان دیگری هم نمی نوشت با همین داستان میتوانست هنر نویسندگی اش را حداقل در توصیف حالات شخصت ها و توصیف فضا به همگان ثابت کند.
شادی دوستانی دارد که همگی مث خودش اعتیاد دارند در یک خانه ی تیمی زندگی میکنند و تنها دغدغه شان در این روز پر التهاب پیدا کردن مواد و فرار از خماری است!

محب علی حالات یک دختر معتاد امروزی، نحوه  ی استعمال مواد مخدر و حتی لذت های نئشگی را به طور  کامل و با وضوح بالا روایت میکند گاهی از این همه ریزه کاری دچار اشمئزاز می شوی!

جوری لذت آب شدن مواد در کام شادی را نقل میکند که هوس میکنی امتحانش کنی جوری کام گرفتن از سیگار را توصیف میکند که تصور میکنی تا حالا که امتحانش نکرده ای حتما خیلی چیزها را از دست داده ای!

داستان پردازی اش قوی است؛ شخصیت پردازی اش قوی است؛ اما داستان و تم آن چیزی نبود که خیلی به دل من بنشیند.

از اینکه هنوز هم نویسنده هایی هستند که بدون ذره ای آگاهی در کتابهایشان از زبان ترکی استفاده میکنند آن هم صرفا برای خدمتکاران خانه متاسف میشوم. حداقل میتوانید برای استفاده ی درست از واژه های این زبان کمی تحقیق کنید.

بخش هایی از کتاب:

« کام می‌گیرم و دود را توی دهانم می‌چرخانم، ماهیچه‌های فکم باز می‌شوند. کام می‌گیرم و دود را توی سینه‌ام فرو می‌دهم، رگ‌های گردنم باز می‌شوند. چشم‌هایم را می‌بندم و کام می‌گیرم و دود را توی دماغم می‌کشم، رگ‌های پیشانی‌ام باز می‌شوند. کام می‌گیرم ... کام می‌گیرم...کام می‌گیرم... الان سلول‌های خاکستری راه می‌افتند...آن وقت می‌توانم فکر کنم... می توانم به این دو تا جنازه فکر کنم... می‌توانم...»

  • ۹۴/۰۵/۰۲
  • نسرین

کتاب بخوانیم

نظرات  (۱۱)

من دارمِششششششششششششششششششش

می خونم بعد از شهریور
عزیزترینم برام هدیه داد برای امسال
متشکرم ازت نسرین .

متشکرم
پاسخ:
 قابل تو رو نداشت عزیزم:)
 نمی دونم چرا از این جور موضوعات خوشم نمیاد شاید اقتضای سنمه
پاسخ:
نه صرفا.چون منم خوشم نیومد...
میدونید یه چیزهایی که ساسی بازی میشه دل آدمم میزنه
نمیدونم چی داشت این کتاب که به چندین زبان ترجمه شده
اصولا از سیاه نمایی بدم میاد
  • مهربانو مجیدی
  • فکر نکنم این کتاب رو هیچ وقت بخونمش
    پاسخ:
    هووم چیزی از دست نمیدی!
    سلام
    باز هم تشکر از اینکه وقتتون رو برای معرفی کتاب می گذرونید .
    نمیدونم شاید داستان جالبی باشه ، ولی فکر نکم بخونمش .
    موفق و موید باشید
    پاسخ:
    سلام
    یه حرفهایی داشتم راجع به این کتاب که نشد یا نتونستم بگم
    ولی رسالتش رو داشتم که معرفی اش کنم
    ممنون که خوندین
    salam
    mamnonam doste khobam
    پاسخ:
    سلام ممنون که اومدین:)
  • مجید شفیعی
  • سلام

    قدرت تصویر گری چیزه که اگر کسی نداشته باشه حتما نباید داستان بنویسه و حتما نباید وقت کسی رو تلف کنه

    معرفیت پر از اشتیاق بود و نفرت! خوبی؟

    :)
    @}----
    پاسخ:
    سلام
    ولی خیلی ها این قدرت رو ندارن و واقعا جرات نوشتن دارن!!
    سعی ام این بود که پر از نفرت باشه ولی خب تحلیلم منصافانه نبود در اون صورت شاید کسایی باشند که این سبک کتابها رو دوست داشته باشند کمااینکه خودم به خاطر تعاریف زیاد خریدمش و حتی به دوستم هدیه اش کردم!
  • هامون هامون
  • نمی دانم این جوایز از کجاها به این اشخاص داده می شود.

    نمی دانم اما همیشه در همه رمان ها این چیز ها ثابت است.

    همیشه انسان های مومن فقیر هستند. و حتی صدقه می گیرند. نشده یک بار یک خانواده باخدا پولدار هم باشند.

    اکثر خانواده های پولدار بی بند و بار هستند و دخترانی هرجایی و پسرانی پست فطرت دارند.

    یک شخصیت باید شکست عشقی بخورد و در حد خودکشی برود

    همیشه دختر پولدار باید با پسر فقیر ازدواج کند چون اگر با پسر پولدار ازدواج کند پسر پولدار همیشه به فکر عیش و نوش خودش است.

    همیشه پولدار های مهربون قبلا زندگی کثیفی داشتند.

    همیشه خدمتکاران با زبان ترکی و یا لهجه ترکی صحبت می کنند.

    همیشه پولدار ها رویایی پولدارند.

    به همین علت من زیاد رمان دنبال نمی کنم .

    یک نویسنده قدر نداریم در ایران که میلیونی کتابش را خوانده باشند.

    مطالعه رمان از نظر من جز افسردگی هیچ سود دیگری ندارد

    بعضی ها هم داستانشان را (دالان بهشت) آنقدر پیاز داغ می زنند و تفت می دهند که خواننده سر آخر می گوید .. اه .. کل داستان رو تو یک جزوه میشد آورد ها ...

    در هر صورت نقد خوبی بود . :) موفق باشید

    پاسخ:
    از تحلیل خیلی خوبتون ممنونم.
    گاهی وقتها واقعا دچار افسردگی میشم از اینکه کسی نوشته های تخصصی رو خوب نمیخونه.
    ممنون که هنوز برای کتاب ارزش قائل هستین.
    با تحلیل تون به شدت موافقم و ایم معضل رو منم در مورد خیلی از رمان های ایرانی دارم.اما جدیدا با یکی سری نویسنده های خوب اشنا شدم که این ایرادات رو نداره نوشته هاشون. مث رمان نیمه ی غایب حسین سناپور که دو جنس مخالف از ثروت رو نشون میده به نظرم. هر چند که نوعی افراط در اون هم هست اما حداقل کلیشه نشده. ولی این باعث نشده رمان خوندن رو کنار بذارم من خیل یوقته رمان های آبکی نمیخونم و این مشکلی که بهش اشاره کردین رو هم ندارم.بیشتر رمان های مطرح خارجی رو میخونم.
    ممنون از حضور پر رنگ تون
  • هامون هامون
  • 1- با تشکر از نظر زیباتون و انتقاد سازنده تون .. والا من در یک زمان دو / سه تا کار رو با هم انجام می دم . صد بارم گفتم وقتی تایپ می کنم کسی صدام نکنه چون باید با انشای صحیح بنویسم .گاهی وقت ها غلط های فاحش املایی هم می توانید درون پست های من ببینید . انشایی که جای خود دارد.چون صد ها بار هنگام تایپ من را صدا می کنند و یک لحظه حواس پرتی سر و ته جمله را کامل به هم می زند.

    درمورد رمان ها .. من رمان های و باز هم لیلی، عشق بی خبر می آید،غزال،در امتداد حسرت، دالان بهشت و.. و.. و.. چندین تا رمان دیگر رو مطالعه کردم . اما جز افسردگی و تلف کردن وقت چیزی عاید ما نمی شود چون متاسفانه رمان نویسان ایرانی هنوز خیلی ضعیف تر از حتی نوشتن یک دختر دبیرستانی در خارج از کشور هستند. متاسفانه وقتی که نویسندگی رمان در اکثر سایت ها به 11 سال رسیده شما باید فاتحه ادبیات رمان رو در ایران بخوانید. دیدم که بچه 12 ساله رمان نوشته توش پر شراب و ... و واقعا افتضاح .. یک تقلیدی از رمان های موجود در بازار.شما فکر کنید آثار این نویسندگان چقدر بد هستند که وقتی از روی آنها تقلب و رو نویسی و باز نویسی هم می شود حساب کنید چه خواهد شد !

    متاسفانه امروزه هر شخصی فکر می کند به راحتی می تواند با یک خودکار یا روان نویس یونی بال و یک بسته کاغذ آچهار بشیند و رمانی مثل رمان های شیکس پی یر و حتی الکساندر دوما بنویسد!

    اصلا صحیح نیست . شما تهران مخوف رو هم بخوانید همچین وضعیتی رو دارد .. یا حتی یادگار شب . در هر صورت خیلی وقته آنقدر کار می کنم که شبها زود خوابم ببرد و دیگر این لغات مسخره داخل رمان ها را نگاه نکنم. اما خب برای تنوع .. و مخصوصا برای خوابیدن در شب .. خیلی خوب است.

    پاسخ:
    بابت مورد اول خواهش میکنم برای همه پیش میاد خیلی هم سخت نباید گرفت:)
    درباره ی رمان هایی که نام بردید معتقدم رمان های فارسی رو مث رمان های خارجی باید به دو نوع عامه پسند و رمان های فاخر تقسیم کرد. ما تو نوسیندگان خارجی هم کسی رو داریم مث دانیل استیل که عشقی آبکی مینویسه و کسایی رو هم داریم که نوشته هاشون نوبل گرفته. پس قضیه خیلی سخت نیست فقط باید تفکیک بشه نویسنده هایی که صرفا برای دختر-پسرهای نوجوان مینویسن و کسایی که با دغدغه مینویسن. نمیتونم تاثیری رو که از اثار فاخر نویسنده های بزرگ ایرانی گرفتم رو کتمان کنم. همچنین وقتی که برای رمانی مث دالان بهشت تلف کردم. خب جایگاه هر رمان نویس مشخصه کسی که تو 98 تیا مینویسه مطمئنا به درد همون کاربراری سایت میخوره دیگه نه به درد چاپ و خونده شدن توسط ادم هایی که با دغدغه میخونن.
    مرسی از حضورت
    به چندین زبان هم ترجمه شده؟؟!! مگه میشه؟ مگه داریم؟!:)

    من هنوزم سر حرفم هستم! با رمان های ایرانی هیچ وقت حال نمی کنم و خوندنشون وقت تلف کردن! مگه نه؟:)
    پاسخ:
    بعله تو سایت خود  نویسنده دیدم این قضیه رو!
    همه ی رمان های ایرانی هم نه خدا وکیلی!
    رمان های بی نظیری هم داریم دیگه
    مث نوشته های نادر، جلال، سیمین و خیلی های دیگه
    سلام نسرین جونم :*
    خوبی عزیزم ؟؟؟
    آخی ! با خوندن پستت رفتم به حال هوای قبلنا! تو چستای طولانیت :دی
    که با تنبلی فراوان سعی میکردم تا تهش بخونم  :پی
    اینم تا آخرش خوندمااااااااا
    حالا بزار بهت فوش بدم : فرهیخته فرهیخته فرهیختههههههههه:دی
    پاسخ:
    سلام!
    خوبم توخوبی؟
    آقاتون خوبن؟اوضاع خوبه ؟ گل و بلبل برقراره دیگه ان شالله؟؟:)
    ای تنبل ای تنبل
    فوشاتم دوست میدارم من:)
    واای نسرین من اصلا نوشته های نادر و جلال و سیمین و ... رو جزو رمان حساب نمی کنم و با رمان های دیگه ایرانی مقایسشون نمی کنم! اینا جزو بهترین های ادبیات داستانی فارسی هستن که همیشه هم حرف اول رو میزنن
    پاسخ:
    خب رمان رمانه دیگه اصلش که تغییری نمیکنه به هر نوشته ی داستانی بلند رمان گفته میشه!
    حالا یه دسته اش فاخر مث همینا یک دسته هم ابکی و بازاری. البته این دسته بندی فقط تو رمان های فارس ینیست تو همه ی فرهنگ ها و همه ی زبان ها این دسته بندی درباره ی اثار داستانی وجود داره.حتی اونها دسته بندی سومی هم دارن به اسم داستان های بوق دار!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">