دعوت به خوانش کتاب کنسرو غول
هوالمحبوب
درباره ی نویسنده: مهدی رجبی، حدود یک دهه است که داستان و فیلم نامه می نویسد. وی متولد سال 59 در شهر خمین است و به گفته ی خودش علاقه ی اصلی اش نوشتن در حوزه ی نوجوانان است. برای تعدادی از کتابهایش اتفاق های خوبی افتاده است. کتاب فراموشان این زمستان کاندیدای جایزه ی ادبی یلدا، معمای دیوانه ی کله آبی کاندیدای جایزه ی ادبی اصفهان و کتاب برگزیده ی کتابخانه ی مونیخ آلمان، گریه نکنید مث ابر باهار برگزیده ی ناشران در سال 88 و برگزیده ی چهاردهمین جشنواره ی کتاب کودک و نوجوان در سال 89.
خلاصه ی داستان: داستان ماجرای پسر بچه ی ترسو و لاغر مردنی به اسم توکاست که از درس و مدرسه به ویژه ریاضی متنفر است و تصمیم گرفته شبیه جنایتکارها خشن، نترس و پولدار شود. در گیر و دار این افکار است که کتاب خاطرات یک جنایتکار به اسم پرویز به دستش می رسد و برای شکل دهی به این تفکر مزید بر علت می شود. خیال پردازی و غرق شدن در دنیای فانتزی ها برای توکا امری عادی است. او بعد از مرگ پدرش بیشتر روز را در معبد دکمه اش میگذراند. پناهگاهی که به همراه پدرش آن را در زیرزمین خانه ساخته است. در همین معبد است که او برای نخستین بار غول کنسروی اش را می بیند. حضور غول زرد رنگ که به خیال توکا از یک قوطی کنسرو بیرون آمده است یک نقطه ی عطف در زندگی او محسوب می شود. این غول بی آزارِ تنبلِ دوست داشتنی، برای توکا یک ارمغان بزرگ است. غول کنسروی عاشق دو چیز است رنگ زرد و اعداد ریاضی!
او هیچ قدرت جادویی به توکا نمی دهد؛ در هیچ دعوایی به کمک او نمی آید؛ دستورات توکا را اجرا نمیکند؛ اما به شکل یک نیروی عجیب او را به سمت ریاضی سوق میدهد!
زاویه ی دید: داستان از زاویه ی اول شخص روایت می شود. روایت داستان از زبان توکاست و همین امر باعث شده است نویسنده در چینش کلمات و جمله بندی های کار بیشتر وسواس به خرج دهد تا هر چه بیشتر به زبان کودکانه نزدیک شود. لحن داستان اغلب محاوره ای است.
ویژگی های بارز شخصیت اصلی داستان: توکا به عنوان قهرمان اصلی داستان ویژگی های خاص و منحصر به فردی دارد. به عنوان مثال عادت دارد روی آدم های اطرافش اسم بگذارد؛ اسمی که از ویژگی های بارز اخلاقی و ظاهری اونها برگرفته شده است. او معلمش را «جلاد» ، همشاگردی هایش را«کباب» و«ژاکت» صدا میزند. از نظرتوکا آدم ها بوهای منحصر به فردی دارند. اونهایی که بوی لاستیک میدهند عصبی و خشن هستند اما لیمویی ها مهربان و دوست داشتنی اند.
توی دنیای فانتزی توکا پدرش تنها کسی است که به نام واقعی اش خوانده می شود- اتابک نادری-
توکا عادت دیگری هم دارد که مواقعی که عصبی است به سراغش می آید و آن عادت برعکس خوانی جمله ها و کلمه هاست و با این کار حسابی دیگران را آزار می دهد!
ساختار داستان: رمان از نوع ساختار قصه در قصه بهره گرفته است؛ ما داستان پرویز (همان جنایتکار) را به موازات داستان توکا می خوانیم و هم زمان به دنبال کردن هر دو داستان راغب می شویم. درست است که این رمان را نمیتوان فانتزی صرف به شمار آورد چرا که غول کنسروی تنها در تخیل توکا شکل گرفته است، اما در هر صورت عناصر و فضای تخیلی رمان دلچسب و شیرین است.
چرا کتاب را بخوانیم: دنیای نوجوانان پر از تخیل و فانتزی است و جهت دادن به این فانتزی ها میتواند در شکل گیری مسیر آینده ی آنها هم موثر باشد. این کتاب به دلیل موضوع و ژانر انتخاب شده اثری خاص محسوب می شود. ما در شخصیت توکا خود واقعی مان را می بینیم همان ترسها، علاقه ها و باورهایی که در نهاد همه ی ما وجود دارد در بخش هایی از این شخصیت ظهور و بروز پیدا کرده است. رویای اغلب نوجوانانی در سن و سال توکا داشتن یک قدرت برتر و یک حامی قدرتمند است که بتواند در کارهای خارق العاده به آنها کمک کند. بها دادن به قدرت تخیل کودکان راه را برای بروز استعداد های ذاتی آنها باز میکند. ما در طول داستان با توکا تعامل مستقیم داریم و سایر شخصیت ها از فیلتر توکا به ما معرفی می شوند این مسئله به اهمیت شخصیت توکا تاکید میکند به نحوی که بعد از اتمام داستان دلت برای توکا حسابی تنگ می شود.
این کتاب ازمنظر روان شناسی و رفتار شناسی هم حائز اهمیت است. واکاوی شخصیت توکا و مادرش که زنی افسرده و منزوی است می تواند به حل بخشی از معضلات این چنینی کمک کند. رجبی بهترین ساختار را برای روایت داستانش انتخاب کرده است و باید اذعان داشت که در این کار تا حدود زیادی موفق بوده است.
در این کتاب ما با خانواده ای در آستانه ی فروپاشی مواجه هستیم که فقدان پدر و در حاشیه ماندن مادر باعث انزوای پسر خانواده شده است و کم کم با شکسته شدن پوسته ی تنهایی و ظاهر شدن نشانه های بلوغ فکری و اجتماعی در توکا بارقه های امید در خانواده به چشم میخورد.
در پایان باید اضافه کرد همان طور که چاپلین در سرآغاز کتاب میگوید:« آخر همه چیز خوب تمام می شود اگر نشد بدان که هنوز به آخرش نرسیده است» این کتاب هم خوب تمام میشود.
حتا دوستم لیلا تعریف کرد ازت
اگر جای دوری هم نشسته بودم // حرفهاتو انگار از نزدیک می شنیدم دوست ِجانی