گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

عشق دو قاشق مرباخوری

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ

هوالمحبوب

یکی از دستاوردهای نمایشگاه کتاب تبریز، همین کتاب«عشق دو قاشق مرباخوری» است. راستش را بخواهید برای نمایشگاه قصد خرید نداشتم و بودجه ای هم برایش در نظر نگرفته بودم. چون اصولا وسطهای ماه اوضاع مالی کمی تیره و تار است؛ ولی خب وقتی رفیق خوبی باشه و وقتت هم آزاد؛ چیزی بهتر از کتاب نمیتونه ایجاد انگیزه کنه! من برعکس همیشه که خودم کتابهایم را انتخاب می کردم؛ امسال تسلیم غرفه دار ها شدم در واقع هر کتابی رو که غرفه دارها تایید کردند خریدم! کتاب فوق اثر پرفروش سال 92-93 انشارات بوتیمار است.

«عشق دو قاشق مرباخوری» مجموعه ی اشعار سپید، سروده ی سمانه سوادی است.

من که خیلی از شعرهاش لذت بردم و توصیه میکنم اگه دوست دار شعر سپید هستین حتما تهیه اش کنید.

اشعار کتاب غالبا عاشقانه های زنانه ای هستند که عشق رو در چارچوب ها و قوانین انسان معاصر روایت می کنند. دلدادگی هایی که اغلب به ثمر نمی نشینند.

با توجه به تغییر ساختارهای عشق ورزی این اشعار هم از مثلث عشق-عاشق-معشوق از منظر جدید نگاه میکنند. یعنی جای معشوق(زن) با عاشق(مرد) عوض شده است. و این معشوق است که حالا در جایگاه عاشق ایستاده است!

اشعار نمایانگر روح لطیف شاعر است.و نیز ذهنی که درگیر اندیشه هایی سیاسی و اجتماعی است. دغدغه های اجتماعی شاعر را میتواند از سروده هایی برای جنگ، کودکان کار و نیز مادران رنج دیده مشاهده کرد.

اشعار این دفتر بی نام هستند و شاعر تنها به شماره گذاری آنها اکتفا کرده است.

لحن بی پروا و جسارت شاعر در به تصویر کشیدن بعضی مسائل دخترانه قابل ستایش است. شاعر نبض جامعه را در دست دارد و بی شک سروده هایش باید در رگ جامعه اش جاری شود و درد مردمش را عریان سازد. دخترانگی هایی که سمانه در این اثر به تصویر کشیده است برای من بسیار خواستنی  و دلنشین بود.

بعضی واژه ها را خواه نا خواه در شعرهای امروزی زیاد میبینیم واژه هایی که از فرط تکرار به ابتذال رسیده اند و باید جدا فکری به حالشان کرد! واژه هایی از قبیل«قهوه، سیگار، کافه، فال، باران» که این دفتر شعر هم از این ایراد خالی نبود!

عشق دو قاشق مرباخوری را بخوانید به خاطر اشعار ساده و روان و به خاطر فضای صمیمی که در کتاب جاری است:)

نمونه هایی از اشعار:

من شک دارم

به تمام روزهایِ بی تویی

وقتی که تمامِ تقویم ها

سراسر تعطیل می شوند

و دیگر هیچ انفجارِ بزرگی

نویدِ زندگی نمی دهد

انگار کرکره ی روزگار

با پلک هایِ تو

سقوط کرده است....!

**************************

چشمانم را

از مادربزرگ به ارث برده ام

زنی که چشمه ی روستا

از حسادتِ چشمانش

خشک شد

و او تمام شب را روی پل بارید

باغ های روستا

هیچ سالی مثل آن سال

محصول ندادند!

**************************

کاش خیاط بهتری بودی

این تنهایی

به تنم زار می زند

و جیب هایش بزرگ تر از آن است

که با دستهای من

پر شود

باید از فردا

کمی بیشتر

غصه بخورم...!

  • ۹۴/۰۸/۰۴
  • نسرین

کتاب بخوانیم

نظرات  (۸)

آذری قیز
عجب کتابی ؛ شعــــــــــــــر
خیلی خوبه اینْ ؛ از نمونه هایی که گذاشتی برامون می گم //
بهم امانت میدی!
پاسخ:
حتما عزیزم چرا که نه

هر  قصّه ای  را  مَغزی  هست  و  هر  حکایتی را   قَصدی،قصه را جهت آن مَغـــز آورده اند بزرگان،نه از بهر دفع ملالت به صورت حکایت، برای آن آورده اند، تا آن غرض در آن بِنمایند ( شمس تبریزی )
پاسخ:
ممنونم از نقل زیبات:)

ممنو از معرفی این کتاب


الحق مضامین عالی دارد


این روزها شادی فقط در بیان احساس است

پاسخ:
الحق کتاب خوبیه پشیمون نیستم از خریدنش
من که دارم یاد میگیرم شاد بودن رو
شادی از درون آدم نشات میگیره قطعا
  • بهارنارنج
  • به به بازم یه پیشنهاد خوب دیگه مرسی نسرین جان:)

    شعر آخری معرکه بود....

    این تنهایی به تنم زار می زند

    راستی چرا دیگه خودت شعر نمیگی؟؟
    پاسخ:
    ممنونم بهارم:)
    چون بهانه ای برای شعر گفتن ندارم:)
    میوم براتا نسرین خانوم!!

    شاعر که حتما نباید یه بهانه از جنس بشر داشته باشه شعر بگه مثلا می تونی در وصف من شعر بگی!
    اگه بد میگم بیا برام:))))
    پاسخ:
    وا بهار خشن شدیا:)
    من کی گفتم بهانه ی من برای شعر گفتن از جنس بشره؟؟؟
    حسش نیست فعلا ربطی هم به هیچ بشر دو پایی نداره
    من بهانه های شعرهام دل خودمه عزیزکم:)
    همین الان میشینم در وصفت مثنوی هفتاد من میگم بهارم(بوس)
  • مجید شفیعی
  • سلام

    بابا پر کار
    ای کسی که کتاب داری D،

    :)
    ٌ@}-----
    پاسخ:
    سلام
    بابا بی معرفت
    بابا رفیق نیمه راه
    بابا ....
    بابا...../....
    هی رفیق روزهای بلاگفایی
    چرا رفتی چرا من بی تو تنهام... :)
    سلام...
    چند دقیقه ای بیشتر نیست پیداتون کردم.
    انگار تو یه کشور غریب یه هموطن دیده باشم...
    قلمت سبز بلاگر تبریزی..آذری قیز   :) 
    پاسخ:
    سلام وای چه کامنت انرزی بخشی
    مرسی:)
    خوش آمدید
    آخه منم تبریزیم:)

    شما از سال 94 مینوشتین و من انقدرررررررر دیر پیداتون کردم چراااااااا آخه
    پاسخ:
    احتمالا سعادت نداشتین :)

    شوخی کردما

    خوشحالم یه تبریزی دیگه رو پیدا کردم تو بیان:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">