تنهایی پر هیاهو
هوالمحبوب
سلام
تنهایی پرهیاهو اثر جاودان بوهیمیل هرابال نویسنده ی اهل چک، ترجمه ی هنرمندانه ی پرویز دوایی
مدتهای مدیدی بود که به دنبال خواندن تنهایی پرهیاهو بودم از هر کتابفروشی و کتابخانه ای سراغش را گرفته بودم ولی همیشه مایوس میشدم گویی کمیابی آثار هرابال در زمان حیاتش همچنان بر کتابهایش سیطره دارد!!
تا اینکه روی آوردم به نسخه یpdf اش به امید اینکه نسخه ی کاملی باشد.
مقدمه ی جناب دوایی در صحیفه ی کتاب دریچه ای به دنیای تازه است دنیای هرابال و اثارش. به واقع هرابال از پس سالها هنوز هم برای بسیاری گمنام و ناشناس باقی مانده است.
تنهایی پرهیاهو رمانیست که خواننده را مسخ میکند. با وجود اینکه نتوانستم صفحاتش را لمس کنم و با چشم درد فراوان تمامش کردم ولی به واقع کیفور شدم از خواندن یک اثر فاخر چیزی که مدتها تشنۀ خواندنش بودم
هانتا شخصیت اصلی کتاب اینگونه خودش را معرفی میکند: «سبویی هستم پر از اب زندگانی و مردگانی که کافیست به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود»
معرفی اش هم برای جذب شدن به کلمات کتاب کافیست جایی از کتاب نویسنده از قول هانتا میگوید: «اگر کتابی حرفی برای گفتن و ارزشی داشته باشد در کار سوختن فقط از آن خنده ای آرام شنیده میشود چون که کتاب درست و حسابی به چیزی بالاتر و ورای خویش اشاره دارد و این است حرف کتاب...»
کتاب به سان کلام کانت «از چیزهایی از اندیشه هایی سخن میگوید که میفهمی ولی نمیتوانی وصف کنی»
در آغاز وقتی عبارت« نه آسمان عاطفه ندارد» را در کتاب میخواندم عبارتی که جا به جا تکرار شده منظور نویسنده را متوجه نمیشد ولی در آخرین سطور وقتی قصه ی هانتا در دستگاه پرسی که عاشقش بود به پایان میرسد ، به خوبی درک کردم که آری اسمان عاطفه ندارد ولی احتمالا چیزی بالاتر از آسمان وجود دارد که عشق و شفقت است چیزی که مدتهاست که آن را از یاد برده ام....
کتاب تنهایی پرهیاهو مخاطب خاص میطلبد و از این رو برای همگان توصیه نمیکنم چراکه شاید به مذاق همه خوش نیاید...
میلان کوندرا نویسنده ی نامدار چک که برای ما ایرانی ها بسیار نام آشناست در باره ی هرابال میگه: ادبیات چک به دو دوره ی قبل و بعد از بروز هرابال تقسیم میشه.
هرابال در سال 1914 در کشور چک که اون زمان جزو امپراطوری اتریش مجارستان بوده به دنیا اومده دکتری حقوق گرفته و قبل از نویسنده شدن کارهای مختلفی رو تجربه کرده در واقع میشه لقب کارگر_ روشنفکر رو به هرابال داد!در بحبوحه حکومنت کومونیستی اثار نویسندگانی چون هرابال در کشور چک اجازه ی انتشار نمیافت و واز همین رو هرابال نویسنده ای برای کشوی میز لقب گرفت!هرچند اثارش به سبب سیل علاقه مندان به صورت دستی منتشر میشد و دست به دست میگشت آثار هرابال به حق اینه ی روزگار مردم چک بود زبانی که مردم کشورش را جذب میکرد و حتی مرزهای چک را در مینوردید و در سایر کشورها هم خوانندگانی داشت.
هرابال سرانجام در سال 1997 از طبقه ی پنجم بیمارستانی به پاییت پرت شد یا خودش را پرت کرد!و به اوج هنر نویسندگی اش خاتمه بخشید!به قول...با مرگ هرابال دوران دوران یک نسل بزرگ ادبی قرن حاضر چک به نحوری بی بازگشت به پایان میرسد.
*برای معرفی نویسنده ی این کتاب از مقدمه ی جناب دوایی کمک گرفتم ولی نقد کتاب قلم ناتوان خودمه.
نقد کتاب:
داستان تنهایی پرهیاهو داستان عجیبیست قصه ی تنهایی مردی به نام هانتاست که به مدت 35 سال کارش پرس و خمیر کردن کتاب و کاغذ باطله بوده کاری که تنها دلیل انتخابش این بود که بتونه کتابهایی رو که اجازه خوانده شدن ندارن توی اون زیرزمین و لای کاغذ باطله ها گیرش بیاره و بخونه!
تنهایی پرهیاهو را میتوان در زمره ی رمانهای فلسفی و روانشناختی جای داد چرا که سراسر تک گویی های هانتاست از انزاوا و یاس و تنهایی هایش.تنها شخصیت پر رنگ داستان و یکه قهرمان کتاب همین هانتاست
کسی که زندگی اش را در زیر زمین نمور وقف پرس کتابها کرده است دچار عوالم مالیخولیای است توهم و تنهایی و افسردگی گریبانگیرش است ولی او حاضر نیست به هیچ قیمتی از کتابها و دستگاه پرسش جداشود زیرا تنها پیوند دهنده ی او به زندگی و تنها نقطه ی عطف زندگی اش است او کسی است که عاشقانه کتاب میخواند و با هر کتاب دریچه ای تازه به روی زندگی خود میگشاید.
کتاب پر از فلش بک است بازگشت به زندگی گذشته جایی که روزنه هایی از امید و عشق در وجود مرد بروز و ظهور داشت وقتی هانتا قصه ی عشق نافرجام اش به مانچا رو تعریف میکنده یا از دخترک کولی داد سخن میدهد قلم نویسنده آشکارا تغییر میکند شاعرانه تر میشود نرم تر و زیباتر قلم میزند گویی روح لطیف مرد عاشق پیشه است که دارد روایت میکند و در مقابل وقتی از رئیس همیشه عصبانی اش حرف میزند لحنی خشک دارد که خواننده عمق انزجار هانتا از وی را در یابد.کتابهایی که حکومت کومونیستی برای سانسور به زیرزمین نمور هانتا میفرستد همگی به دستگاه پرس فرستاده نمیشوند هانتا جمعی از زیباترین اثار را با خود به خانه میبرد جایی که حتی بالای تخت خوابش نیز انباشته از کتاب است و او همواره با این ترس به خواب میرود که روزی یا شبی قفسه ی دو تنی کتابها بر سرش آوار خواهد شد
جامعه ،آدمها، نمادها ،نویسندگان کتابها حتی موشها عناصر پررنگ این داستان هستند داستانی که رگه های سیاسی دارد و تا مدتها اجازه نشر نداشته است هانتا نماد انسانهای تحقیر شده است که برای فرار از انزاوای خود ساخته دلمشغولی های کوچکی برای خود ساخته اند که با از دست رفتن آنها زندگی خود را از دست رفته میبینن و به پوچی میرسند و در این هنگام تنها راه پایان دادن به زندگیست....