درست مثل برف بهاری
هوالمحبوب
رفتن در اوج از آدم ها قهرمان میسازد
در اوج محبوبیت، در اوج اقتدار، در اوج غرور
اما...
رفتن در اوج دوست داشته شدن؛
همه ی قاعده ها را برهم میزند.
و بازگشت آنهایی که رفته اند؛
از دل کسی، از خانه ی کسی،
همه ی قواعد عشق ورزی را به هم میزند.
میدانی برگشتن آدمی که مدتهاست با رفتنش خو گرفته ایدرست شبیه همین برف بهاری است!
همانقدر دوست نداشتنی؛
درست شبیه کودکی که تولدش هیچ لبخندی بر لبها نمی نشاند.
درست شبیه سربازی که از جنگ برمیگردد و
هیچ چشم انتظاری چشم به جاده های آمدنش ندوخته است.
همه ی کسانی که رفته اند باید بدانند:
این یک قانون است!
برای دوباره ساختن یک رابطه هیچ فرمولی ابداع نشده است!
برای التیام دلشکسته ها هنوز دارویی ساخته نشده!
و رجوع دوباره زخم های سربسته ی عاشقان را دشنه خواهد بود.
بگذارید ما با رفتن تان اشک بریزیم....
نه برای دوباره آمدنتان....
بازگشت شما را منفور میکند بگذارید عشق به همان زیبایی در اوج به پایان برسد.
قهرمان ها تنها برای نبودنشات قابل ستایشند....
قهرمان اگر امکان تکرار شدن داشته باشد....
دیگر خواستنی و دوست نیافتنی نخواهد بود.
دقیقا" / چقدر ملموس بود برام متنتْ / من این نوع نوشتنی ها رو خیلی دوسدارمْ ////
ولی " عشق که تمام نمی شود "
برگشتش عذابیست الیم .