گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

ابریشم خیال

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۰۵ ب.ظ

هوالمحبوب

اینقدر نبودنت تکراری شده است که

من برای همه

از بودن های ناتمامت قصه های دروغ می بافم!

صدایت را قصه میکنم

لبخندت را نقاشی

و آغوشت را غزلی عاشقانه

با ترجیع بند امید

صدایت را روی گوش هایم حک میکنم

لبخندت را روی لبهایم

مهرت را بر دلم

تا مبادا روزی از یادم برود چگونه برایم میخواندی

چگونه برایم میخندیدی

و چگونه برایم جان میدادی

عشق که کم باشد

عشق که دور باشد

عشق که نباشد

عاشق دروغگو می شود

عاشق قصه پرداز می شود

عاشق گریه میکند

عاشق جان میبازد....


  • ۹۵/۰۱/۱۱
  • نسرین

او جان

نظرات  (۵)

قصه ها راستند، 
عشق مادر، حقیقی ست.
پاسخ:
هوووم
عاشق جان می بازد 
آفرین خووووووووب
پاسخ:
ممنونممممممم
عاشق ها
آه ...............
نسریـــــــــــــــــــــن مرسی زمزمه می کنی
من این حوالی گوشم پر شده از باران
چشم هایم نیز
خدا کاری برای این قلبم می کند!
عایا!
پاسخ:
خووووووووووووووووووب

دوست داشتن مگر تکرای میشود


باور نکن

پاسخ:
نه معتقد نیستم که تکراری میشه
عه این شعرت!:-* دوسش دارم:)
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">