کاش کمی حرف داشتم
هوالمحبوب
سلام که سرآغاز مهربانی هاست....
معرفی کتاب امروز مربوط میشه به یه کتاب شعر از یه شاعر
خیلی جوون که خوندن اشعارش منو به وجد آورد.برای همین ترجیح دادم به شمام معرفیش
کنم تا تو لذت خوندنش سهیم باشین.
عنوان کتاب:برای سکوتم کاش کمی حرف داشتم ،شاعر:اکبر
زارع،انتشارات شعر روزگار
شعرها همه در قالب شعر سپید هستند و اغلب کوتاه ولی پر
معنا....
قصه ی آشنایی من با این کتاب این بود که خیلی اتفاقی تو خونه ی خاله جانم چشمم خورد به این کتاب بعد که ورق زدم دیدم به به چه شعرهای خوبی داره.کل ساعتهایی که اونجا بودیم کتاب تو دستم بود و از شعرهایی که خیلی خوشم اومد تو دفترچه ام یادداشت کردم.شعرها اکثرا مضامین عاشقانه دارند گاهی نقبی به عرفان و شعرهای مذهبی هم زده شده است.عنصر خیال بسیار قوی است.شاعر ابزار گوناگون را به خدمت شعر در آورده و برای بیان منظور خود از آن بهره گرفته است یکی از اتفاقهایی که در این اواخر در شعر نو و سپید شاهد آن است بروز و ظهور واژه ها و اصطلاحات غیر ادبی در شعر است که در اغلب موارد هم خوش مینشیند در شعر.
گویا برای رهایی از قید و بندهای شعر کهن شعرای ما مخصوصا جوانان خوش قریحه علاوه بر پناه بردن به شعر نو سعی در تغییر محتوایی شعر هم دارند گویا شعر ها نوعی واگویه ی خاطرات است گاهی نامه است گاهی درد دل.کما اینکه این قبیل مسائل در شعر کهن هم دیده میشد ولی در شعر سپید امروزی تر و بی پرواتر شده است.
شاعر این دفتر شعر متولد سال 69 است
و این برای من بسی جای شگفتی بود که چقدر شعر ها از پختگی برخوردارند و چقدر
دلنشین هستند و خبری از شتاب زدگی و خامی های جوانی و عاشقانه های دم دستی در آن
نیست.امیدوارم بتونین کتاب رو تهیه کنین و از خوندن شعرهاش لذت ببرین منم تو فکر
یه راهی برای کش رفتن کتاب از پسرخاله ام هستم:))
چند نمونه از شعرهای کتاب:
تو قند شیرین
خسروت چای تلخ
برای رفع خستگی مرگ
با من اگر بودی قنداب شفا بخش میشدیم!
****
میگویند دریادلم
نمیخواهی دل به دریا بزنی؟
****
خفه میشود یادت وقتی
که دلم تنگ است!
***
در بحبوحه ی مدرن شدن
تو هم خودت را به روز کن
شب....
***
من سرنخ تمام کلاف ها بودم اما سکوت بازیگوش تو رشته ی
کلامم را گم کرد.
***
ابروانت را گره نزن بیهوده
فیلسوف نگاهت نمیفهمد مرا
***
آن قدر زمین خورده ام که دیگر به گلوگاهم رسیده است
همین روزهاست که بالا بیاورم تمام زندگی را
**
از ازدیاد محبت لامپ ارتباطمان ترکید
از این پس
الگوی مصرف نگاهم را اصلاح میکنم!
***
شب فرا رسیده است
ماه خسوف کرده است
کلید چشمهایت را بزن
تکلیف نگاه هایمان روشن شود!
****
امروز غروب من و خدا
همنشین بودیم در مطلع شعرش الله اکبر
ممنون از معرفی تون:)