گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

شکاف نسل ها

چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۶، ۰۷:۵۹ ب.ظ

هوالمحبوب

چهارشنبه ها هرچند خسته و گاهی داغان، اما سعی می کنم خودم را به هر جان کندنی است به جلسه ی انجمن برسانم. از مدرسه تا کتابخانه راه زیادی است، اگر هم بخواهم برای ناهار به خانه بروم، دوباره عزم جزم کردن برای کتابخانه قدری سخت میشود. برای همین مستقیم میروم کتابخانه و ناهار را در بوفه ی کتابخانه می خورم.

از وقتی دانشگاه تمام شده تحمل فضاهایی مثل بوفه، که پر از گروه های چند نفره ی دخترانه است،برام سخت شده است. جای آن بچه ها همیشه خالی است، حالا اگر کسی کنارم باشد میشود آن ساندویج یا پیتزا را یه جوری قورتش داد ولی تنهایی زجرآورترین حس دنیاست.

برای آدمی که به حد کافی از تنهایی هایش زجر می کشد، دیدن جای خالی آدم ها غیر قابل تحمل است. آدم هایی که چند سال خوب را کنارشان گذرانده ای انگار بخشی از سرنوشت و هویت تو شده اند. تو بی آن جمع معرکه چیزی کم داری، گمشده ای که ناخودآگاه یادش می افتی و بی گاه براش گریه می کنی.

در این بوفه ی لعنتی، جای آدم های خوب زندگی مرا، دخترانی گرفته اند که نهایت سعی شان تور کردن پسرهاست، دخترانی که به غایت جلف شده اند، صدایشان را توی سرشان می اندازند، حرف های زشت و رکیک به هم می گویند، آرایش های تند و عجیب غریب دارند، نشستن شان بی ادبانه است، طرز برخوردشان بی ادبانه است، شکل و شمایل پسرانه به خودشان میگیرند، فکر می کنند اگر لاتی حرف بزنند جذاب ترند. نمی گویم همه ی  دختران نسل جدید بدند و ما خوب. نه؛ دارم درباره ی تعداد محدودی از دخترهای کتابخانه حرف میزنم که از بخت بدم هر چهارشنبه آنجا پلاسند. چرا بعضی ازاین دختران نوجوان اینقدر برای رابطه با جنس مخالف له له می زند؟! چرا ما اینقدر با این ها متفاوت بودیم؟ دخترانی که دارم درباره شان حرف میزنم هنوز به مرز دانشگاه نرسیده اند، یعنی بین 18-17 سال دارند. این را می شود از ابروهای دست نخورده شان هم فهمید! اگر این ها قرار است زن ها و مادرهای نسل آینده ی ما باشند، از آینده ی این کشور حسابی می ترسم!

  • ۹۶/۱۲/۰۲
  • نسرین

از ناممکن ها

نظرات  (۱۰)

سلام :)
نجه سیز
پاسخ:
سلام 
ممنون:)
شما خوبین؟
منم دهه هفتادیم. دهه هشتادی‌ها از این هم بدترند متاسفانه. و چقدر حرفتون درسته...
باید هم ترسید.
پاسخ:
میدونم عزیزم
خودم دوستایی دارم از دهه هفتادی ها که پاک تر از برگ گلند
ولی بعضیها واقعا رفتارشون جای تعجب داره...

واقعاً بعضی دخترها به غایت جلف شده اند ...

پاسخ:
:(
بله درسته. خدا عاقبتمون رو بخیر کنه.
پاسخ:
آمین :)
منم دهه هفتادی م اما رفتار بعضی از دهه هفتادیا ادمو ازار میده فازشون رو نمیفهمم دیگه خب از هشتادیاش نمیگم:/
پاسخ:
گمونم خیلی به دهه ربطی نداشته باشه
ولی ما لااقل ظاهر رو حفظ می کردیم حتی اگه اعتقادی بهش نداشتیم:)
کمی غیرمرتبط:
اولین چیزی که همیشه در پستای شما توجهم رو جلب کرده شروعشون بوده. اون عبارت اول پستا عالیه. عالی.
فکر کنم فونت وبلاگ رو تغییر دادید. اگر آره که، الان فونت نوشته خیلی خوبه.
پاسخ:
همین که مرتبط یا غیر مرتبط انرژی مثبت میفرستین خودش غنیمته:)
ممنون
بله تغییرش دادم حس میکنم خیلی تکراری شده بود فونتش 
غصه نخورید
از فشاره کنکوره :)
پاسخ:
فک نمیکنم کسایی که ساعت هفت شب با دوس پسرشون قرار دور دور میذارن یه اپسیلون هم به کنکور فک کنن چه بسه به استرس!
من ساعت هفت شب خط قرمزمه! 
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • تو دانشگاه هم که واویلاست:|
    پاسخ:
    دقیقا!
    دانشگاه هم که میرم همین حس نابودی  تا عمق وجودم رسوخ میکنه!
    متاسفانه دختر و پسر هم نداره از الان باید نگران مادران و پدران نسل بعد بود
    پاسخ:
    بله همین طوره
    هنوزم یا وقتی همسن اینا بودین؟ :)
    پاسخ:
    معمولا ترجیح میدم زیاد دیر نکنم نهایتش هفت شبه تو زمستونا :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">