داشتم نوشتهی زیر عکس رو میخوندم اخرش با دیدن معلم ادبیات لبخند روی لبم نشست:)
با وجود اینکه هیچ وقت به دبیری علاقه نداشتم اما همیشه گفتم اگه یه روز قرار باشه معلم باشم دوست دارم معلم ادبیات باشم، نصف وقت کلاس رو برای بچههام شعر میخونم و میگم برام شعر بخونن، ترجیحا وسط گل و بلبل ها:)
+
تنهاییام
میان دستانت شور میزند!
کجای دل خستگیام
تنیدهای که
نامت در دهانم ترانه میشود؟
"مریم پورقلی"
پاسخ:
اغلب وقتی از این فضا دوریم چنین تصوری از معلم ادبیات بودن داریم
چیزی که کلیشه های زمان خودمون رو به هم بریزه و یه دریچه ی جدیدی به زندگی بچه ها باز کنه.
ولی متاسفانه فضا اونقدر بد شده که نمیشه رویاها رو تحقق بخشید.
خوشحالم که هنوزم معلم ادبیات بودن میتونه لبخند روی لب کسی بیاره:)
******
هنوز دامنه دارد
هنوز هم که هنوز است
درد
دامنه دارد....
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.