گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

دخترهای نسل من

چهارشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۵۳ ب.ظ

هوالمحبوب

 

لیلا ماشین خریده است. از اینکه بعد از چند سال قناعت و صرفه جویی بالاخره توانسته ماشین دلخواهش را بخرد، خوشحال است. من هم خوشحالم. قول شیرینی و سور مفصل را گرفته ام. قرار است بعد از ماه مبارک دوباره دور هم جمع شویم.
میگویم من وعده ی شیرینی های زیادی از شما طلب دارم. از یکی برای ازدواج اش و از یکی برای ماشین نو و ....
به شوخی میگویم من که امیدی برای ازدواج ندارم، گمونم برای خرید خونه باید بهتون سور بدم.

میخندد. میخندم.

بعد به فکر فرو می روم. میگویم. هیچ خبر داری که آرزوهایمان دارد کم کم مردانه می شود؟ همین که داریم تلاش میکنیم در قالبی فرو برویم که تا چند سال پیش دوستش نمی داشتیم و حتی شاید تقبیحش می کردیم. همین تلاش برای مستقل شدن، خرج خود را درآوردن. تلاش برای قراردادهای کاری خوب. تلاش برای خرید ماشین و خانه. همه ی این نکته های ریز و شاید بی اهمیت زندگی دارد، کم کم تغییرمان می دهد.. نه اینکه آینده نگری، صاحب خانه و ماشین شدن اموری مردانه باشد، نه اما فکر کردن به چیزهایی که در نسل قبل از ما هیچ دختری دغدغه اش را نداشت کمی ترسناک است.

ترسناک است که دیگر هیچ دختری تلاش نمی کند رویاهای دخترانه داشته باشد. هیچ کدام از ما در ذهن مان رویای زنانه نداریم. تمام زورمان را میزنیم که به استقلال مالی برسیم. تلاش میکنیم که حتی وقتی ازدواج کردیم، دست مان توی جیب خودمان برود.

از استقلالی که داریم خوشحالیم ولی...

ولی ته دل هر کدام از ما را که بجویی، بیشتر دلش میخواهد زن یک زندگی بی دغدغه و آرام باشد. زنی که دوست داشتن بلد است. زنی که می تواند محبوب کسی باشد. اما حالا ما داریم تمام تلاش مان را می کنیم که ثابت کنیم بدون مرد ها هم میتوانیم زندگی کنیم. نیاز نداریم که مردی حمایت مان کند. چه این مرد پدر مان باشد چه همسرمان.

دخترهایی دور و برم هستند که هیچ میل و رغبتی به ازدواج ندارند. ازدواج را امری دست و پا گیر تصور می کنند که نه تنها آزادی های فردی شان را سلب می کند، بلکه مجبورشان می کند در قالبی فرو بروند که دلخواه شان نیست. دخترهایی که من می شناسم در محدوده ی سنی سی تا سی و چند سال قرار دارند.

ما آرزوی گشت و گذار و کشف ناشناخته ها را نداریم. برای هیچ کدام از ما قابل تصور نیست که یک روز کوله پشتی مان را برداریم و بزنیم به دل کوه و جنگل. اگر بخواهیم مسافرتی را برنامه ریزی کنیم حتما باید دلیلی غیر از تفریح کردن برایش بتراشیم که بتوانیم مجوزش را از خانواده ها بگیریم.

درگیر معادلات پیچیده ای شده ایم که دوستش نداریم. احساس میکنم آدم های نسل من مخصوصا دخترهایش، آن چیزی که دلشان میخواست نشده اند. شخصا دلم نمیخواست لذت های زندگی ام صرفا مادی باشد. دلم میخواست سی سالگی را جوری که دلم میخواست رقم بزنم. اما هنوز جرات و جسارتش را پیدا نکرده ام.

  • ۹۷/۰۳/۰۹
  • نسرین

از ناممکن ها

نظرات  (۱۶)

  • مــحــدثــه ...
  • استادم می گفتند موفقیت های تحصیلی و شغلی و ارتقاء در همه این ها واقعا به زن احساس اعتماد به نفس می ده اما یه زن زمانی شکوه زنانه رو احساس می کنه که قلب یک مرد به اون تعلق داشته باشه.می گفتند انگار در همه ما زنان اون دخترکوچولویی که رویای شاهزاده سوار بر اسب سفیدی که با همه چیز و همه کس و موانع به خاطر ما می جنگه،وجود داره و یه گوشه در درون ما نشسته و گاهی خودش رو به ما نشون می ده و می گه چقدر خوب هست اگر این اتفاق بیفته.
    پاسخ:
    استادتون کاملا درست گفته
    و حال ما دقیقا به همین دلیل بده
    چون داریم تک بعدی رشد میکنیم
    احساس نیاز به داشتن همسر داره کم کم در ما می میره و این اصلاخوب نیست

    واقعا حرف دل آدم رو میزنی! واقعا ما ها داریم از دختر بودنمون خیلی فاصله میگیریم و با این روحیه بخوایم ازدواج کنیم هم همش خودمونو درگیر مسائل اقتصادی خانواده و حساب کتابش میکنیم! عوض اینکه لطافت و روحیه ی زنانه مونو تقویت کنیم داریم هی بی احساس تر و منطقی تر و اقتصادی تر و وحشتناک تر میشیم... متنفرم از این وضع! 
    پاسخ:
    ممنون که چنین نظری داری.
    از همین می ترسم. اینکه ازدواج کردن مون هم ادامه ی یه اشتباه بزرگ تر باشه


    سلام نسرین 
    می دونی من بیزارم از این آرزوها و اهداف مردانه 
    بیزار بیزارم 
    و هر کسی بهم میگه خونه بخر پولتو جمع کن فلان کن حالم به هم میخوره 
    چرا مثل مردها باید باشم؟ نسل قبلم و نیم بیشتر هم نسلیهام دختر هستند 
    نسل بعد من هم دختر هستند...
    اصلا دلم نمیخواد ثابت کنم بدون مرد... نه من بدون مرد کامل نیستم 
    هرگز کامل نیستم
    هیچ کاملی ای در تنهایی نیست 
    پاسخ:
    سلام عزیزم
    دقیقا موافقم باهات
    جایگاه مون بدجوری داره تغییر میکنه
    ما حال مون بده چون یه مرد پر قدرت که در کنارش احساس زن بودن بکنیم نداریم در کنارمون
    پس مجبوریم بار این تنهایی رو به دوش بکشیم
    و این خلا رو با کار و پول دراوردن پر کنیم که متاسفانه فقط یه مسکنه نه درمان.
  • آشنای غریب
  • همه نظرات دخر ها بود تا جایی که خوندم
    خب منم بعد عید متمرکز شده ام رو پسر ها ، نمیتوانم همه برداشت ها رو نمیتونم صریح بگم
    و باید بگم متاسفانه پسرا هم دیگه ازدواج کردن رو دوست ندارند و ازدواج رو یجور قید و بند میدونن

    شرایط جامعه و خانواده ها هم که ...
    پاسخ:
    خب دلیل پسرها چیه
    چرا ازدواج رو قید و بند میدونید؟
  • آشنای غریب
  • نمی خواستم بگم،
     چون نیاز هاشون رو از روابط دیگری برطرف میکنن
    و فکر میکنن که دیگر چه نیازیست که زن بگیرم و هر روز باید سر ساعت به خانه بیایم 
     کلی پول خرج کنم،
    و...
    پاسخ:
    و متاسفانه دقیقا همین دلایل باعث شده خیلی از دخترهای اطراف مون از ازدواج منزحر بشن
    چون قبح خیلی از مسائل شکسته شده
    یه زمانی حتی دست دادن تو روابط دوستی تابو شکنی محسوب میشد
    وقتی زمان دانشجویی دست های درهم گره شده ی دختر پسرها رو میدیدیم کلی تعجب می کردیم
    ولی حالا روابط خاص هم دیگه تعجب کسی رو بر نمی انگیزه متاسفانه
    و این یعنی به قهقرا رفتن...
    جامعه به این سمت رفته!!

    زندگی سخت شده!  

    باید به فکر اینده بود!!  

    تا جسم تامین نباشه روح پرواز نمی کنه!! دخترهای همسن شما نگران اینده خودشان هستند!!! اونها هم دوست دارند مثل یه زن  احساسشان را بروز بدن اما واقعیت های زندگی امروزی  در کشورمون رو درک کردن!!!وقتی نمی توانند اعتماد کنن  مجبور میشن خودشان بجنگن حتی اگه شده مثل یه مرد!!!
    پاسخ:
    بله ولی قبلا مردها بودن که به این چیزها فکر میکردن و یه دختر جوون فکر معاش و تامین مالی اش نبود.
    دلیل اعتماد نکردن ما هم پسرایی هستن که نمیشه بهشون تکیه کرد به هزار و یک دلیل
    خب منم همینو گفتم!!
    اون شرایط حاکم نیست!!

    به قول شما نمیشه به پسرها اعتماد کرد به هزار و یک دلیل!! درسته!! 

    پسرها هم در این سیستم دارن تاوان می دن !! بیکاری  و نابرابری  و فساد و تبعیض و گرانی!!!  خب انتظار  یه سوپر من  رویایی که نباید داشت !!  

    پس منطقیه تو این شرایط دختر  علی رغم میل ذاتیش کمی مرد  باشه تا محتاج مردی نشه که نمی تونه بهش تکیه کنه شاید به قول شما  به خاطر انکه مردهای ما کمی مرد نیستن یا  نذاشتن کمی مرد باشن !! 

    پاسخ:
    باید قبول کنیم که بخشی از مسولیت این وضع گردن خودمونه
    هم دخترها هم پسرها
    کم تلاش، کم انگیزه و راحت طلب شدیم
    اینکه سیستم شغلی و عدالت و غیره کلا از بیخ مشکل داره درسته
    ولی دیگه فساد رو که نمیتونیم گردن کس دیگه ای بندازیم
    باعث به وجود اومدنش خود ما افراد جامعه هستیم
    هرچند علل بیرونی هم درش دخیله
    منطقیه که نشه به مردها اعتماد کرد ولی ترسناک و تاسف بار هم هست.
    همسرهای این دوره زمونه همچین آش دهن سوزی هم نیستن
    بنظرم نا امید نباشید 
    هنوز فرصت دارید
    ولی بدونید متاهل ها هم همچین شرایط مساعد و راحتی ندارن
    من که دلم روشنه
    ایشالا در آینده نزدیک شاهزاده آرزوها با تیشرت قرمز سوار بر پراید یا پرایدوی سفید پیداش میشه و شما رو با خودش میبره
    همه دعا میکنیم
    پاسخ:
    در کنار لحن طنز تون که میدونم چیزی تو دل تون نیست و صرفا شوخی میکنید و با تاکید بر اینکه ناراحت نشدم از کامنت تون باید بگم که هدف من از نوشتن چنین پست هایی نگرانی و دلواپسی بابت شوهر نکردن نیست. نگرانی من وسعت بیشتری داره. بالارفتن آمار تجرد دختران تحصیل کرده که میتونن به مراتب مادرهای باشعوری باشن و بچه های خوبی تربیت کنن نگران کننده است. همون طور که ازدواج نکردن و پدر نشدن پسرهای تحصیل کرده و آگاه همین نگرانی رو به وجود میاره. در این صورت جامعه رو کسایی تربیت میکنن که ممکنه سواد، آگاهی و درک بالایی از مسائل نداشته باشن. هر چند سواد ممکنه ربط چندانی به مدرک تحصیلی نداشته باشه ولی تجربه ی شخصی من این رو میگه که مادرهای تحصیل کرده بچه های بهتری تربیت میکنن. البته که منظورم در نسل فعلیه نه مادرهای قدیمی که خودشون سواد نداشتن و کلی دکتر مهندس تحویل جامعه دادن.
    من هیچ وقت در هیچ نوشته ای نگفتم که مجردها بدبخت و متاهل ها خوشبخت هستن.
    این یک زندگیه، زندگی هیچ وقت خوشی مطلق نیست. چه مجرد باشی چه متاهل.
    مشخصه که دردسرها، مسولیت ها و تنش ها در زندگی متاهلی به مراتبت بیشتره.
    کلا به دنیا میاییم که دردها و رنج هایی رو متحمل بشیم و به اصطلاح آبدیده بشیم .

    واقعا از مردهایی که میشینن همه چیو گردن وضع مملکت میندازن بدم میاد 
    پس من و توی دختر چجوری تو این مملکت داریم میریم سرکار؟ خود من تو بازاری دارم کار می کنم که اگه پسر بودم همون روز اول جذب می شدم 
    و بنابراین میگم تلاششون کمه 
    به اندازه نیست 
    بعد میان میگن شرق و غرب و بالا و پایین کشور خره و بده :/ 

    پاسخ:
    بخشی اش درسته و بخشی اش نه.
    جامعه برای اشتغال جوون های تحصیل کرده واقعا در حد فاجعه است.
    الان من شاغل هستم
    ولی ایا حقوقی که میگیرم کفاف یه زندگی نرمال رو میده؟
    یه پسر جوون که میخواد یه زندگی رو اداره کنه با حقوق من و امثال من نمیتونه چرخ زندگی اش رو بچرخونه.
    دلیل اینکه بیشتر دخترها سرکار هستن و پسرها مجرد اینه که دخترها به حقوق های پایین راضی هستن چون دغدغه ی اداره ی زندگی ندارن.
  • مریــــ ـــــم
  • میدونی آذری قیز من واقعا از اینکه دارم کار میکنم و تقریبا از لحاظ مالی کاملا مستقل هستم واقعا خداروشکر میکنم و راضی ام .اما ته ته دلم دلم میخواد مادر بودنو بچشم.همیشه از کار کردن بدم میومد.اما ناخواسته وارد یه مسیری شدم که منو کم کم داره میترسونه
    دارم میترسم که نکنه منم طی ۱۰سال آینده اینقد درگیر کار شده باشم که هدفام صرفا ماشین خریدن باشه که مادر شدنمو فراموش کنم 
    نمیدونم
    این روزا خیلی باخودم درگیرم
    پاسخ:
    ههمون همین حس رو داریم.
    مستقل شدن و داشتن درآمد لذت بخشه
    ولی باید نگاه کنیم ببینیم در ازای این استقلال مالی چه چیزهای مهم تری رو از دست میدیم.

    من پنجاه درصد این مشکل رو از پدر مادرهای یک نسل قبلتر میدونم پدر مادرهایی که دوست ندارن بچه شون مثل خودشون باشن و این حرف رو از بچه گی تو گوش بجه خوندن و پنجاه درصدش هم جامهعه و خود جوونا مقصرن
    خانواده های نسل قبل خیلی از ملاکهایی رو که الان در بدو ازدواج اصلیترین ملاک محسوب میشن رو نادیده میگرفتن مثل شغل عالی و خونه ی ویلایی و موقعیت اجتماعی خوب و اصلیترین ملاک رو جنم و عرضه ی پسر میدونستن و پاکی دختر ولی الان معیارها کاملا عوض شده
    شرایط اقتصادی جامعه و فرهنگ سازی غلطی که داره میشه دلیل بسیار محکمیه
    وگرنه هر پسری دوست داره تو خونه ش یه خانوم با تمام زنانگیهاش داشته باشه و هر دختری هم دوست داره یه مرد همراهش باشه با تمام مردونگیهاش
    نه اینکه دختری که خونه و ماشین داشته باشه یا مستقل باشه و نه پسری که صبح تا شب دنبال ارتقاء زندگی بدوعه و از کنار خانواده بودن غافل بشه
    پاسخ:
    نمونه اش مادر خود من که چون خودش سواد کمی داشت همیشه تاکیدش این بود که درس بخونیم
    هیچ وقت بهمون نگفت که در کنار درس خوندن باید به ازدواج هم فکر کنیم
    تا حالا که من سی سالمه هیچ وقت در این مورد با من حرف نزده
    که برای یه زن خوب بودن و راضی کردن همسرم چیکار باید بکنم.
    پسرهای این دوره زمونه هم دقیقا همین مشکل رو دارن چون دارن زیر دست همین مادرها تربیت میشن
    به نظر پسرها هم از صفر شروع کردن معنا نداره
    چون خودشون نتونستن استقلال مالی مناسبی کسب کنن به ازدواج با خانواده ای متمول فکر میکنن
    چون آسان ترین راه برای رسیدن به تامین مالیه.

    عزیزم ۱. حرفهایی که زدی برای شغل من مصداق نداره و مطمئنم شغلهای مشابه من کم نیستند منظورم نوع استخدامه
    ۲. مردهای زیادی رو میشناسم که آب باریکه های متعدد دارن 
    اینکه بشینی بگی این حقوقش کمه اون وجهه اش کمه تا برات برن اختراع کنن هم مسخره است الان مدرک تحصیلی زیاده از انواع بدرد بخور و بدرد نخور درس خونده و پول داده... خیلیاشون نمیخوان شونه بدن به زیر کار دلشون یه جای آرام و بی دردسر میخواد و پول زیاد!
    این میشه که راحت میگن کار نیست و تمام 
    ازدواج هم نمیکنن چون میدونن توجیهاتشون به درد عمه اشونم نمیخوره! 
    پاسخ:
    خب وقتی من خودم درد این بیکاری و بی پولی رو با تمام وجود درک کردم چرا بگم نه نادرسته؟
    بله بعضی وقت ها مشکل از تنبلی و کم کار یخودمونه که دنبال کار کم و پول زیادیم
    ولی قبول کن که در رشته های پزشکی راحت تر میشه کار پیدا کرد.  اغلب با مدرک فوق دیپلم هم جذب میشن به راحتی
    یه بخشی اش به مهارت نداشتن خودمون برمیگرده، بخشی اش به ناکارامدی سیستم های آموزشی و اداری
    بله با این بخش هم موافقم که میگی خیلی ها وضع مالی خوبی دارن و ازدواج نمیکنن
    چون تو روابط خارج از ازدواج به راحتی تامین میشن
    بدون اینکه خرجی داشته باشه براشون و مسولیتی رو بپذیرن
    این دیگه واقعیت جامعه ی ماست


    توی نظرات همه اشاره کردن به چیزهایی 
    من نظر خاصی ندارم ..
    پاسخ:
    :)
    ظاهرا من هر چی پیام میدم اسباب ناراحتی شما میشه
    بهمین خاطر دیگه پیام نمیدم تا اذیت نشید
    پاسخ:
    ای بابا
    من که اینهمه توضیح دادم که ناراحت نشدم😯
    چرا اینجوری میکنین شما! 
    من این وسط آرزوهای بچگانه دارم! هم نسل های مام هر کدوم سازمان رو یه ور کوک کردیم. :)
    پاسخ:
    :)
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • این جامعه است که داره ما رو به این سمت و سو می کشه! البته این روزها کاملا کمبود رویاهایی که دیگه نیست کاملا حس میشه! تا کِی بشه به فکر تغییر بیفتیم!
    پاسخ:
    قطعا جامعه هم بی تاثیر نیست
    تغییر کردن اون هم در این سن و سال یکم سخت و دور از ذهنه

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">