لولیتا
هوالمحبوب
"احتمال لو رفتن داستان کتاب وجود دارد"
خلاصه ی داستان:
هامبرت یک محقق ادبی و استاد دانشگاه است که شهوت عجیبی نسبت به دختر بچه ها دارد.
زمانی که برای مطالعه ی ادبی به آمریکا وارد می شود در خانه ی زنی به نام شارلوت
هیز سکونت می گزیند و در این خانه با دیدن دالی هیز (لولیتا) 12ساله ی شارلوت ،
عاشق و شیفته اش می شود.
لولیتا را بسیاری از منتقدان، سرآمد آثار ناباکوف قلمداد می کنند. اثری روایی با حجم باور نکردنی از اتفاق های ساده که با وجود تک گویی های فراوانِ شخصیت اصلی، جذبت می کند.
در رمان لولیتا با یک عشق ناپاک و شیفتگی خودخواهانه ی یک پدرخوانده به دختر دوازده ساله اش مواجهیم. مرزهای بین واقعیت و خیال، مرز بین هوس و عشق، مرز بین لولیتای واقعی و خیالی یک ریز در حال فروپاشی است. تصویری که از شکل گیری این عشق یا هوس جنون آمیز برای ما ساخته می شود، باعث انزجار است. انزجاری که دلت میخواهد دنبالش کنی و همین هنر نویسندگی ناباکوف است. کتابی که نویسنده اش بارها برای چاپ کردنش، به بن بست خورده است و هرگز دست از تلاش برنداشته است.
اگر نوشتن را یک حس درونی و یک ضربه ی روحی بدانیم، باید قبول کنیم که نویسنده از نوشتن اثر ناگزیر است. ضربه ای درونی که وقتی در ذهن و روح نویسنده شروع به نواخته شدن می کند، آرام و قرار از او می رباید.
کتاب موضوعی ممنوعه دارد .از شهوت مردی صحبت می کند که گرایش عجیبی به نیمفت ها(دختربچه های 9 تا 14 ساله) دارد. شاید بتوان ریشه ی این گرایش را در عشق نافرجام نوجوانی اش جستجو کرد. زمانی که آنابل 13 ساله، به دست نیامده از دست می رود.
رمان سراسر روایتی است از زبان هامبرت. لولیتایی که او برای مخاطب به تصویر می کشد دختری پر شر و شور و سرزنده و پر از آرزو و امید است. اما چیزی که از خلال صحبت های شخصیت های فرعی داستان برای ما آشکار می شود، این است که لولیتا دختری غمگین و کمی افسرده و گریزان از جمع های دوستانه است که حتی به ارتباط با پسرهای هم سن سالش نیز بی توجهی می کند.
در فصل های پایانی، زمانی که لولیتای عزیز، از دست رفته است و هامبرت به مرور اشتباهات خود می پردازد به درستی به این نکته اشاره می کند که او با خودخواهی هایش کودکی لولیتا را دزدیده است.
آغاز سفرهای هامبرت به همراه لولیتا در واقع شروع یک سیر و سلوک درونی است. در طول این چند سال سفر، با تغییر شخصیت هامبرت مواجه می شویم. مردی که از روی شهوت لولیتا را اسیر می سازد و در نهایت خود گرفتار عشق او می شود. زندگی برای هامبرت در لحظه ای که لولیتا می گریزد به پایان می رسد. رمان لولیتا در چارچوب روایت های تک صدایی مولف یا روای گرفتار نمی شود. در این رمان با روایت چند آوایی مواجهیم. نمونه ای از این را در فرار لولیتا می توانیم مشاهده کنیم. فراری که یک نوع شورش علیه چند سال استبداد پدر خوانده اش محسوب می شود. هامبرتی که در تک تک لحظه های بودن با لولیتا ترس از دست دادنش را دارد؛ بالاخره او را از دست می دهد. آزادی زمانی برای لولیتا معنا پیدا می کند که خودش بتواند انتخاب کند. زنجیرهای پایش زمانی گشوده می شوند که تحت سیطره ی هامبرت نباشد.
در رمان لولیتا می توان سه تجسم واقعی از سه جهانی که در زندگی تجربه خواهیم کرد را دید. زمانی که در کنار لولیتاست و از او کامجویی می کند در واقع در بهشت برین به سر می برد. فرار لولیتا پایان لذت بهشتی و آغاز دوران برزخی زندگی است. برزخی که هامبرت به شکل مالیخولیایی به مسافرخانه ها سرک می کشد تا ردی از گمشده اش بیابد و در نهایت دوزخ زمانی شکل می گیرد که لولیتای باردار در کنار همسرش ایستاده است و به درخواست بازگشت هامبرت جواب رد می دهد. جهنمی که به زندان ختم می شود و اعتراف نامه ای که در زندان نوشته می شود و در نهایت لولیتا به پایان می رسد.
ذهنم هنوز درگیر داستان و حوادث پیرامونش است. شاید اگر زودتر از سی سالگی به سراغش می رفتم ادامه اش نمی دادم. کتاب را می توان دارای گرایش های اروتیک دانست، چیزی که خواندنش برای هر کسی توصیه نمی شود. دلیل ممنوع بودنش در ایران نیز همین است .لولیتایی که در دست دارم چاپ افغانستان است. ترجمه ی اکرم پدرام نیا. الحق که ترجمه ی چنین اثری کاری بسیار دشواری است. هم به دلیل گریزهایی که نویسنده به زبان های دیگر زده است و هم به دلیل اشاره های تمثیلی و تاریخی فراوان کتاب.