غیاب دانیال
هوالمحبوب
غیاب دانیال را امیر احمدی آریان به شکل اینترنتی در سایت دوشنبه منتشر کرده است معلوم نیست که چرا کتاب مجوز نگرفته است؛ شاید چون یک صحنه اروتیک دارد که شرح کامل یک تجاوز است و شاید اشاره های ریز به دختربازیهای دو نوجوان و صحنههایی از کشیدن حشیش و فضای زیبای نخوت آور ناشی از آن ، اما می شد یکی دو کلمه را تغییر داد و یا یکی دو خط را حذف کرد و اشکالی پیش نمیآید. اما با بخش های سیاسی و توصیف های نازیبای راوی از جنگ قطعا نمی شد کاری کرد.
در همان سطرهای آغازین، راوی دلیل نوشتن کتاب را برای مخاطب روشن می سازد، دانیال مرزی 34 سال زندگی کرده و در شبی که وصفش خواهد آمد گم شده و دیگر کسی او را ندیده است. راوی در آخرین شب زندگی دانیال او را همراهی کرده است، آخرین شبی که راوی معتقد است پایان زندگی دانیال نبوده، از نظر راوی دانیال خودش را جایی مخفی کرده و به زودی دوباره به خانه اش برخواهد گشت.
دانیال مرزی یک ژورنالیستِ مشهورِ اصلاح طلب است که بعد از خرداد 78 اسم و رسمی به هم زده، سخنرانی های پرشور برپا می کند، مقاله های تند و تیز می نویسد و نقد هایش بر کتاب های مختلف بر استقبال یا عدم استقبال عمومی اثر گذار است.
دانیال بعد از شایعه ی مرگش تبدیل به یک ابر قهرمان و اسطوره ی آزادی خواهی می شود و حالا راوی نشسته است پشت میز کار دانیال و چهره ای جدید از دانیال را ارائه می کند، چهره ای که تنها او از آن خبر دارد و یک زن به اسم الهام، که همان شب همراه دانیال و راوی بوده است و شاید محرک اصلی تمام این اتفاق ها همان زن باشد.
تمام قصه ی کتاب در همین چند سطر خلاصه می شود، چهره ای تازه و بکر از دانیال، چهره ای که محبوبیت کذایی اش را خدشه دار می کند و بتی که در اذهان ساخته خواهد شکست.
چیزی که این کتاب را در وهله ی نخست برای مخاطب جذاب میکند، نداشتن مجوز چاپ است، انسان خیال می کند حالا که مجوز انتشار ندارد پس می تواند یک سر و گردن از دیگر رمان ها بالاتر باشد و حرفهایی را بزند که دیگران نزده اند و یا زده اند و زیر تیغ تیز سانسور از بین رفته است.
بخش های جذاب کتاب بی پروایی نویسنده در شرح و بسط ماجراها است، ماجراهای سیاسی، اجتماعی و اروتیک، چیزی که برای مخاطب تازگی دارد تصویری است که راوی از اهواز جنگ زده برایمان می سازد، کودکی هایی که زیر آتش جنگ سوخت و از بین رفت، تصویر زشت و کریهِ جنگ، که حتی اگر مقدس هم باشد بی معنا و دوست نداشتنی است.
نیمه ی نخست کتاب به شرح حیرانی های راوی و دانیال در کودکی و نوجوانی و اشاره به شخصیت عصیان گر دانیال می گذرد و نیز گریز هایی به جریان های سیاسی، حال و هوای ژورنالیست های هم نسل دانیال و صحنه ی اروتیک داستان که در واقع نقطه ی عطف داستان به شمار می آید.
بخش دوم داستان اما جذاب تر است، حیرانی و تعلیق به اوج می رسد، مخاطب بین وهم و خیال و واقعیت سرگردان است، اما راوی به جای اینکه فرصت ساخته شده اش را غنیمت بداند و مخاطب را همچنان نفس بریده به دنبال خودش بکشاند، یکهو داستانش را رها می کند، ترجیح میدهد داستان را تمام کند و مخاطب را با سیل سوال های بی پاسخ رها کند.
الهام چرا همه چیز را درباره ی دانیال می دانست؟ چطور می توانست حتی از رختخواب دانیال مطلع باشد آن هم بیست سال تمام بدون اینکه دانیال حضورش را در کنار خودش حس کرده باشد؟ کما اینکه بعضی از اطلاعات و کدهای داده شده حتی با تعقیب شبانه روزی هم به دست نمی آمد، منطق داستان ایجاب می کرد که این بخش مهم و اساسی بهتر پرداخت می شد و به سوالات مهم مخاطب پاسخ درخوری داده می شد.