گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

هوالمحبوب
امروز با اولیای بچه ها جلسه داشتیم. موضوع جلسه برنامه ریزی و هماهنگی برای آزمون های نیم سال اول بود.
چند وقتی بود که جسته و گریخته از زبان مدیر آموزشی مون، می‌شنیدم که بعضی از اولیا نسبت به سطح جزوه ای که به بچه ها دادم اعتراض دارن و میگن که شعرهای این جزوه خیلی سطحش بالاست. بچه ها درک نمیکنن.
بارها توضیح داده بودم که نیاز به زمان دارم تا مباحث رو جا بندازم، اما این اعتراض ها همچنان سلسله وار ادامه داشت. برای منی که شش ساله دارم. در همین سطح تدریس میکنم و همیشه هم نتیجه گرفتم، قبول حرف زور اولیا خیلی سخت بود. در حالی که اغلب بچه ها در خوشبینانه ترین حالت ممکن، یکی دو ساعت در طول روز درس میخونن، اونم بیشترش صرف نوشتن تکالیف میشه نه مرور درس ها. طبیعیه که نتیجه گرفتن چیزی شبیه معجزه است. 
یکشنبه ها من امتحان فارسی میگیرم، هفته گذشته یک ساعت و نیم برای طرح سوال ها وقت گذاشته بودم، در حالی که وقتی از بچه ها پرسیدم چقدر مطالعه کردین، صادقانه گفتن، یه ربع، بیست دیقه و...
برای منی که تلاش می کنم در کنار جدیت در کار، شوخی و خنده و نمایش و آواز و مشاعره و هر جنگولک بازی دیگه ای هم تو کلاسم داشته باشم و یه کلاس خشک و بی روح نسازم براشون این حجم از تلاش واقعا شگفت انگیز بود!
خلاصه اینکه رسیدیم به امروز و صحبت رو در رو با اولیای محترم.
تا اومدیم گرم بشیم مامان بهترین شاگرد کلاس شروع کرد با بدترین لحن ممکن اعتراض کردن که دختر من حتی نمیتونه روی بیت ها رو بخونه، خیلی سخت میگیرین و فلان.
اینجا بود که انبار باروت آتیش گرفت.
چشم هام دیگه چیزی رو ندید، گفتم ببخشید خانم..... اگر حجم درس برای بچه ها یه درصد سخت باشه برای من معلم ده برابر سخت تره، چون موظفم اون ها رو تفهیم کنم. که اگر نکنم فردا روز مدیون شما و تک تک بچه ها خواهم بود.
گفتم از ساعت هشت صبح تا دوی ظهر یه لنگه پا تو کلاسیم و حتی از وقت استراحت مونم گذاشتیم برای بچه های شما، اگر دلخواه شما اینه که بچه هاتون در حد متوسط آموزش ببینن من از فردا جزوه ها رو میذارم کنار خودمم راحت شمام راحت.(کتاب ادبیات آموزش و پرورش، عملا چیزی برای تدریس نداره و بخش دستور زبان ازش حذف شده ) 
ولی مشکل اصلی ما جزوه ها نیستن، مشکل ما عدم مطالعه تو خونه است، دخترای شما برای کنسرت و نمایش و هزار جور کلاس وقت میذارن؛ ولی برای درس خوندن نه.
کلی هم از رفتارهای ناشایست و بی ادبی هاشون گفتم به صورت کلی و انتقاد کردم که روی ادب دخترتون کار نمیکنید. گفتن اینا تو سن بلوغ هستن و.... بازم کوتاه نیومدم، گفتم پسرای ما هم بالغ شدن، ولی دلیل نمیشه نسبت به معلم بی احترامی کنن یا با الفاظ زشت معلم رو صدا کنن. خلاصه که یه جوری همه رو شستم پهن کردم که همکارام کیف کردن.
اونقدر خوشحال بودن از این که تمام دلخوری های این سه ماه رو راحت با اولیا درمیون گذاشتم که احتمالا فردا شیرینی اش رو بهم بدن. من اصولا زیاد حرف می زنم، خوب هم حرف میزنم تو جمع. یعنی از اون معلم های فعال به حساب میام که نه میترسن و نه اهل ملاحظه کاری هستن. خیلی ها میگن اینو نگو، اونجاش سانسور کن ولی من هیچ وقت اهل مسامحه و پاچه خواری و ماله کشیدن نبودم. امروزم با این که گلوم هنوز داره می سوزه ولی دلم آرومه که بالاخره جواب تمام اذیت ها و قضاوت ها و نا مردی هاشون رو دادم.
آخرش هم گفتم فردا روز مدعی نشین که بچه های ما فلان جا قبول نشدن و.... ما داریم کار میکنیم ولی شماها به جای اینکه طرف ما باشین طرف بچه هاتون هستین.
یعنی باورتون نمیشه توقع دارن هنوزم مثل عهد بوق من برای تک تک درک مطلب ها جواب بگم، تو کتاب سوال طرح کنم🤦🤦🤦🤦

  • ۹۷/۱۰/۰۱
  • نسرین

نظرات  (۲۱)

  • آسـوکـآ آآ
  • آخه میدونی طلبکار بودنشون جالبه!
    پاسخ:
    خیلی هم جالبه، پارسال هیچی کار نکردن باهاشون همیشه هم سطح پایین ازشون امتحان گرفتن برای همین توقع این حجم از کار رو تو این پایه ندارن. 
    دستور زبان حذف شده؟ 
    واقعا سوال طرح نمی کنی؟ شرمنده من معلم نیستم دارم سوال می کنم ازت وقتی سوال طرح نمی کنی چجوری یاد می گیرن؟ کتابای کمک آموزشی مگه همین نیست که از سر تا پای کتاب رو تبدیل به سوال و تست می کنن؟ 
    پاسخ:
    من روش اینجوریه که کلیت درس رو با فیلم و پاورپوینت تدریس میکنم، تک تک بخش هارو به شکل گروهی با هم کار میکنن، بحث میکنیم و...
    طرح سوال باعث تنبل شدن بچه میشه که فقط بره همونجا رو بخونه، یکم روی سوال عوض بشه لنگ میمونه. 
    درک مطلب هم کلا مختص هر بچه است، قرار نیست جواب ثابتی داشته باشه
    کتاب کمک آموزشی کار نمیکنم من، جزوه ای هست که خودم نوشتم سوالام مال خودمه
    قبول دارم که طرح سوال باعث این میشه 
    الان درس اربیات رو با فیلم میگی؟ چجوری؟ 
    دستور زبان حذف شده را کجای دلم بذارم؟ 
    چقدر دلم معلمی کردن میخواد نسرین 
    می دونی قرار نبود این کاره باشم قرار بودهمکار تو باشم 
    آرزویی که بر باد رفت 
    برای همین میگم نذاریش کنار 
    پاسخ:
    نه اون بخش مال درس مطالعات بود.
    فارسی هم بخش آرایه ها و دستور رو با پاورپوینت میگم که جذاب باشه براشون، انشاهامم همراه با پخش تصویر و موزیک. 
    البته از ابتدایی حذف شده. 
    قسمت نبوده دیگه چه میشه کرد
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • نکنه انتظار دارند معنی تک تک بیت‌ها رو هم دیکته کنی براشون؟!
    قربون مامانم برم که اصلا پیگیر مدرسه‌م نمیشد:-)))
    پاسخ:
    دقیقا و چیزی بیشتر از این 🤦
    بابا مامانای ما فرشته بودن
    براساس حدودا سه سال تجربه تدریسی که داشتم می‌گم نباید زیاد کوتاه اومد، اصلا تا جایی که راه داره نباید کوتاه اومد. ولی یک چیزی هست که همیشه سعی می‌کنم در برخوردها رعایت کنم،‌ اینکه کمی هم خودم را جای طرف مقابل بزارم؛ و اگر هم یادم بره که این کار رو بکنم، حتما بعدش اینکار رو می‌کنم.
    پاسخ:
    والله من سه ماهه خودم رو جای اونا میذارم
    منتها اونا حاضر نیستن خودشون رو جای من بذارن
    مگه از کجا سوال طرح می‌کنید؟! :|
    پاسخ:
    از ذهنم:) 
    من نمی دونم تو چه پایه ای تدریس می کنید ولی من هرگز موافق جزوه و کتاب خارج از کتاب تالیفی اموزش و پرورش نیستم مگر برای کنکور 
    اینم نظری است ..
    به نطرم دنیا پر از چیزهایی زیبایی است که بچه ها حق دارن تجربه اش کنند ..
    پاسخ:
    منم موافقم با حرفت، به شدت هم موافقم، اما مدرسه مون روالش اینه سیستم روالش اینه منم فقط یه وسیله ام، ناچارم اجرا کنم اوامر رو
  • آشنای غریب
  • هر چی میگذره بچه ها باهوش میشن ولی تنبل تر هم میشن.
    بابای من از دوم ابتدایی ولم کرد مدرسه بعدش دیگه نیومد .
    مگر زمان دعوت اولیا اونم به زور سالی یه بار:)))
    مامانم هم که کلا دوبار اومد.ولی نه برا اولیا
    پاسخ:
    مامان منم
    خب خدا رو شکر :)
    پاسخ:
    چرا؟ 
    آخه معلم‌ها معمولا یه کتابِ n صفحه‌ای دارن که به شدت سخته بعد از اون سوال طرح می‌کنند :|
    پاسخ:
    بله معمولا:)
    ولی نود درصد سوالات من اختصاصی خودمه
  • حامد سپهر
  • متاسفانه من مشکل رو از بچه ها نمیدونم بیشتر مشکل از پدر مادرهاست
    آشنایی داریم که معلم ابتداییه چند روز پیش میگفت یه مادری اومده مدرسه خیلی هم شاکی که دیروز چرا دختر منو فقط یه بار بغل کردین و همکلاسیشو دوبار، یا چرا اجازه ندادین وسط کلاس خوراکیشو بخوره یعنی پدر مادر بجای توجیه بچه پاشده رفته مدرسه شکایت
    بنظرم تمام آدمهای موفق یا پدر و مادر سختگیری داشتن یا توی محدودیت خودشونو کشیدن بالا
    پاسخ:

    برای خود منم این مشکل پیش اومده
    چرا همیشه فلانی رو میفرستین از دفتر ماژیک بگیره
    چرا به اون زیاد نگاه می کنی و .....
    دقیقا همین طوره
    سختگیر و حساس به تربیت درست نه حساسیت بیمارگونه
  • حامد سپهر
  • در ضمن اون قسمت شستم پهن کردمو خوب اومدین:))
    معلم باید اعصاب فولادین داشته باشه:)
    پاسخ:
    :)

    وای وای وای
    نگین نگین
    رسما روانی میکنن گاهی
    مخصوصا سر امتحان هاشون :(
  • ریزوریوس ❤:)
  • بعد اون وقت مامان من میره مدرسه خواهرم و میگه چرا معلماتون مطالب اضافه نمیگن؟ چرا کلاس های فوق برنامه کمن:/
    کلا مامان من اعتقاد داره اونقده باید تکلیف گفته بشه و امتحان سخت بگیرن از دانش آموز که وقت سر خاروندن هم نداشته باشه 
    پاسخ:
    مامانت رو عاشق شدم یهویی:))
  • آقاگل ‌‌
  • مثلاً بگی بچه‌ها اینجا مهمه. اینجا رو خط بکشین. :|
    یادمه یک معلم ادبیاتی داشتم توی دبیرستان که ایشون یه کتاب فارسی همیشه همراهش بود. بعد یک جلسه که کتابش رو یادش رفته بود بیاره تدریس نکرد. چون سوادش رو خونه جا گذاشته بود. هفت سال راهنمایی و دبیرستان، بعد من فقط یک سال با ذوق سر کلاس ادبیات حاضر بودم. اونم پیش‌دانشگاهی که واقعاً معلمش بادانش بود. نه با سواد.
    پاسخ:
    دقیقا همین رو میخوان و حتی بدتر از این رو:|
    چه همه خاطره ی بد دارن از معلم ادبیات هاشون
    واقعا متاسفم بابت چنین معلم هایی:(

    یه بار یادمه با بابام میومدیم خونه، اولیای یکی از دانش آموزاش بوق زد و بابا ماشین رو زد کنار شروع کردن به حرف زدن. موضوع بقدری برام جذاب بود که اسم پسره هم یادمه "امین". بابای امین رو به بابام گفت: امین جدیدا تو کوچه با بچه های بددهنی دوست شده و به مامانش بی ادبی کرده مام گفتیم به آقای مدیر میگیم، شما زحمت آموزش و تربیتش رو میکشید لطف کنید این مورد رو هم بهش تفهیم کنید.

    پاسخ:
    بله توقع دارن کاری که تو دوازده سیزده سال نکردن من معلم توی هشت ماه انجامش بدم!
  • جناب منزوی
  • سلام
    میفهمم چی می گید
    دانش آموز پا شده رفت اداره گفته معلم نمیاد بعد لیست حضور غیاب رو چک می کنیم میبینیم دانش آموز از اول مهر نیومده، کلاً وضعیه
    برا طرح سوالا یه دو روز وقت گذاشتم ولی باز دانش آموز میگه حجم سوالا زیاده، کلاً دلم به حال قبلاً خودمون میسوزه. کتک می خوردیم خونواده می گفتن تو مقصری. ولی کار خوبی کردید که حرف دلتون رو زدید، درواقع درد معلم هارو گفتید.
    موفق باشید.
    پاسخ:
    سلام
    چه جالب نمیدونستم شما هم معلمید.
    متاسفانه همه‌ی ما هم دردیم سالهاست :(

    سلام خانوم معلم
    امیدوارم که بهم نخندی ـ آرزو کردم که امثال شما (با خصوصیاتی که گفتین) اپیدمی بشه بین معلم های عزیز
     
    پاسخ:
    سلام :)

    مرسی آرزوی قشنگی کردی، کاش لیاقتش رو داشتم 
    حتی در حد آرزوی تو هم لیاقتش رو ندارم
    سلام.خوبی؟وضعیت دانش آموزا و اولیا فاجعه ست واقعا.
    وقت کردی بهم سر بزن.
    پاسخ:
    سلام ممنونم
    من وقت سر زدن به خودمم ندارم دوست جان
    شرمنده
    به جون خواهرم که از همه دنیا برام عزیزتره ،کلاس اول دبستان روز اول مدرسه معلم خواهر منو کتک زد اومد به مامانم گفت .مامانم یه کم دوندگی کرد اما نتونست معلم رو عوض کنه .بعد بیست سال ،الان با گریه تعریف میکنه بعد اون روز دیگه به مامانم نگفت که چقدر تو مدرسه اذیت میشه چون فکر کرد مامانم کاری براش نکرده  و بدتر از اون اینکه میگه هر روز معلم منو پای تخته وسط گچ ها مینشوند کلاسم که تموم میشد تو حیاط لباسامو میتکوندم که مامان نبینه سر تا پام خرده گچه...یا مثلا گلوش درد میکرد و معلم مجبورش کرده بود یه کاسه پر انار ترش رو بخوره.خواهر من الانم انار نمیخوره....
    فقط ببینید با روان یه بچه چیکار کردن که توی ۷ سالگی دیگه به خانواده اش اعتماد نداره و به شدت احساس تنهایی میکنه .دقیقا همین روند همین الانم توی زندگی خواهر من جریان داره ،میگه آرزومه معلمم رو ببینم و به خاطر کارایی که در حقم کرده حقشو بزارم کف دستش.
    معلمه یه بچه رو هم انداخته بود تو انباری مدرسه یک روز کامل و بچه لکنت گرفته بود. اما هیچ کدوم از والدین جدا پیگیر نبودن که جلوی این آدم روانی رو بگیرن .پر از عقده حقارت بود. اما پدر مادرای الان دقیقا نقطه مقابل پدر مادرای مان
    پاسخ:
    یاخدا🤦🤦🤦
    بگو که داشتی شوخی میکردی😞😞😞😞😞
    عجب عوضی هایی پیدا میشن
    خدا ازش نگذره
    و مطمئنا نمیگذره تاوان گناهش رو پس میده.
    حالم گرفته شد حسابی
    کاش روانی ها زودتر از گند زدن به روح و روان بچه ها شناسایی میشدن
    سلام دو سه شب پیش کتاب باز مهمانی داشت بنام خانم دکتر پورآذر که در مورد نقد و روایت صحبت کردند. برنامه مفید و اموزنده‌ای بود. اگر احیانا ندیدین، دیدنش خیلی توصیه می‌شود
    پاسخ:
    سلام ممنونم از یادآوری این برنامه
    کاش شوخی میکردم😔
    پاسخ:
    😞😞😞

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">