کاش وقتی حالت خوب نیست حداقل یکی باشه که بی دلیل دوستت داشته باشه
دوشنبه, ۳ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۰۹ ب.ظ
هوالمحبوب
همیشه دوست داشتم جایی که کار میکنم، یه نیروی فعال و بهدردبخور باشم؛ نه آدمی که بهش اعتماد نمیشه. اما اون دو سال لعنتی توی اون مدرسهی نفرین شده جوری روح و روانم رو بههمریخته که هنوزم بعد این همه سال، هر وقت اسمم رو توی بلندگو پیج میکنن، ترس همهی وجودم رو میگیره که یعنی چیکار کردم که باز قراره بازخواست بشم؟ میترسم و این ترس همه چیز رو تحت شعاع خودش قرار میده. در کنار همهی این ترسهای کشنده، چیزهای دیگهای هم هست که باعث میشه روزهای خوبی نداشته باشم.
با همهی نشاطی که توی این سه سال توی رگ و پیام دویده، هنوزم گاهی خواب مدرسهی قبلی و مدیرش رو میبینم. وقتی یاد اون دو سال نکبتبار میوفتم از خودم شرمنده میشم.
عادتها میتونن آدمها رو نابود کنن. کافیه آدم به رنج بردن و زیر سلطه بودن عادت کنه، اون وقته که دیگه هرگز به رهایی فکر نمی کنه. حس من به اون دو سال دقیقا حس همین جمله ی مولره. اوضاع روحیام این روزها شبیه بهار تبریزه. گاهی آفتابی و گرم و زندگی بخش، گاه ابری و گرفته و کسل.
وقتی که «ک» گقت که کاش همه مثل نسرین بودن، دلم میخواست بالا بیارم. وقتی هم که میم داشت مثل مادربزرگها نصیحتم میکرد که این رفتارت غلطه، اون حرفت اشتباه بود، خیلی سعی میکردم دستم رو کنترل کنم که نیاد بالا و نواخته نشه تو صورتش. دلم میخواست بگم من تبلیغاتچی هیچ کس نیستم، هرچیام که باشم بهتر از نون خامههایی مثل توام.
وقتی که «ک» گقت که کاش همه مثل نسرین بودن، دلم میخواست بالا بیارم. وقتی هم که میم داشت مثل مادربزرگها نصیحتم میکرد که این رفتارت غلطه، اون حرفت اشتباه بود، خیلی سعی میکردم دستم رو کنترل کنم که نیاد بالا و نواخته نشه تو صورتش. دلم میخواست بگم من تبلیغاتچی هیچ کس نیستم، هرچیام که باشم بهتر از نون خامههایی مثل توام.
****
امروز داشتیم با بچهها شب واقعه رو تماشا میکردیم، اونقدر غرق فیلم شده بودن که حتی زنگ تفریح هم نرفتن بیرون، منم هی نم اشکم رو پاک کردم که نبینن دارم گریه میکنم. جایی که دریاقلی، یه مشت از خاک زیر پاش رو برداشته و به پسرش میگه این خاک همه کسته،، مادرته، این خاک پدرته، این خاک ناموسه، این خاک رفیقته، نذار دست غیر بیوفته، بهترین جایی بود که می شد زار زد براش.
این کلیپ از صبح چند بار اشک منو درآورده.
- ۹۷/۱۰/۰۳