گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

جمعه های خستگی در کنی

جمعه, ۷ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ب.ظ

هوالمحبوب 

پنجشنبه و جمعه تا ساعت یازده خوابیدم، چون روز قبلش تا دو بیدار بودم، یه لذتی داره شب نخوابیدن و تا لنگ ظهر خواب بودن که ماه ها بود ازش محروم بودم. برنامه ریزی و روی یک روال طبیعی جلو رفتن کم کم داشت خسته ام می‌کرد، این دو روز تقریبا هیچ کار خاصی نکردم فقط از روزم لذت بردم. کارهایی رو کردم که اون لحظه دلم میخواست، گیم بازی کردم، پیاده روی کردم، نامه نوشتم، کلی حرف زدم، فیلم دیدم و کلی خوش گذشته بهم، گفتم تا وقتی اوجان نیست یکم خوش بگذرونم که اومدنش ریتم زندگیم رو به هم نریزه:). خوشحالی این دو روز با تعطیلی فردا و برفی که باریده تکمیل شد. با تمام این خوش به حالی ها، نمیدونم چه حکمتیه هر لحظه آدم ها در حال ثابت کردن این هستن که درباره شون اشتباه میکردم. این خیلی آزاردهنده است که آدم ها مدام تغییر منفی داشته باشن و نتونی روشون حساب کنی. الان داشتم برنامه امتحانی بچه ها رو تنظیم میکردم، تصمیم گرفتم یه برنامه هم برای کارهای ناتمام خودم بنویسم و بهشون سر و سامون بدم، کاش یه نفر رو داشتم که یه قفسه ی چوبی قشنگ برام می ساخت، از اینهمه بی نظمی تو اتاق ناراحتم، حجم کتاب‌هایی که این ماه خریدم خیلی فراتر از حجم قفسه های اتاقمه. 

  • ۹۷/۱۰/۰۷
  • نسرین

نظرات  (۱۳)

  • آسـوکـآ آآ
  • خب پس تعطیلید. حسابی خوش به حالتون. جای منم برف بازی کن. ❤
    پاسخ:
    بله تعطیلیم😍
    خوبی معلم ابتدایی بودن همینه
    حتما، مخصوصا که فردا عشق های خاله هم اینجان
    دلم امیرشکلات پارک ولیعصر رو خواست. 
    بنظرم آدما بهتره اشتباهاتشون یا بعضا تغیراتشون رو قبول کنن بجای اینکه سعی کنن خودشون رو موجه جلوه بدن و فکر بقیه رو مسموم.
    خلاصه که خانم معلم جان دور و برات آدمایی که جسورن رو بیشتر کن :)
    پاسخ:
    من تا حالا امیرشکلات نرفتم:|
    چرا هیشکی منو نمی‌بره امیرشکلات آخه
    این چه زندگیه، هر روز یکی از بچه ها درباره اش حرف میزنه بلااستثناء :)
    شایدم تقصیر خودمونه که زیادی گنده میکنیم بعضی ها رو
    اونام وهم برشون میداره که خبریه:) 
    امیرشکلات پلاس یه زمانی پاتوق منو مهدیه بود. :|) شاید خیلی زود باز برم...
    عزیزم، واقعا چرا؟! همراه بهتر از تو کی آخه؟! باید از خداشونم باشه. :)
    موافقم باهات.
    پاسخ:
    ای جانم عزیزم:(
    والله میبینی چقدر ملت قدرت تشخیص شون پایینه
    دختر به این خوبی، چرا واقعا برش نمیدارین ببرین امیرشکلات:) 
    واااااای بررررررففففف؟؟؟؟؟ واقعاااا؟؟؟؟ ^___^ خوش‌به‌حالتون ^____^ به‌جا منم برف‌بازی کنید ^_^ 
    میگم خانوم معلم، بیا دعا کن من فردا امتحان فیزیکمو خوب بدم :( [وی به همه برای امتحان فیزیکش التماس دعا میگوید :/ ]
    پاسخ:
    بله واقعا برف 😍
    حتما
    نمیدونم اهل کجایی ولی حدس می‌زنم از مناطق گرمسیری باشی:)
    ان شالله که عالی پاس میکنی عزیزم
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • عه تعطیل شدین!؟
    من وقتی برف میومد واسه تعطیلی دچار تناقض بودم. هم دوست داشتم برم بیرون. هم دوست داشتم تعطیل باشم:/
    پاسخ:
    بله:)
    از این تناقض ها هممون تقریبا داشتیم عزیزم:)

  • آشنای غریب
  • متاسفانه من چند وقته جمعه ها از روزای عادی بیشتر کار میکنم . و سرم شلوغ تر و برنامه هام فشرده تر هست
    هرچند امروز تا ساعت 9:30 خوابیدم
    پاسخ:
    منم فقط این هفته یللی تللی کردم:) 
  • صبورا کرمی🦄
  • به جای منم برف بازی کن
    چند ساله حسرت یه برف درست حسابی به دلم مونده... 

    بیخیال آدم ها. 
    هر چند میفهمم چی میگی و بیخیالی سخته...
    پاسخ:
    والله اونقدر حجم برف زیاد نیست که بشه برف بازی کرد، اما چشم اگر پا داد یاد شمام هستم:) 
    آی این لاقیدی میچسبه آی میچسبه
    یه روز دست خودت رو بگیر ببر امیر شکلات😍
    در ضمن منم برف میخوااااام .😌 تنا تنا میری برف بازی جای ما رو هم خالی کن
    پاسخ:
    والله هیچ وقت آدم تنهایی لذت بردن نبودم، مضاف بر این که امیرشکلات خیلی فاصله داره از خونمون، اگرم تنهایی جایی برم، ترجیح میدم نزدیک تر باشه:)
    ان شالله که اونجایی که تو هستی هم یه برف حسابی بباره. 

  • حامد سپهر
  • فکر کنم خدا بیشتر منظورش از آفرینش برف حال دادن به معلمای ابتدایی بوده و بس :))) من خیلی حسودیم میشه به معلما:)
    پاسخ:
    خلاصه که دم خدا گرم بابت برفش :))
    باور کن لازم داریم گاهی، جدا کارمون خیلی سخته:) 
    تهران هستم :) 
    فک کنم همون پاس شم فقط :دی 
    پاسخ:
    :)
    نه ان شالله که نمره دلخواه رو بگیری:) 
    دیگه تا چهار و 5 صبح بیدار بودن یه لذتی داره که نگین (:
    پاسخ:
    جوون تر که بودم تجربه کردم، لذت بخش بود
    الان دیگه انگیزه ای برای بیداری تا صبح ندارم. 
    وای برف، برف؛ منم برف میخوام :/ اینجا دیروز و پریروز یه خرده بارون زد( و یه خرده رعد و برق) الان رفته بودم بیرون هنوز کوچه خیس بود :)
    من تا کتاب میذارم جلوم یا نیت درس میکنم دلم میخواد فیلم ببینم، کتاب بخونم، نت بیام، آهنگ گوش کنم و ... اینم از عجایب درسه دیگه :)))
    هر چی از آدم‌ها بیشتر تعریف و بیشتر به‌به و چه‌چه کنی احتمال گند زدنشون ۵برابر افزایش پیدا میکنه :|

    پاسخ:
    ای جانم عزیزم ببخشید که سوز به دل میشین با حرف برف آرزو می کنم یه روزم اونجا برف بباره:)
    اصولا از نشانه های موفقیت در زندگی همینه که کتاب باز کنی و خوابت بگیره، کتاب باز کنی و هوس فیلم کنی:)
    دقیقا همین طوره
    بنظرم تا زمانی که او در پشت درهای بسته  اس :))
    همیشه ایام سعی کن خوش ترین روزها رو داشته باشی :)
    برای خودت هدیه بخر .
    خودتو  دعوت کن به کافه و سینما و پارک و تفریحات خوب و خوش و تا اونجایی که میتونی خوش باش که شادیت روز افزون بشه 
    بعد که او آمد ببینه چه خانوم شاد و سرزنده ای داره :)) 
    بعد اونوقت اون شادیتو به او هم هدیه بدی :) با لبخندی با نگاهی :))

    ایشالا به زودی زود او با یه سبد پرگل و یه جعبه شیرینی  میاد دم در خونتون و تو رو از پدر و مادر مهربونت ،  خواستگاری میکنه :)
    اندکی صبر سحر نزدیک است :)



    +
    سلام 
    نسرین بانو  این دو تا خوشمزه ها چیه ؟!:))
    هر چی دقت کردم متوجه نشدم بجز خلال پسته اش بقیه اش زیاد معلوم نیست چی تو چی است و اسمش چیه ؟!:))
    باید خوشمزه باشه نه ؟!:))


    پاسخ:
    آره خودمم چنین فکری میکنم:)
    امسال من اودار میشم مطمئنم :))
    من الانم دختر شادی ام، خیلی نباید آدم رو با نوشته هاش سنجید:)
    من بیشتر از این که تو خونه پیدام باشه در حال گشت و گذار هستم
    ما بهش میگیم معجون، مخلوط شیرموز، بستنی، میوه، ژله و مغزها:) 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">