گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

وجدان درد

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۵۱ ب.ظ

هوالمحبوب

دانشجوی تربیت معلم بود که باهم آشنا شدیم، تو همین وبلاگ، تهش معلوم شد یه خیابون با هم فاصله داریم، من سال‌های اول تدریسم بود و اون سال‌های اول دانشجویی‌اش. از اینکه می‌دیدم چقدر بی‌محتوا بهشون آموزش می‌دن دلم می‌سوخت، می‌دیدم ماها که ادبیات فارسی خوندیم، پدرمون دراومده برای پاس کردن اون کتاب‌های کته کلفت، اینا از هر کدوم ده بیست صفحه می‌خونن. بی‌سوادی رو به وضوح می‌دیدم تو دانشگاه‌شون. کلا زوم کرده بودن تو متد تدریس و روانشناسی و اینا، کاری ندارم، بالاخره داشتن معلم می‌شدن و اینا بیشتر به دردشون می‌خورد، مطمئن بودم اگه یه دانش‌آموز با یه آی‌کیوی بالا، سر کلاس بشینه این معلم‌ها از پسش برنمیان. اما بالاخره با معدل نوزده لیسانس گرفت و رفت سر کلاس برای تدریس، همون سال اولم ارشد پیام‌نور قبول شد. اولین مقاله‌ای که باید می‌نوشت رو پارسال با‌هم نشستیم و نوشتیم، بهترین نمرۀ کلاسم گرفت، تشویقش کردم که به جای کپی کردن از اینترنت خودش بنویسه، حالا داره سمینارش رو آماده می‌کنه، زنگ زده بود ازم کتاب می‌خواست، می‌گه، همسرم یه پایان‌نامه دانلود کرده، دارم ازش استفاده می‌کنم، مشخصات پایان‌نامه رو که داد، رفتم سال نود و دو، سالن خاقانی داشکدۀ ادبیات، یه پسر با جنم که داشت از رسالۀ دکتری‌اش دفاع می‌کرد. استاد راهنما‌مون یکی بود، جلسۀ دفاعش خیلی خلوت بود، اما استادها حسابی تحویلش گرفتن و از کارش تعریف کردن.

حالا پایان‌نامه‌اش رو با سی هزار تومن خریده بودن و داشتن سلاخی‌اش می‌کردن، وقتی گفتم چرا خودت نمی‌نویسی، گفت مگه چی تو دانشگاه بهمون یاد دادن؟ گفتم مگه به ما یاد داده بودن؟ مگه پایان‌نامه یاد‌دادنیه اصلا؟ مام یه سال وقت گذاشتیم یاد گرفتیم و نوشتیم، گفت حالا تو یه سال وقت گذاشتی نوشتی کجای این دنیا رو گرفتی؟

یکم فکر کردم، یکم سکوت بین‌مون برقرار شد. بعد یه نفس عمیق کشیدم و گفتم، راست می‌گی هیچ جا رو نگرفتیم، کتابو فردا می‌رسونم دستت.

همکلاسی ارشدم که با هفتصد تومن پایان‌نامه‌اش رو براش نوشتن، الان دو برابر من حقوق می‌گیره، دختر‌عمه‌ام دانشجوی پزشکیه، پول داده یکی براش رساله‌اش رو بنویسه، دارم فکر می‌کنم ماها کجای این جهانیم واقعا؟

  • ۹۸/۰۳/۱۵
  • نسرین

از ناممکن ها

نظرات  (۲۲)

کلا پایان‌نامه خر است 
وقتی تمام دوران تحصیل یه مدل دیگه بارت میارن 
پاسخ:
من معتقد نیستم به این.
چون اصولی که سر نوشتن پایان‌نامه یاد گرفتم، همیشه به کارم میاد. 
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • جدای از نظام آموزشی، هر کی باید خودش، خودش رو نشون بده و همه چی رو کوتاهی از طرف شرایط حاکم ندونه!
    پاسخ:
    این مسولین هم از فضا نیومدن، بخشی از خود ما هستن، ماها تربیت شون کردیم
    ماها صادق ترین و مظلوم ترین آدم های دنیاییم
    پاسخ:
    صادق هستیم ولی مظلوم نه:) 
    از این چیزها که میگی تن و بدنم می‌لرزه! هر کی هر جا داره کارش رو درست انجام میده ملامت میشه و هر کس هر جا داره زیرآبی میره روی سر گذاشته میشه! چنین جامعه‌ای به کجا میره واقعا؟ تهش چی میشه؟!
    پاسخ:
    تهش معلوم نیست واقعا؟
    تهش می‌شن کارمندای بی وجدان، مدیرای اختلاسگر، مملکتی که به فنا می‌ره. 
    رشته‌ی خواهرم هیدروژئولوژی بود، کارشون با داده ها و نقشه ها بود، برای هر نقشه ای که رسم می‌کردن، چندین بار بازدید از منطقه داشتن و کلی بدبختی، بعد که کار طراحی نقشه‌ها تموم شد، بر اساس اون داده ها رو تحلیل کردن. 
    حالا خواهرم یه دانشجویی داره که پایان‌نامه اش رو برداشته آورده پیشش، میگه استاد تموم شده فقط مونده نقشه‌ها:|
    خواهرم میگه دهنم باز مونده بود دیگه نتونستم در لحظه چیزی بهش بگم:) 
  • مــحــدثــه ...
  • من سر پایان‌نامه‌ی کارشناسیم قشنگ یکسال وقت گذاشتم و پوستم کنده شد و خب شاهد بودم که چندتا از همکلاسیام که با یه استاد دیگه پایان‌نامه داشتن تو دو هفته!! پایان‌نامه براش نوشتن و نمره همشون هم شد بیست و من نوزده و هفتاد و پنج. بابت نمره‌‌ی خودم و نمره‌ی اونا اصلا ناراحت نیستم، ذره‌ای هم بابت وقتی که واسه پایان‌نامه گذاشتم هم ابدا پشیمون نیستم. خوشحالم اتفاقا و وجدانم هم راحته چون بابتش زحمت کشیدم و صفر تا صدش رو خودم انجام دادم و اندازه‌ی زحمتم نمره گرفتم. ولی فقط دلم از این می‌سوزه که اون استادی که به اون چهار پنج نفر بدون ذره‌ای زحمت بیست داد ناخواسته چه خیانتی اول از همه به خود اون دانشجوها کرد. مطمئنا این بیسوادی بالاخره یه جا خودش رو نشون می‌ده. 
    پاسخ:
    یادمه یکی از پسرا، پایان‌نامه اش رو داده بود یکی از همین مؤسسه‌ها براش بنویسن، فصل اولش رو که برده بود پیش استاد، استادش یه سوال ازش کرده بود و بعدم پایان نامه رو کوبیده بود تو سرش:)
    سواله این بود: متونیت یعنی چی :)
    معتقدم استادها هم بی‌تقصیر نیستن توی این جریان. بله منم با افتخار می‌گم که واو به واو پایان‌نامه کار خودمه:) خوشحالم بابت اون یک سال زحمت. 
    این وجدان دردی که تو عنوان پستت نوشتی برای کیه؟ برای اونا که پول میدن براشون مقاله و پایان‌نامه بنویسن که نیست. 
    پاسخ:
    نه، برای انسان‌های پاکدستی هست که همیشه وجدان درد مانع کج رفتن شون میشه. 
    پایان نامه های ادبیات چطوریه؟ توصیفی؟ تحلیلی؟ 
    خوب اونا با اصول نگارش پایان نامه و حتی اصول انجام پروپوزال درست میشن 
    اما وقتی قراره پایان نامه ی ارتباطی و علت‌معلولی انجام بدی اونم خارج محیطِ آزمایشگاهی 
    به خیلی چیزها، چیزهای خییییلی بیشتری از اصول پایان‌نامه نویسی احتیاج داری
    چیزایی که با کل دوران تحصیلت در تضادن
    پاسخ:
    خب این‌که خیلی بهتره آدم چیزایی یاد می‌گیره که چهار سال دانشگاه بهش یاد ندادن. من کلا کارهای عملی رو دوست دارم.
    پایان‌نامه های ادبیات تحلیلی هست بیشتر، ولی من همون تحلیلم سعی کردم به نحو به درد بخوری ارائه بدم، با نمودار و غیره. 
    من هنوز فکر می‌کنم پایان‌نامه‌ی کارشناسی‌مو استادم نخونده. دلم می‌خواد کارم دیده بشه! دلم می‌خواد پیش خودم وجدانم آسوده باشه که مدرک یا نمره‌ای که گرفتم حقم بوده، در راستای کاری بوده که خودم براش زحمت کشیدم. ممکنه به جایی نرسم؟ نمی‌دونم.
    تو این کانال‌ها و سایت‌های فریلنسرها، بارها دیدم ملت تکلیف و پروژه‌ی درسی گذاشتن، پایان‌نامه که بماند! همه‌ش فکر می‌کنم من اگه توانایی اینو داشته باشم پروژه‌ی درسی یه نفرو در ازای یه مبلغی انجام بدم، این کار درسته اصلا؟
    پاسخ:
    استاد مشاور منم پایان‌نامه ام رو نخوند، روز دفاع که رفتم صداش کنم، دیدم پایان‌نامه همونجایی هست که خودم گذاشتم:|
    از نظر اعتقادی بهش نگاه کنی قطعا اشکال داره. 
    از نظر من پولش حرامه، حتی پولی که بعدها با اون مدرک تحصیلی می‌گیرن هم حرامه، حالا بماند که خیلی ها دارن انجامش میدن آبم از آب تکون نمی‌خوره. 
    بحث نمودار نیست 
    بحث ۴ سال دانشگاه نیست 
    بحث کل دوران تحصیله 
    نمودار که میشه کارهای آماری که اونا رو هم با کتاب خوندن یا کارگاه رفتن میشه یاد گرفت اما نحوه ی یادگیری در پایان نامه (چون ادعا اینه که در پایان نامه یادگیری هست دیگه) با کل دوران تحصیل متفاوته و همین تفاوت ۱۸۰ درجه ایه که باعث میشه اکثر آدمها پدرشون دربیاد و تحت فشار شدید روانی قرار بگیرن و گاهی بعضی هم شدید آسیب می بینن
    پاسخ:
    من چون طرفدار چالش هستم، خوشم میاد ازش.
    ولی نظرت محترمه چون خودمم خیلی سختی کشیدم سر پایان نامه
    انگار یهو ولت می‌کنن تو یه برهوت و خودت با دست خالی باید راه خونت رو پیدا کنی
    افتادیم توی یه چرخه‌ی معیوب. یه چرخه خیلی خیلی معیوب. دانشگاه ما یه سری خواستن پایان نامه درست درمون بنویسن. بعد یکی از اساتید گفت چه خبرتونه؟ فکر میکنید برای کسی مهمه چی مینویسید؟ یه چی بنویسید نمره رو بگیرید بره.
    پاسخ:
    ظلمه به خدا:(
    یه استاد دانشگاه این حرفو بزنه خیلی ظلمه. 
    تهش همه‌ی نوشته‌هامون بار کامیون میشه و احتمالا میره که تبدیل به خمیر کاغذ بشه:(
    کجای ایران سگ صاحبش رو میشناسه (درست کار میکنه) که حالا آموزش عالی مون درست کار کنه
    توی هرکشور پیشرفته ای شما مغازه باز کنی پول بگیری پایان نامه بنویسی به جرم تقلب و جعل و یا کپی کردن مطلب علمی میگیرن می کنن آدم رو تو هولوفدونی . ولی چیزی که من تعجب می کنم همین میدون انقلاب تهران خودمونه که رو گردنشون آویزون کردن که پایان نامه فوق دکترا :|
    پاسخ:
    حسم میگه حتی اگر همه جای ایران درست کار نکنه، دانشگاه و آموزش باید درست کار کنن. چون نسلی که به فنا می‌ره حداقل کاری که می‌تونه و باید بکنه اینه که نسل درستی تربیت کنه. اینایی که بتونن در آینده یه دستی به سر و گوش این مملکت بکشن.
    حقیقتش تو بحث پایان نامه میشه کتابها نوشت و ازش تفسیرها درآورد ولی همونقدر بگم وقتی بین کسی که پایان نامه خریده با کسی که معلومه زحمت کشیده و نوشته تفاوتی نیست و چهار روز دیگه هردو پایان نامه از قسمت کاغذ باطله های دانشگاه سر در میارن زیاد نمیشه انتڟاری داشت
    وقتی اصول پایان نامه نوشتن رو یاد نمیدیم و انتظار داریم کسی فلبداهه بره برامون پایان نامه تخصصی بیاره جز این نمیشه
    پایان نامه من در مورد ترانسفورماتورهای خشک بود ،سالی که ارائه دادم خیلی از استادها گفتن این موضوع در حد یه فرضیه س اما الان تو کشور دارن تو یه شرکت ترانس خشک تولید میکنن و حتی صادر میشه
    من دل پر دردی دارم از این قضیه
    پاسخ:
    میشه گفت خانه از پای بست ویران است🤦
    استادی داشتیم تو ارشد میگفت از سال 80 طرحی رو تصویب کردیم که دانشجوهای ارشد دو واحد نگارش پایان‌نامه بگذرونن، بعد برن سراغ نوشتن، اما هنوز داره تو گروه خاک میخوره طرح مون:|
    اون کسی که داره خراب می کنه می دونه باید کجا رو خراب کنه نسرین جان
    پاسخ:
    خدا لعنتشون کنه حقیقتا
    با لعنت خوندن که درست نمیشه
    می خوای یه کشوری رو نابود کنی آموزش پرورشش رو نابود کن
    حتی از غذا هم مهمتره برای یک کشور...
    ولی خب ....
    پاسخ:
    انجامش دادن تموم شده رفته
    باید به حال این مملکت خون گریه کرد
    خودمون خواستیم که شده
    اگر نمی خواستیم نمیشد. همش خواست خودمونه نسرین خیلی بهش بنگری
    پاسخ:
    بله موافقم
    حرفی توش نیست 
  • مصطفا موسوی
  • به ندرت دیدم کسیو که برای پایان نامه ش اندازه من زحمت بکشه. نمیگم پایان نامه م چیز خاصیه ها. شاید چون من سطحم پایین بوده نیاز به اونهمه تلاش داشته. و البته نمیگم کسی اندازه من زحمت نکشیده. من برخورد نداشتم توی دور و بریام. اما حالا چی؟ حتی پرینت نگرفتم به دانشگاه تحویل بدم بعد دو سال و نیم از دفاعم! کل مدرکم به چه دردی میخوره که حالا پایان نامه ش بخوره؟ من حتی تایپ و ویرایش پایان نامه مو هم ندادم بیرون. گاهی یه تصمیم اشتباه باعث میشه توی یه بیراهه آدم یورتمه بره!
    پاسخ:
    می‌فهمم. کسایی که رشته‌هاشون فنی هست بیشتر زحمت می‌کشن. چون علاوه بر نوشتن پایان‌نامه کلی کار آزمایشگاهی و تحقبقات میدانی و نمونه برداری و غیره دارن. خواهرم که اینجوری بود از نزدیک دیدم و درک می‌کنم چی می‌گی.
    یکی از همکارام، تو بهترین دانشگاه، شیمی‌فیزیک خونده، پایان‌نامه‌اش طرح پژوهشی برگزیده بود و اون وزرات‌خونۀ مربوطه، سال نود و دو ده میلیون بهش پاداش داد بابت کارش، در حالی که کلش توسط استاد راهنما دریافت شد و فقط یه تومنش به این بیچاره رسید. با اون درجۀ علمی و کلی مقالۀ خارجی الان داره کنار من تو پایۀ ششم ابتدایی درس می‌ده.
    اوضاع خیلی خرابه خیلی.

  • مصطفا موسوی
  • درمورد پست بالاییت هم شاید سلیقه ی ادبی خانواده ت با تو متفاوته! خانواده بر خلاف تصور ماها نباید همه چیز آدم باشه...
    پاسخ:
    آخه قبل از اینکه بخونن و بررسی کنن که نمی‌تونن رد کنن، اونا به من اعتماد ندارن که بتونم کتاب بنویسم، ربطی به سلیقۀ ادبی‌مون نداره به نظرم.
    والا نسرین حرفی برای نوشته ات ندارم ولی چیزی که نمی تونم تحمل کنم و دادم سرش دراومد این بود که شاید ماها هیچ جای دنیا رو نگیریم چون به یه سری اصول معتقدیم و برای خودمون باارزشن ولی نهایتن می تونیم به خودمون یه لطفی به خودمون بکنیم و با کسایی که اینجوری یه جای دنیا رو گرفتن معاشرت نکنیم که حداقل حرص مضاعف نخوریم!
    پاسخ:
    اتفاقا به نظرم جای خوبی رو گرفتیم حداقل می‌تونیم توی نوشتن سرمون رو بالا بگیریم و وابسته به کسی نباشیم، برای مقاله نوشتن، طرح نوشتن، حتی نامه نوشتن.
    خیلی از دوستام از نوشتن همین چیزهای عادی هم عاجزن، من اگر بابت نوشتن هر کدوم از این چیزا برای اطرافیانم پول می‌گرفتم الان وضعم خیلی خوب بود :)
    در مورد پست بعدیتم به نظرم اگه قرار باشه کتاب رو بنویسی به کسی تقدیم کنی باید اون یه نفر خودت باشی. کسی که در درونت داره میگه من می تونم بنویسم حتی اگه کسی خوشش نیاد. اون آدمه مهم ترین آدم زندگیته. اون کسیه که باید بهش تکیه کنی. بقیه حتی عزیزانت یه روز هستن یه روز نیستن. ولی اگه بتونی برای آدم درونت بنویسی تو بگو شده یه پاراگراف از همونجاست که نسرین نویسنده متولد میشه.
    ما دهه ی شصتی ها محصول آرمان و تفکرات خام بزرگترهامون هستیم نسلی که به کمتر از بیست و کمتر از بهترین شدن براش رضایت نمیدادن و تا رسیدیم به بزرگسالی و چاله چوله هاش با یه اجتماع بحران زده ولمون کردن وسط یه برهوت بی آب و علف که خود دانید دیگه زندگی خودتونه و هیچ وقت اعتراف نکردن با اون نگاه کمال طلبانه ی بیهوده شون چی به سر روح و روان ما آوردن ولی نهایتن چیزی که واضحه برای ماها اینه که خودمون یک جایی باید یه فکری برای خودمون بکنیم و گندی که دیگران زدن و خیلی جاها ما هم باهاشون همدستی کردیم ندانسته رو کم کم از وجودمون پاک کنیم. برای تو شاید نوشتن اولین کتاب شروع این پاکسازی باشه نسرین.
    پاسخ:
    قبول دارم حرفت رو، من خیلی جاها بها دادم به اون آدم درون خودم، اون آدمی که صرفا با تلاش خودش به همه چیز رسیده تو حوزۀ نوشتن. اما تشویق اون یک نفر بابت سه سال همکاری، هیچ وقت چیزی نیست که از یادم بره. همیشه گفتم و تا آخر عمرم خودم ور تو حوزۀ نوشتن مدیونش میدونم.
    خانوادۀ من خوشبختانه این نگاه آرمانی رو نداشتن، همیشه تو هر سطحی که بودم پشتم بودن و حمایتم کردن، هر وقت کم آوردم نه اخم کردن نه دعوا. تو کل سال‌های تحصیلم تو مدرسه بهترین بودم اما بیست نبودم، اما تو دانشگاه هم که متوسط بودم بازم حمایت شون رو داشتم. اما بهشون حق می‌دم چون هنوز ثمرۀ تلاشم رو ندیدن. خواهرم گاهی پستهایی که تو کانالم میذارم رو می‌خونه و فورا بهم میگه آفرین آبجی کوچیه چقدر خوب مینویسی ولی اون دلگرمی گنده‌ای که لازم دارم رو هنوز دریافت نکردم ازش.

    این کامنت برای پست بالاییه .میفهمم چه حالی هستی ...منم روزایی که رادیو میرفتم نمیتونستم بنویسم انگار قلمم از کار افتاده بود.همش از استرسه ولی نسرین من بهت ایمان دارم به قلمت . تو میتونی نوشته هایی که ازت خوندم عالیه 🌹 خانواده من که اصلا مخالف نوشتن من هستن باز خوبه تو مخالف نداری😊
    پاسخ:
    عه چه قشنگ نمی‌دونستم برای رادیو کار می‌کنی:)
    قلمت همیشه نویسا بهار جانم.
    مرسی، حالم خیلی بهتره. تقریبا از اون حالت خارج شدم :)
    مرسی که همیشه انرژی می‌دی بهم
    نه یه مدت برای رادیو نوشتم خیلی کوتاه
    پاسخ:
    آهان
    جهنم بی شعوری، میگن اون دنیا یه جایی تو جهنم هست که میندازن آدمو وسط یه مشت بی شعور...
    نظام آموزشی از مدرسه گرفته تا دانشگاه توی این سالها فقط یه مشت تحصیلکرده بی سواد تربیت کرده، آدمایی که علیرغم داشتن لیسانس و فوق لیسانس یه خط کتاب غیر درسی نخوندن! نمیدونن تاریخ چیه! دو کلمه حرف حساب بلد نیستن! نشانه حرفام به خودم هم هست، منی که کلی کتاب نخونده تو کتابخونه ام دارم و انقدر غرق گرفتاری های زندگی شدم که فرصت نمی کنم به اون کتاب ها سر بزنم!
    یادمه اون وقتا که جوون تر بودم و دانشجو، برای ارشد ها و دکتری ها مقاله ترجمه می کردم و همیشه به این فکر می کردم که کسی که دانشجوی دکتریه و یه خط مقاله انگلیسی نمیتونه بخونه، چه دلیلی داره اصلا ادامه تحصیل میده تا این حد!!
    خلاصه که روزگار خوبی نیست...
    پاسخ:
    چه تعبیر جالبی جهنم بی‌شعوری.

    مثالی که مصداق این آدم‌ها باشه زیاده. مدرک‌دارهای بی‌سوادی که کل کشور رو فلج کردن.
    آدم‌هایی که مطالعه نمی‌کنن و اطلاعات‌شون از سایت‌های اینترنتی و پیج‌ها و کانال‌های مجازی میاد.
    متعصب و مغرورن و ....
    قصۀ تلخیه حقیقتا.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">