هوالمحبوب
در بلاتکلیفترین حالت ممکن به سر میبرم. از یک سو شروع مدرسه و تغییر پایه و مقطع، از ابتدایی به دبیرستان، آماده شدن برای مواجهه با نوجوانهایی که در بحرانیترین دوران بلوغ به سر میبرند، از یک سو، هماهنگ کردن برنامههای مدرسۀ ابتدایی، همان درگیریهای همیشگی با طرح درس و غیره. از طرف دیگر پروژۀ جدیدی که برای محتوانویسی گرفتهام و از دیگر سو، وسوسۀ قبولی در آزمون استخدامی آموزش و پرورش که احتمالا آخرین شانسم برای رسمی شدن باشد.
مدتهاست که درست و حسابی کتاب نمیخوانم و همه چیز را رها کردهام به امان خدا. هیچ کدام از برنامههای تابستان به جایی که دلم میخواست نرسید. بیبرنامگی و تنبلی همیشه با من هست، علیرغم اینکه تمام روز مشغول کارم، اما هیچ وقت برنامۀ مدونی برای زندگی ندارم که بتوانم به تکتک کارهایم برسم و از خودم راضی باشم. من همانقدر که در برنامهریزی ضعیفم در مدیریت مالی هم ضعیفم. همین که پولی به حسابم واریز میشود نقشۀ خرج کردنش توی سرم شکل میگیرد. هوس خریدن ماشین چند وقتیاست که به جانم افتاده ولی در مقابل میل بیاندازه به ولخرجی نمیتوانم مقاومت کنم. دلم یک خاله لویزای سختگیر و ترجیحا بداخلاق میخواهد که مدام گوشم را بابت کارهای بد و وقتهای تلف شده و پولهای به هدر داده، بکشد بلکه من توی سی و یک سالگی، راه و رسم پس انداز کردن را بیاموزم.
امیدوارم این تلاش جانکاه برای درس خواندن، به جایی که دلم میخواهد برسد. امیدوارم سال بعد این موقع از دل یک روستای خوش آب و هوا برایتان پست بگذارم و بگویم بالاخره شد آنچه که سالها در آرزویش بودم. بگویم بالاخره میتوانم معلمی باشم که همیشه دلم میخواست.
سلام
من دارم کتاب خرده عادت ها رو می خونم. برخلاف کتاب های رایج دیگه واقعا مفید و کاربردیه.
برای رسیدن به اهداف، ترک عادت های غلط. فهمیدن علت انجام ندادن کارهامون و...
یه ترجمه دیگه هم از این کتاب موجوده با عنوان عادت های اتمی. گویا نسخه این ترجمه بهتره