گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

سفرنامه مشهد-دو

چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۰۹ ب.ظ

هوالمحبوب


4دی ماه 98- هتل

تازه چشم‌هایم گرم شده که آلارم گوشی دوباره چرتم را پاره می‌کند. تا صبح صدای خر و پف نگذاشته بخوابم. صدای گوشی را که خاموش می‌کنم، تا شش و نیم تخت می‌خوابم. صبح با صدای غرولند آقاجون بیدار می‌شویم که می‌گوید چی شد پس، قرار بود برای نماز صبح حرم باشیم که!

بعد از نماز و صبحانۀ مفصل، راهی حرم می‌شویم. حرم خلوت است، خلوت و آرام و دنج. به نسرین (شباهنگ) قول داده‌ام سر مزار آقای نخودکی برایش یس بخوانم. صدای خادمی را که دارد به یک زن جوان آدرس مزار را می‌دهد، می‌شنوم. همان صحن انقلاب و توی مسیر. زن‌‌های زیادی نشسته و ایستاده مشغول راز و نیاز هستند. می‌گویند آقای نخودکی حاجت می‌دهد. قبل‌ترها شنیده بودم برای بخت گشایی می‌روند به زیارتش؛ حالا گویا کارش را توسعه هم داده.
من به تلقین اعتقاد دارم، به انرژی مثبتی که توی کائنات رها می‌کنیم معتقدم. پس می‌نشینم و قرآن را باز می‌کنم: «یس و القرآن الحکیم .... »
یس اول را تمام کرده‌ام و از پشت پردۀ خیس چشم‌هایم خیره شده‌ام به ایوان طلا. زن جوانی دارد نحوۀ ختم یس در مزار آقای نخودکی را به چند زن دیگر شرح می‌دهد. گوش می‌شوم:
 «هفت آیۀ اول یس را می‌خوانی و نیت می‌کنی برای حاجتی که داری، وقتی قبول شد، بقیه‌اش را سر قبر  حاج‌آقا می‌خوانی.»
دفترم را باز می‌کنم و اسم تک‌تک کسانی را که التماس دعا داشته‌اند می‌نویسم. بعد از یس خواندن جلوی اسم‌شان تیک می‌زنم. من مطمئنم همه‌شان حاجت روا خواهند شد چون من با همۀ قلبم دعایشان کرده‌ام.
وسط ذکر مصیبت هستیم که یکی از خدام می‌گوید چه نشسته‌اید که قبر نخودکی، آن پایین در رواق دارالحجه است، و ما را به آسانسوری می‌رساند که مستقیم به دارالحجه می‌رود. زیرزمین حرم را دوست دارم، فضای سکر‌آوری دارد. خلسۀ شاعرانه‌ای که آدم را توی جهان بی‌بدیلی غرق می‌کند.
سنگ قبری آن پایین هست که می‌گوید جناب نخودکی همین‌جا دفن شده‌اند. حالا چند متر پایین و بالا خیلی توفیری ندارد. من همچنان نشسته‌ام و یس می‌خوانم و  جلوی اسم‌ها تیک می‌زنم.

4 دی ماه- هتل

صاحب هتل تبریزی است، با ما از همان اول ترکی حرف می‌زند. سفارش میز ما را قبل از بقیه می‌گیرند. غذای هتل را دوست ندارم. مامان می‌گوید، باید یک شب خودم برایشان کوفته تبریزی بپزم تا بدانند کوفته یعنی چه. غذاهای مامان مزۀ بهشت می‌دهد. با صاحب هتل مشغول گپ و گفت می‌شوم. می‌گوید بیست و پنج سال پیش به مشهد آمده و مجاور شده. حرف‌مان می‌کشد به زمان قاجار و تبعید اقوام کرد و ترک قشقایی به خراسان. برای همین است که خراسان هم ترک دارد، هم فارس و کرد و .... صاحب هتل، فارسی را با ته لهجۀ مشهدی حرف می‌زند. می‌گویم کاش یک سرآشپز تبریزی استخدام کنید. هیچ کجای ایران غذاهای تبریز را ندارد. حتی نان تبریز هم اغلب جاها پیدا نمی‌شود. توی این چند روز عادت کرده‌ام صبح و عصر و شام نان لواش بیات شده بخورم و دم نزنم.


4دی- طرقبه

دوست مریم و خواهرش، توی این سفر همراه‌مان هستند. بعد از ناهار قرار خرید گذاشته‌ایم. می‌خواستیم سری به خیابان‌هایی که مریم آدرس داده بزنیم. جلوی هتل راننده‌ای سراغ‌مان می‌آید و با کرایۀ ده تومانی، قرار است ما را به خیابان نواب ببرد. نواب همین خیابان پشت حرم است.
توی راه نظرمان تغییر می‌کند و راننده خیابان را دور میزند به قصد رسیدن به طرقبه. راننده مرد قوی هیکلی است با پوستی تیره و ته لهجۀ کرمانی. قیمت منصفانه‌ای می‌گوید و توی راه مدام از فروشگاه‌های طرقبه تعریف می‌کند. اهل رفسنجان است و توی رفسنجان باغ پسته دارد. هر کدام یک کیلو پسته ازش می‌خریم. کیفیت پسته‌هایش حرف ندارد. طرقبه را چرخ و واچرخ می‌کنیم به نیت خرید. اما چیز دندان‌گیری نیست. توی حراجی مانتوهای یک فروشگاه بزرگ، من و دوست مریم، مانتو می‌خریم. دو جفت کفش سنتی برای بچه‌ها، کیف دوشی برای خودم و السا. چند خرده‌ریز و تمام.
پیشنهاد رستوران شاندیز از طرف من مطرح می‌شود و از طرف مامان رد. مقصد بعدی هتل ا
ست. شام و خواب.

  • ۹۸/۱۰/۱۱
  • نسرین

سفرنامه

نظرات  (۱۲)

سلام 

زیارت و دعاهاتون قبول باشه :)

تا الآن دو شماره سفرنامه‌ای که نوشتین و خوندم خیلی دوست داشتنی بودن. 

پاسخ:
سلام فاطمه جان.

ممنون قسمت همه ان شالله.

چه خوب خوشحالم کردی:)
  • بیست و دو
  • یه بار اوایل جوونی یه سفر دخترونه مشهد رفتیم دختران کارمندارو برده بودن. یه اکیپ دوست داشتنی شده بودیم.اونجا یکی از بچه ها که دعاش شوهر کردنش بود هی از خدام میپرسید قبر آقای نخودکی کجاست؟ اونم میگفت ۵ تا یس بخونی شوهر میده. از یکی از خادما که اومد بپرسه اون خادم حرفی زد که هیچوقت یادم نمیره. با لبخند گفت بابا خود امام رضا اینجاست حاجت داری به اون بگو چرا دیگه دنبال کس دیگه ای؟

    سالها بعدم دانشجویی رفتم مشهد و همسفرم یه دختری بود که اونم حاجتش شوهر بود و خیلی گریه میکرد . بعد رفت به یکی از این اخوندا که میشینن گوشه و کنار حرم گفت برای حاجت روایی چیکار کنم؟ اونم گفت هفتاد هزار بده من من با عده ای دیگه چهارده هزار تا صلوات میفرستیم و جواب میده و ... اونم شماره ی آخونده رو گرفت.‌بعد که اومدیم بیرون بهش گفتم ۱۴ هزارتا صلواتو خودتم میتونی بفرستی تازه خدا صدای خواستن خودت رو بیشتر دوست داره بعدم امام معصوم اینجاست از خود معصوم بخواه واسطه بشه پیش خدا ...

    به نظر من خیلی ها مثل خب امامان معصوم پیش خدا عزیزن و اونا اگر برامون دعا کنن و واسطه بشن انشالله خداوند حاجت رو هم میده. من خودم یکی از حاجت های مهم زندگیم رو از امام حسین خواستم که پیش خدا واسطه بشه حتی زمان تعیین کردم و درست توی همون زمانی که تعیین کردم خداوند حاجتم رو داد همون حاجتی که سالهای سال براش دعا کردم و نشدو نشد اما خب از امام حسین خواستم و امام وساطت کرد و مطمئنم حاجتم رو امام حسین از خدا خواست که بهم بده. خیلی ها هم ادمای خوبی هستند مثل عرفا علما حتی مادر و پدر که دعاهاشون به اجابت نزدیک تره حتی دعای من بد در حق بقیه هم ارزشمنده چون میگن برای هم دعا کنید تا خدا حاجت خودتون رو بده. اما لا به لای همه ی اینها یه اعتقادی دارم اونم اینکه خدا شنیدن صدای خودمون رو هم دوست داره. خدا مارو هم دوست داره و دعاهامون رو که ازش میخوایم حتما ررآورده میکنه. میگن دعایی که میکنید یا عینش مستجاب میشه یا خدا یه چیزی به جاش میده بهت یا اون دعات ذخیره ای میشه برای اون دنیات و اونور چیزی بهت میده و به هرحال هر دعایی که شما میکنی بالاخره مستجاب میشه ولو به اشکالی که خدا بخواد .

    یادمه توی کربلا که بودم زن حاج آقایی که همراهمون بود اونم حوزه درس خوندا بود. میگفت بچه ها سه تا نماز جعفر طیار بخونید سه جمعه پشت هم و یه جمعه ی ما افتاده بود توی مسجد کوفه که خود مسجد کوفه میگن دعا درش مستجابه. میگفت یکیش رو اینجا بخونید دوتای دیگشم رفتید ایران و برامون از این میگفت که نماز جعفر طیار برای ازدواج خیلی نماز خوبیه و ... و داستان دوست خودش رو تعریف میکرد که دوتا دختر داشت نمازو خوند و به فاصله ی وم شوهرشون داد بعد اینارو داشت تعریف میکرد و میگفت سه بار بخونید که یکدفعه خودش گفت البته اگر خدا بخواد بده با یه بار دعا هم میده!

    مصلحت خدا رو باید باور کرد.

    پاسخ:
    باورت میشه من هیچ وقت حتی امام رضا رو هم واسطه قرار نمی‌دم من تو حرم یا هر جای دیگه‌ای که قلبم لرزیده بی واسطه با خود خدا صحبت کردم. یعنی هیچ وقت معتقد به واسطه تراشی نبودم. نخودکی رو هم بیشتر بابت تاکیدی که استاد مامان کرده بود رفتیم.
    اما به این اعتقاد دارم که دعا در حق دیگران به استجابت نزدیک‌تره. 
    راستی مگه برای شوهر هم دعا می‌کنن؟؟؟ 😂
  • دُردانه ⠀
  • ممنونم بابت یاسین، و اینکه یادم بودی و برام انرژی فرستادی :)

     

    + اون سری که ما رفته بودیم یه آقایی می‌خواست برای آقای نخودکی فاتحه بخونه. خانم خادم نذاشت بره نزدیک. گفت از دور بخون. گفت اونجا برای خانوماست.

    پاسخ:
    ثریا یه چیزی رو خوب گفت، اینکه آدم گاهی اوج خواستنا رو حتی از پشت کلمات یه پیام هم درک می‌کنه.
    اصلا من می‌گم دعا توی زیارت روزی آدماست خودشون یهو پررنگ می‌شن تو ذهن. آره مختص خانوماست اون پایین. 
  • بانوچـه ⠀
  • اینقدر قشنگ می‌نویسی که حس می‌کنم اونجام.

     

    پاسخ:
    عزیزم ان شاء الله خیلی زود خودت دوباره تجربه کنی این سفر رو. 

    سلام

    جا داره بازم تشکر کنم به خاطر محبت‌تون. باید بگم واقعاً دعاهای دوستان و مهربونایی مثل شما دلم خوشه. ممنون که انقدر انرژی خوب می‌دین به دیگرون.

    اعتراف می‌کنم وقتی حرف از ذکر مصیبت شد و توسعه کار نخودکی نتونستم نخندم :)

    منم وقتی قرمه‌سبزی بیرون رو می‌خورم همین جمله مامانتون رو می‌گم منتهی رو فن آشپزی خانواده حساب باز می‌کنم.

    چه جالب. حالا چرا تبعید؟ دلم یه خونه توی مشهد خواست البته فقط برای زیارت رفتن نه مجاورت.

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    خواهش می‌کنم کاری نکردم که. 
    امیدوارم همه چیز خوب پیش بره.
    همه عرق خاصی رو دست‌پخت مادرمون داریم گویا:)

    +به خاطر ترس از شورش این اقوام و برای حفظ حکومت. 
  • بیست و دو
  • به نظرم یکی از دعاهای خوب دقیقا برای داشتن همسر خوبه و فکر میکنم خیلی ها هم براش دعا میکنن و تقریبا تمام دختران دم بختی که ازدواج رو دوست دارن دیدم که دعا میکنن برای شوهر. خود من هم برای داشتن همسر خوب بسیار دعا کردم.

    پاسخ:
    برای داشتن همراه و همسر خوب بله، اینکه آدم با کسی هم مسیر بشه که انسان باشه قطعا نیاز به دعا داره.
    ولی صرفا اینکه بشینی برای شوهر کردن دعا کنی نه. حس می‌کنم سوالم یکم مسخره بود الان که بیشتر فکر کردم. 

    هوووم... الان میفهمم چقدر خبط کردم که تو مسافرت ها برا خودم نت برداری نکردم.

    مرسی برا این یادداشت :)

    پاسخ:
    منم بار اولی بود که می‌نوشتم، الانم درسته که یه چیزایی رو تغییر می‌دم ولی خیلی خوبه نقشه راه داشتن:) 
  • پریسا سادات ..
  • چه قلم قشنگی داری:**

    پاسخ:
    مرسی پریساسادات عزیزم😍

    Nokhodaki ro manam tu daneshjuyi shenidam 

    Inke shohar mide va na hamsar ham inghadr ghavi ahode ke ghabresh tu ghesmate zanune ast! 😑😑

    Rastesh inke tu comment ha neveshte dokhtare geeye mikard vase shohar kardan, be nazaret bi abruyi nist? 

    Haft ta yasin man shenidam 

    Yani chi haft aye bekhuni baghie sho sar e ghabresh ba'd az hajat ravayi? Khob yeki mesl e pedar madar e to bad e 20 saal dobare mian :| va yek chiz e dige

    Vaghean DarolHojje be nazaret injurie? 🤔

    پاسخ:
    گریه کردن برای هیچ حاجتی به نظرم بی‌آبرویی نیست، آدم‌ها نیازی دارن که اگه تامین نشه باعث عذاب میشه. همسر خوب هم یه نیازه. زن و مرد هم نداره. اگه یه سری نیازها از راه شرعی حل نشه و طرف آدم مقیدی باشه دقیقا باید چیکار کنه؟ هیچ کجای دین اشاره نشده که اگه به موقع ازدواج نکردین با نیازهای طبیعی تون چه کنید. صبر هم گاهی تموم میشه ایمان و تقوا هم همیشه جواب نمی‌ده بالاخره یه جایی کم میاری.
    درباره اون یس، هفت تا آیه از یه سوره رو خوندن شرایطش اینجوریه که انگار یه قرار مداره با خدا تا حاجت بگیری و ادامه بدی، لزومی نداره حتما تو حرم ادامه بدی. تو خونه هم میشه. ما به ترکی به این روش دعا میگیم دوستاق ساخلاناخ، دوستاق یعنی زندانی. 

    Na manzuram o ba'd motavajjeh shodi 

    Nemigam gerye nakone pishe khoda amma inke hame dor o bari hash bedunan vase shohare! Man un hayi ke dor o baram fahmidan shohar mikham BELA ESTESNA! bonjol ferestadan 

     

    In ke Din rah e hal nadare baraye in goruh ro khub umadi 

    Bale adam kam miare 

    Asabi mishe 

     

     

     

    Aha fekr kardam gofti baghie ash ro miri sare ghabr e un 

     

     

    Manam baram soale chejuri imam reza nemide nokhodaki mide 

    پاسخ:
    یه توهم عمومی وجود داره که هر دختر جوونی که حاجت داره، حاجتش شوهره. یعنی دور و بری های من تنها آرزویی که برای من دارن شوهره. ولی من تو حرم به چیزای مهمتری فکر می‌کردم که اصلا شوهر توش گم بود. نه اینکه شوهر خواستن چیز بدی بود. ولی توهم عمومی اینه که دخترا عاشق شوهر کردن هستن و گیرشون نمیاد و این وسط پسرا هیچ علاقه‌ای به زن گرفتن ندارن:|
    اگه قرار به حاجت دادن باشه که طبیعتا همه رو خدا می‌ده. شخصا به واسطه اعتقادی ندارم. من حرفامو به خود خدا می‌گم و گاهی درگوشی به امام رضا می‌گم که محکم کاری بشه:)) 
  • فاطمه (مرضیه)
  • سلام. زیارت قبول....

    ان شالله حاجت روا بشی

    پاسخ:
    سلام ممنونم
    آمین
  • حمید آبان
  • من آخرین بار سال 91 رفتم مشهد، و به اعتقاد خودم نقطه عطف زندگی من همون موقع رقم خورد و مسیر زندگیم با یه تصمیم کاملا تغییر کرد، بعد از اون نمیدونم چرا دیگه قسمت نمیشه برم، انگار نمی طلبه و این دوری داره از هفت سال هم میگذره...

    زبان روایتگر شما مثل شهرزاد قصه گو آدمو پای حرف ها می نشونه :)

    پاسخ:
    منم از ٨٩ تا ٩۶ نرفته بودم. تو این دو سال دو بار قسمت شده.
    واقعا اعتقاد قلبی دارم به این قسمت شدنه. 
    وای نفرمایید..... 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">