همنام
هوالمحبوب
فکر میکنم اولین بار با مترجم دردها بود که جومپا لاهیری را شناختم. سالهای اولی بود که نوشتن را شروع کرده بودم و همیشه این فکر توی سرم وول میخورد که برای نوشتن یک داستان شاهکار، حتما باید با یک اتفاق خارقالعاده و خاص طرف باشم. جومپا لاهیری به من نشان داد که نوشتن از روزمرگیها چقدر میتواند جذاب باشد. اینکه تو بنشینی روی صندلی چوبی جلوی اوپن آشپزخانه و از پنجره بیرون را نگاه کنی و همزمان که داری برنج پاک میکنی، راجع به بنگالیهایی که دیدهای و شناختهای بنویسی، در نگاه اول کار سادهای به نظر میرسید. نوشتن از غم غربت و تقابل فرهنگی چیزی نیست که لاهیری مبدع آن باشد، اما چیزی که نوشتههای او را برجستگی بخشیده است، سیالی، رهایی و جریانی است که خواننده در لابهلای روایت کشف میکند. در هم آمیختگی روابط خانوادگی، اهمیت خانواده و محوریت داشتن آن در کنشهای فردی، شلوغی محیط زندگی، پیچیدگی رسمها و تشریفات و تکلفی که بنگالیها گرفتار آن هستند، در مقابل فرهنگ سرد غربی که بیشتر فرد گراست، انسان را وا میدارد که خواندن را ادامه دهد. پیشینۀ فرهنگی هند و نزدیکیای که همواره بین هند و ایران وجود داشته، شیرینی داستانها و خوش رقصی قلم لاهیری، همه دست به دست هم میدهند تا خواننده را در دام بیندازند. اما نویسندهها تنها شکارچیانی هستند که شکار با طیب خاطر، در قلابشان گرفتار میشود.
در شیوۀ روایتی لاهیری و پرداختن به جزئیات، آلیس مونرو البته نویسندۀ شاخصتری است.
همنام اولین رمان جومپا لاهیری نویسندۀ هندی-آمریکایی است. داستان کتاب سی و دو سال از زندگی یک خانوادۀ بنگالی را روایت میکند که به آمریکا مهاجرت کردهاند. شخصیت اصلی داستان پسری است به نام گوگول گانگولی.
پرداخت هنرمندانه به جزئیات، نگاهی نافذ به محیط و آدمها، شخصیت پردازی ماهرانه، تنها بخشی از هنر لاهیری است. بحث اصلی این داستان، پرداختن به مصائب مهاجرت، تقابل فرهنگی، بحران هویت و تناقضاتی است که افراد در بستر جامعۀ جدید با آن دست و پنجه نرم میکنند. در خلال داستان شخصیت اصلی، که کودکی منزوی و خجالتی است، کمکم از زیر سایۀ سنگین خانواده و آیین دست و پا گیر بنگالی خارج میشود، مسیری را انتخاب میکند که برخلاف خواست پدر و مادر است و در تمام طول زندگی یک نوع رخوت و سردی را با خود یدک میکشد. رخوتی که ترک رابطه و آدمها و محیط را برایش آسانتر میکند.
گوگول از همان نخستین روزهای مدرسه نسبت به اسم عجیب و غریبش واکنش نشان میدهد. او از اسم گوگول فراری است. بیشک اسم هر فرد اولین هویتی است که از سوی خانواده به وی بخشیده میشود. اما در این رمان گوگول همواره از نشانههای فرهنگ هندی، غذاهای هندی و هر چیزی که برای او یادآور کلکته باشد فراری است. انتخاب مسیری که او را هر چه بیشتر از خانه و خانواده دورتر کند، یکی از نخستین واکنشها و طغیانهای او علیه فرهنگ بنگالی حاکم در خانه است.
گوگول و خواهرش در آمریکا متولد شده و رشد یافتهاند و بدیهی است که بیشتر از هند، با آمریکا عجین شده باشند.
تحول شخصیت محوری داستان در یک سوم پایانی رقم میخورد، جایی که برای رسیدن به خانواده و گذران لحظات خوشی و غم با خانواده رابطهای دلنشین و خواستنی را ترک میکند. جایی خود لاهیری اشاره میکند که: «شاید یکی از دلایل شکلگیری این داستان خاطرهای بود که از دبستان داشتم. آن روزها هر وقت صدای خوردن قطرات باران به سقف بالکن کلاس میآمد، پسربچههای کلاس با لحن کشداری میگفتند: «چومپا» آسمان صدایت میکند. صدای اسمت درست مثل خوردن قطرهای باران به زمین است. این چه اسم اجق وجقی است که داری! بعدها هم همیشه پسرهایی که با من آشنا میشدند چند وقتی با نامم درگیر بودند.»
و شاید چکیدۀ این رمان را در همین یک جمله بتوان خلاصه کرد: «خارجی بودن یک جور حاملگی مادام العمر است ، با یک انتظار ابدی ، تحمل باری همیشگی و ناخوشی مدام .»
این رمان رو توی سفر مشهد خوندم و همدم خیلی خوبی برام بود. رمان را امیرمهدی حقیقت ترجمه کرده، که مترجم همۀ آثار لاهیری هم هست، نشر ماهی منتشرش کرده و قیمت چاپ جدیدش 48 هزار تومن هست. البته من 22 تومن خریده بودم دو سال پیش. رمانیه که به شدت توصیه میشه.
منظور از خارجی بودن، میشه متفاوت بودن با جمعی که در اون حضور داری!