چالشهای تدریس آنلاین
هوالمحبوب
اوایل که شروع کردیم، داشت خوشمان میآمد. نه حوصلهمان سر میرفت، نه بچهها عقب میماندند. سوالات و تکالیف را توی فایل pdf میفرستادیم کانال مدرسه، فکر میکردیم هفتۀ بعد که رفتیم مدرسه تکتک چک میکنیم. بعدتر که خانهمانی مدام تمدید شد، فهمیدیم حالاحالاها درگیریم و تصمیم گرفتیم یک گروه بسازیم و همۀ بچهها را اد کنیم تا تدریس و ارائه تکلیف همزمان انجام شود. گرفتن لیست اسامی و شمارهها از مدرسه و تکتک اد کردنشان به گروه تنها بخشی از معضل من بود.
گروهی از اولیا نه واتساپ داشتند نه تلگرام، برایشان اساماس فرستادم، زنگ زدم، یک هفته طول کشید تا همۀ بچهها در گروه حاضر شدند. روز و شبمان شد، تولید محتوا، نصب نرمافزار جدید، پیشنهاد وبینار و هزار کوفت و زهرمار دیگر.
توی دو سالی که این گوشی را خریدهام اینقدر نرمافزار رویش نصب نشده بود، فیلم گرفتن به تنهایی یک معضل بود، ضبط صدا با صداهای محیط یک معضل دیگر. با همۀ اینها کنار آمدیم. روزی که خواستم با کمک یک ربات، آزمون آنلاین برگزار کنم، برای بچهها نوشتم: «گلهای توی خونه، من بهتون اعتماد دارم، میدونم که بدون استفاده از کتاب و دفتر و با تکیه بر دانش خودتون جواب خواهید داد.» زهی خیال باطل، وقتی سر آزمون فیزیکی، باید جای چند نفر را عوض میکردی، بالا سر چند نفر مدام رژه میرفتی، کتاب زیر دست یک نفر را چک میکردی که مطمئن شوی تقلب نمیکنند، حالا توی آزمون آنلاین چطور میخواهی خیال جمع شوی که تقلب نمیکنند؟
بچهها حالا شمارۀ معلمهایشان را دارند، هر وقت دلشان تنگ شد، زنگ میزنند، تماس صوتی-تصویری، هر وقت عشقشان کشید، تکلیف ارسال میکنند، ساعت دو نصف شب، دوازده شب، هفت صبح! املا گفتن توی واتساپ، از کسالتبارترین کارهای یک معلم است، تصحیح تکتک این برگههای مجازی از آن هم کسالتبارتر.
تازه بعد از اینکه آزمون آنلاین تمام شد، باید بروی پرس و جو کنی که این علامت رژلب، یعنی سارا، آن گل پنج پر شیواست، مبل حمید بابای فاطمه است، خلیل شهابی، پدربزرگ امیرمحمد است، رسا رفته شیراز از این به بعد خالهاش به تکالیفش رسیدگی میکند، معین روزهای فرد توی دفتر پدرش است و روزهای زوج مادرش تکالیفش را میفرستد، مادر صبا گوشی هوشمند ندارد، پس مجبور است شبها که پدرش آمد تکالیفش را انجام دهد و فردا با یک روز تاخیر ارسال کند. وضع مالی زهرا خوب نیست و فقط هفتهای یک بار میتوانند نت ساعتی بخرند، مهسا رفته ارومیه و آنجا کتاب و دفترهایش همراهش نیست. سوین شبها تا دیر وقت توی لایو تتلو و هیچکس است و صبحها به کلاس آنلاین نمیرسد. شقایق همیشه دیر میکند، نازی توی پرس و پاسخ شفاهی، اغلب غایب است، سحر و برادرش از یک گوشی استفاده میکنند و معمولا تاخیر دارند، پدر پریسیما نمیگذارد مادرش واتساپ نصب کند، خانم سین باید هر هفته تکالیف را از همۀ معلمها جمع کند و بزند روی فلش و برایش ببرد. ثنا گوشی و تبلت ندارد، پدرش هر هفته میآید مدرسه تا دخترش از گوشی خانم سین تکالیف و فیلمها را تماشا کند. هر روز ساعت شش فرشاد زنگ میزند تا نیم ساعت کلاس برایش تشکیل دهم، ساعت هشت شب سونیا زنگ میزند برای رفع اشکال، معصومه همیشۀ خدا از قافله عقب است و این کفرت را در میآورد.
تلاش میکنی، نظم را یادآوری کنی، به تکالیف خارج از زمان تعیین شده، بازخورد نمیدهی، مادرها پا در میانی میکنند، پدرها التماس دعا دارند، عذرخواهی میکنند، مدیرها مدام بخشنامه میفرستند، از واتساپ به سروش، از سروش به شاد. من یک معلمم، باید مهربان، خلاق، کوشا، مدیر، دانا و پرحوصله باشم. من توقع بیمه و حقوق ندارم، من برای پول کار نمیکنم، من عاشق شغلم هستم، من برای بچهها وقت میگذارم، خیلی بیشتر از زمانی که مدرسه میرفتیم، من هر روز دنبال کشف یک روش جدید برای تدریس آنلاینم. من خیلی چیزها را قبلا بلد نبودم اما امروز به لطف قرنطینه آموختهام. ما نه تقدیر میشویم، نه دیده میشویم و نه صدایمان شنیده میشود. ما همانهایی هستیم که هیچ وقت استخدام نمیشوند. ما معلم غیررسمی هستیم. ما اسممان نیروی آزاد است، آزاد از هر قانونی. ما مقید به بخشنامههای وزارتی هستیم، اما اسممان توی لیست وزارتی ثبت نشده، ما برای هر کار اشتباهمان از صد جا بازخواست میشویم، اما برای اینترنت رایگان باید اعتراض کنیم تا معلم محسوب شویم، ما صبح که بیدار میشویم، تا شب که بخوابیم معلمیم، همانهایی که توی کوچه و خیابان و اتوبوس و مترو، به اسم معلم الکی میشناسیدمان، همانهایی که حقوق کممان را مسخره میکنید و برایمان دل میسوزانید، ما همانهایی هستیم که به خاطر رسمی نبودن، بهشان دهنکجی کردهاید. بیایید و قضاوت کنید که توی آموزش آنلاین معلمان غیردولتی بهتر عمل کردهاند یا معلمان رسمی. آنهایی که نه نگران بیمه و حقوقشان بودند، نه دغدغه بازخورد مدیر و اولیا را داشتند.
- ۹۹/۰۱/۲۵
بعد از این همه به در و دیوار زدن و پس از عمری سر و کلمه زدن با این بچهها که هر کدوم محدودیتا و خوبیا و بدیای خاص خودشون رو دارند، آخر سر به خاطر یه اشتباه که آنلاین رو گفتید آیلان باید نظارهگر تمسخر هم باشید.
+ وای از این زهرا خانم و ثنا خانم... وای...