هوالمحبوب
«بیشتر از آن که دیکتاتور بزرگ فاجعه باشد، دیکتاتورهای کوچک که در اصل خود ملتاند فاجعه هستند.»
گفتگو در کاتدرال سومین رمان ماریو بارگاس یوساست که در محیط شهر لیما، پایتخت پرو جریان دارد. یوسا در شاهکاری که خلق کرده است، از گفتگو و روایت بهره گرفته است، در واقع سراسر این رمان گفتگویی است که در صفحات نخستین کتاب آغاز میشود و در آخرین صفحۀ کتاب پس از بد مستی چند ساعتۀ شخصتها به پایان میرسد.
کتاب روایتی از وضعیت سیاسی و اجتماعی پرو و تصویری دقیق از دوران دیکتاتوری اودریا است. ما در کتاب سالهای 1948 تا 1956 پرو را میبینیم که درگیر جنگ قدرت است. دیکتاتوری بزرگ که بر مسند قدرت نشسته و دیکتاتورهای کوچکی که دور و بر او ار گرفتهاند.
کتاب از جایی آغاز میشود که شخصیت اصلی کتاب «سانتیاگو زاوالیتا»، به دنبال سگ کوچکشان از خانه خارج میشود و در یک سگدانی، به «آمبروسیو»، رانندۀ سابق پدرش برمیخورد. گفتگویی که در خلال آن رازهای مگویی از زندگی هر دو شخصیت برای مخاطب بازگو میشود.
کتاب به این دلیل سختخوان است که شما در آن برای زمان و مکان و شخصیتها هیچ کد شناساییای ندارید، گفتگوها در هم تنیده است و امکان دارد در یک صفحه همزمان با چهار گفتگوی مجزا مواجه باشید که در زمان و مکان مختلفی در حال رخ دادن است، همین امر در ابتدا مخاطب را دچار سردرگمی میکند، اما کمی به خودتان و یوسا زمان دهید، کتاب خودش را به شما نشان خواهد داد. برای خواندن کتاب عجله نکنید چون گاهی لازم میشود یک صفحه را چند بار بخوانید تا از سر و ته ماجرا مطلع شوید.
شخصیتها یکی یکی وارد داستان میشوند، در حالی که قبل از ورودشان زمینهچینی مناسب برای حضورشان انجام شده است.
کتاب قبلیای که از یوسا خوانده بودم، تا حدی میتونست برای فهم دقیقتر دنیای ذهنی یوسا کمک کند ولی چیزی که در کتاب «مرگ در آند» با آن مواجه بودیم، در این کتاب به اوج خود میرسد. داستان در داستان آوردن و در هم تنیدن گفتگوها شما را با یک چالش ذهنی جذاب مواجه میکند. یکی از شگردهای داستانگویی یوسا این است که مخاطب خودش را تشنه نگه نمیدارد تا برای دانستن ماجرا دچار شهوت خواندن شود، آرام آرام و نرمنرم تمام چیزی را که میخواهی بدانی در کامت میریزد و تو در عین اینکه غرق لذت میشوی، برای خواندن کتاب همچنان مشتاق میمانی.
خود یوسا راجع به این کتاب گفته: «آنقدر توان آفرینش و مهارت در روایتگری خود را صرف این کتاب نمودهام که گمان نکنم دیگر بتوانم در این زمینه از مرز این کتاب فراتر روم.»
داستان پر از تکگوییهای به هم ریخته است، که لزوما در صفحات بعدی دنبال نمیشوند، پیگیری همین تکگوییها و گفتگوهای متعدد است که خواننده را در جریان ماجرای کتاب قرار میدهد.
روایت «گفتگو در کاتدرال» آمیزهای از دانای کل و نقل قول مستقیم است. سه گفتگوی اصلی در کتاب میبینیم که در بخشهای مختلفی از داستان آغاز میشوند، گفتگوی اول از همان صفحات نخستین آغاز میشود، گفتگوی «سانتیاگو» و دوست و همکارش«کارلیتوس» در فصل هشت آغاز میشود و در نهایت گفتگوی «آمبروسیو» و زنی به اسم «کتیا» که در بخشهای پایانی اتفاق میافتد و در خلال آن رازهای نهایی گشوده میشود.
یوسا از این طرز روایت چه مقصودی داشته در آغاز بر ما پوشیده است، اما بیشک خوانش دقیق متن، پاسخ تمام سوالات ما را خواهد داد، متنی که پر است از نمادهای کوچک و بزرگ، پر از استعارههایی از زندگی و همذات پنداری عجیبی که هر یک از ما میتوانیم با سانتیاگو داشته باشیم.
سانتیاگویی که نماد پرو است شاید. کشوری غمگین، مایوس و واداده.
کتاب رو اگر سابقۀ آشنایی با آثار یوسا رو ندارید بهتون توصیه نمیکنم. قبل از شروع این کتاب خودتون رو قوی کنید حتما، برای من خوندنش نزدیک یک ماه طول کشید، چون کتابی نبود که دست بگیری و روان بخونی. چند تا از کتابهای کمحجم یوسا رو قبلش بخونید و بعد بیایید سراغ این شاهکار.
سردستهها، مردی که حرف میزند، مرگ در آند رو بهتون پیشنهاد میکنم. بعد میتونید برین سراغ دختری از پرو، جنگ آخر الزمان، سالهای سگی و شاهکاری به نام سوربز.
منم این روزها دارم کتاب می خونم
البته کتابهایی دیگه 😇