گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

کلاه‌پوستی‌ها

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۵:۲۶ ب.ظ

هوالمحبوب

این پست برای مسابقۀ کتابخوانی نشر صاد و وبلاگ پژوهشگر نوشته شده است:

از بس این چند روز اسم این کتاب را سردر وبلاگ دوستان دیده‌ام که از صرافت نوشتن افتاده بودم، اما دیدم چون اغلب دوستان معرفی مختصری همراه با خلاصه‌ای از داستان در پست‌هایشان آورده‌اد، لازم دیدم همت به خرج داده و کمی به نقد کتاب بپردازم.
خلاصه داستان را اغلب‌تان کم و بیش خوانده‌اید:  ماجرای مبارزات مردم آذرشهر به رهبری آیت‌الله مدنی در سال‌های دهه چهل و پنجاه هجری شمسی.
شخصیت اصلی کتاب که داستان از زبان او روایت می‌شود، نوجوانی است اهل آذرشهر، نوجوانی که نه شخصیت پردازی درستی دارد و نه پیشینه‌ای از او به مخاطب ارائه می‌شود. داستان کتاب، فضایی شبیه به بازی‌های دست چندم کامپوتری دارد، انگار در یک بی‌وزنی و خلا گیر افتاده‌ای. من هیچ رنگ و بوی تبریز و آذرشهر را از کتاب نگرفتم، چرا که چیزی به اسم فضاسازی در کتاب وجود نداشت. اصلی در داستان‌نویسی وجود دارد که از همان جلسات نخست به نوقلمان آموزش داده می‌شود اینکه نگو، نشان بده. هنر نویسنده این است که اتفاق را به جای روایت صرف، به من مخاطب نشان بدهد، درد را به من بچشاند، شادی را با روج و جانم آمیخته کند، اما در این کتاب با ما فقط و فقط با روایت صرف مواجهیم، روایتی که نه فراز دارد نه فرود. روایتی خسته‌کننده و حوصله سر بر که به شکل ناشیانه‌ای سعی در قهرمان‌سازی از آیت‌الله مدنی دارد. در طول کتاب هیچ تعلیقی به چشم نمی‌خورد. نوجوان ما بزرگ می‌شود، ده سال از شروع روایت زمان سپری می‌شود، اما هیچ چیزی از این گذر ده ساله در کتاب به مخاطب عرضه نمی‌شود جز اینکه شخصت بزرگ شده و دیگر نوجوان نیست!
داستان از شروع تا پایان چه تغییراتی را از سر گذراند؟ شخصیت به چه بلوغی رسید؟ از کدام نقطه به کدام نقطه رسیدیم؟ هیچ و مطلقا هیچ. شخصیت داستانی باید کنش‌گر باشد، باید فعالیتی انجام دهد، باید آنی داشته باشد که مخاطب را به دنبال خود بکشاند، نویسنده باید مخاطبش را با فضاسازی درست، شخصیت سازی درست، تعلیق و هزار و یک شگرد دیگر، به دنبال خود بکشاند؛ اما افسوس که هیچ کدام از این اصل‌ها در این کتاب اجرا نشده‌اند.
گذشته از ایرادات اساسی به بدنۀ داستان، نکتۀ مهم دیگر ضعف ویراستاری کتاب است. جمله‌بندی‌های ناکوک، عبارت‌های آشفته، حروف ربط و اضافۀ بی‌جا، برای مخاطب اهل فن بسیار اذیت کننده است. 
نویسنده را نمی‌شناسم اما این سومین کتاب از نشر صاد بود که مطالعه می‌کردم و متاسفانه ضعف ویراستاری در هر سه کتاب به چشم می‌خورد. امیدوارم در آینده کتاب‌های بهتری از این نشر نوپا مطالعه کنم.


  • ۹۹/۰۷/۲۸
  • نسرین

من و کتابهایم

نظرات  (۱۸)

خواستم بگم صفحه ی دنبال می کنم شده پر از کلاه پوستی ها 

که خودتون اشاره کردین :)

به این میگن نقد :)

خسته نباشین :)

مطمین باشین خیلی بیشتر از خلاصه گویی ها و تعریف های کلی ارزش داره :)

پاسخ:
آخه هممون هم‌زمان انگار پست نوشتیم:)
ممنونم سین‌دال عزیزم.
امیدوارم واقعا موثر باشه.
  • سایه نوری
  • جدا از کتاب و محتواش که من هیچی ازش نمی دونم.. از نقد و صراحت کلامتون کیف کردم؛ نقد آگاهانه ی از روی دانش.. 

    فقط میشه فرق روایت کردن با بردن افراد در دل اتفاق رو با مثالی یا هرجور واسم بیشتر توضیح بدید لطفا؟ 

    ممنونم.. ببخشید اگر وقتتون رو میگیرم.. 

    پاسخ:
    ممنونم سایه جان، لطف داری.
    مثلا روایت یعنی من بگم ملی خیلی بددهن بود و همش فحش می‌داد.
    نشون دادن یعنی من ملی رو در موقعیتی قرار بدم که عین نقل و نبات فحش از دهنش میاد بیرون. بدون اینکه اشاره مستقیم به بددهن بودنش بکنم.
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • چون همه معرفی‌ها مونده آخر ماه:-)

    خیلی اهل خوندن این مدل داستان‌ها نیستم. با وجود اینکه به داستان‌های تاریخی علاقه دارم. ولی یه داستانی که کنارش قراره تاریخ رو روایت کنه باید خیلی داستانش جذاب باشه که بتونم دنبالش کنم و متاسفانه سر همین سلیقه خیلی از کتاب‌های تاریخی رو نتونستم بخونم.

    پاسخ:
    آره:) هممون دقیقه نودیم گویا

    من کتابهای دیگه رو خیلی کم دیدم معرفی بشه همون کتاب نوجوانی که تو معرفی کردی و کتاب من بیشترین بازخورد رو داشته انگار.
    دقیقا کتاب تاریخی باید کشش و جذابیت داشته باشه.
    مثلا کتاب یاشماخ نادر ساعی‌ور رو بخون تو. محشره اصلا. غرقت می‌کنه نمی‌فهمی کی تموم کردی.
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • یادم رفت بگم که نقد و معرفی خیلی خوبی بود:-)

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم:)

    چه نقد ترو تمیزی نوشتی نسرین جان، ممنون کلی یاد گرفتم:)

    +البته دوستان درسته که میشه درباره کتابها نقد نوشت اما عنوان این مسابقه معرفی کتاب بود، به ظن من مقوله متفاوتی از نقد محسوب میشه

    خط بالایی در پاسخ به کامنتهای بالایی بود. نسرین جان کتاب سی و نه پله که جدیدا از صاد منتشر شده رو بهت پیشنهاد میکنم. خودم این کتاب رو از جان بوکان خیلی دوست داشتم. میتونی کاملا از این راضی باشی:)

    کشش داستانی، شخصیت پردازی و جزییاتش خیلی خوبه. البته درباره ویراستاری و جمله بندی تخصصی ندارم، اینا رو تو بهتر تشخیص میدی. 

    در خصوص نقدت به ویراستاری هم نظرت رو منتقل میکنم. 

     

    پاسخ:
    ممنونم صبا جان.

    واقعیتش من برای کتابی  معرفی می‌نویسم که بخوام به بقیه توصیه کنم. برای همین نتونستم شکل و شمایل معرفی بدم به نوشته‌ام چون چیزی نبود که بخوام توصیه‌اش کنم.
    اگر فرصت شد حتما می‌خونمش ممنونم از معرفیت.
    خوشحالم که کتاب راضی‌کننده‌ای چاپ شده تو نشر صاد، چون این نشر یه جورایی با بلاگرها عجین شده و موفق شدنش می‌تونه اتفاق خوبی باشه برای هممون.
    ممنونم:)
  • سایه نوری
  • بسیار ممنونم نسرین عزیز... 

    عالی توضیح دادید.. 

    همینی که شما میگی دقبقا فرق بین کتابهاییه که دوست دارم یا ندارم.. الآن بیشتر باهاش آشنا شدم.. ممنون که وقت گذاشتید واسم..

    و  ممنون به خاطر این پست عالی

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم سایه جان.

    داستانی که درگیرت کنه مطمئنا حرف نمی‌زنه نشون می‌ده:)


    سلام نسرین جان
    لینک را به ایمیل نشر صاد فرستادید؟ در خصوص ویراستاری من هم اشاره‌‌ای در متنم داشتم که نوشتند با گروه ویراستاری مطرح می‌کنن. امیدوارم مشکل حل شود.
    پاسخ:
    سلام لادن عزیز

    بله فرستادم.

    بله کتاب‌هاشون مشکل جدی ویراستاری داره، امیدوارم حلش کنن.
  • دُردانه ‌‌
  • چند دقیقه پیش پست آرزوهای نجیب رو می‌خوندم. با تو هم‌نظر بود و منم با هردوتون موافقم. به‌نظرم نویسنده عجله داشت. انتظار داشتم چند تا جملهٔ ترکی هم تو متن قصه باشه و ما رو ببره به فضای تبریز و آذرشهر. ولی همچین حسی نداشتم. انگار موقعیتش تهران یا هر شهر دیگه بود. خیلی تفاوتی حس نمی‌کردم که کجاست. همین فضاسازی که میگی، انجام نشده بود.

    پاسخ:
    آره تقریبا حرف‌مون مشترکه.
    حالا لزوما اشارات زبانی هم لازم نیست، نویسنده با المان‌های دیگه‌ای هم می‌تونه حال و هوای یک شهر رو نشون بده.
    ما در داستان‌نویسی همیشه می‌گیم زمانی به یک مکان یا شهر خاص اشاره کن که نشه جاش یه مکان یا شهر دیگه قرار داد.
    اینجا اگر جای آذرشهر اصفهان، کرمان یا هر جای دیگه‌ای می‌ذاشتی هیچ تغییری در روند داستان رخ نمی‌داد.
    چون اصلا مکان در نیومده بود.

    با این همه اشکال بدیهی، چرا چاپ شده همچین کتابی!  یه مدت باب شده بود نویسنده های نوپا که البته جیب پر پولی داشتن برای چاپ کتابشون پول میدادن انتشاراتی ها. یاد همچین چیزی افتادم بعد نقدهای شما. 

    پاسخ:
    نمی‌دونم احتمالا چون تم مذهبی داره.
    ما یه شور حسینی داریم که گاهی مبتلامون می‌کنه.
    هرچیزی که از انقلاب حرف بزنه ناخودآگاه اثر خوبی تلقی می‌شه.
    آره تو اون برهه نشر چشمه هم خیلی از این آثار ضعیف چاپ کرد حتی.
  • قاسم صفایی نژاد
  • سلام. ممنون از نظرتون. لطف کردید 

    پاسخ:
    سلام 
    ممنون از شما بابت این هدیه و چالشی که برگزار کردین.
  • حامد سپهر
  • من کتابخون حرفه‌ایی نیستم ولی نقد شما عالی بود:)

    پاسخ:
    یاد حرف امام خمینی افتادم:)

    ممنونم لطف داری

    احتمالا کتاب، سفارشی هست 

    می خوان فقط یه چیزی رو فرمالیته بدن بره که مثلا آره کار فرهنگی کردیم (یا هر چیز دیگه ای که لازمه بگن کردیم)

    پاسخ:
    از این مورد اطلاعی ندارم ولی معمولا کتاب‌هایی با این تم خوب استقبال می‌شن از طرف ارشاد.

    از َطرف ارشد؟ ارشد یعنی چی؟

    و اینکه ربط این کتاب به آقای صفایی چیه؟ 

    پاسخ:
    ارشاد بود منظورم غلط تایپی بود:))
    آقای صفایی مدیر نظر صاد هستن. انتشاراتی که کتابو چاپ کردن.
  • جوزفین مارچ
  • خیلی عجیبه که بقیه چندان اشاره‌ای به این مشکلات نکردن و می‌دونی به نظرم مشکل‌هایی هم نبود که به چشم نیاد یا پنهان باشه. آه به هرحال خوش‌حالم که یک نقد درست و حسابی از تو خوندیم :))

    راستش من این‌قدر از این کتاب‌هایی که یک‌جوری می‌خواستن سر و تهش رو هم بیارن توی حوزه کتاب‌های مذهبی خوندم که دیگه حتی سعی هم می‌کنم نمی‌تونم برم سمتشون و باز هم بخونمشون. نمی‌دونم حالا ولی معمولا کتاب‌های داستانی مذهبی خوبی چندان نیست، حالا البته من کمی به کتاب‌های سیدمهدی شجاعی تعلق خاطر دارم ولی خب، باز هم با نگاه کلی، خیلی به این دسته امیدوار نیستم متاسفانه. 

    پاسخ:
    نمی‌دونم شاید چون به قول صبا بیشتر معرفی بود تا نقد برای همین بقیه از روی اینا گذشتن. مرسی زهرا گلی لطف داری.
    منم کتاب‌های مذهبی شجاعی رو دوست دارم. ولی مثلا طوفان دیگری در راه اوایل عالی بود و بعد تبدیل به فاجعه شد.
    متاسفانه کلیشه و شعار زدگی دست از سر این طیف کتابا بر نمی‌داره.
  • فاطمه .‌‌
  • نقد و معرفی خوبی بود.

    من کتابی که جذبم نکنه رو نمی‌خونم و کتابی که  ضعف ویراستاری داشته باشه که دیگه هیچ اصلا. پست دو نفر دیگه هم خوندم همین نظر رو داشتن. با وجود این‌ها همین که کتاب رو تا آخر خوندیش دمت گرم. :)

     

    پاسخ:
    مچکرم فاطمه گلی:)

    منم شاید اگر برای معرفی نمی‌خوندمش، رهاش می‌کردم همون اوایل کتاب:)

    سلام

    اینجوری که شما داستان را نقد کردید، یاد ژوژمان های نقاشی خودمون توی ترم اول افتادم! وقتی که اساتید می اومدند و از جلوی کارهای ما ترم اولی ها سریع رد می شدند و هیچی نمی گفتند! اون زمان می فهمیدیم که خیلی خرابکاری کردیم! :))

    اما گذشته از اینها، موضوع داستان ایرانی و نویسندگی رو می شه از دو جنبه نگاه کرد! اول اینکه کاش نویسندگان نوپا به قول دوستی، یک گروه خاص با یک عنوان خاص داشته باشند که مخاطب همون اول بدونه مثلا با یک دانشجوی ترم اولی سروکار داره و نمی شه توقع زیادی ازش داشت. این برچسب می تونه یک چراغ راه باشه برای اینکه مخاطب بدونه در آینده می تونه کارهای بهتری از این نویسنده بخونه! و نویسنده هم پذیرای اشکالات خودش باشه و تلاشش رو برای کارهای بعدی خرج کنه. نه اینکه منتظر بشه یک کار کامل و بی نقص خلق کنه. همه ی ما این حق رو داریم که آثار ناقص و ابتدایی مون رو در بازار هنر عرضه کنیم و منتظر بازخوردش باشیم تا در بعدی ها اصلاح بشه.

    دوم بحث نقد هست! مشکل اساسی نبودن این گروه عزیز از منتقدان دلسوز و شجاع در جامعه ست. حتی در زمینه ی نقاشی هم من بارها با تعجب از خودم سوال می کنم چرا اینهمه گالری و نمایشگاه و برنامه داریم اما هیچ بازخورد واقعی و مفیدی از نتیجه ی اونها دیده نمی شه و هر سال همین اشتباهات و کارهای ناپخته تکرار و تکرار می شه؟!

    خلاصه که اگر این دو اهرم در کنار هم باشند، حرکت این قطار سرعت بیشتری به خودش می گیره. 

    موفق باشید! :)

    پاسخ:
    آقای موسویان نویسندۀ کار اولی نیستن، از ایشون بر اساس جستجویی که من کردم آثار زیادی چاپ شده:

     «میوه های رسیده» ، «اذان بی موقع» ، «ما هم هستیم»، «من محمد بروجردی هستم» از انتشارات سوره، «بخار های رنگی»، «سفیدی پر کلاغ»، «شهید خودم» نشر شهرستان ادب، «پرده داران دوست»، «بچه ها دیرتون نشه» نشر روایت فتح، «کلاه پوستی ها» و «مجموعه داستان غواص ها»
    پس وقتی یک نویسنده در اثر چندمش چنین چیزی رو عرضه می‌کنم من حق دارم نقدش کنم و حتی سختگیرانه نقدش کنم:)
    اما دربارۀ بخش دوم کامنت‌تون، من مخالفم با این روال، من معتقدم هیچ اثری تا زمانی که خام و نپخته است نباید به نویسنده جسارت چاپ شدن رو بده. این اثر می‌تونه در مخافل ادبی دست به دست بچرخه، نقد بشه، و نویسنده اونقدر روی اثرش کار کنه که به یک اثر آبرومند و قابل چاپ تبدیل بشه. متاسفانه خیلی وقت ها آثار مذهبی و انقلابی با این توجیه چاپ شدن که چون ارزشی هستن باید به دست مخاطب برسن و ....
    معمولا چیزی که من در این چهار پنج سالی که وارد عرصۀ داستان شدم مشاهده کردم، نیوسنده جماعت دل خوشی از منتقد نداره:) در حالی که کنار هم قرار گرفتن این دو قشر می‌تونه به تولید آثار بهتر کمک کنه طبیعتا.

    ممنونم همچنین، از کامنت خوبتون هم ممنون

    دوباره سلام. 

    من نمیدونستم نویسنده چند اثر دیگه هم داشته... این اصلا خوب نیست. 

    از بابت چاپ نشدن اثر تا زمان پختگی، از اونجاییکه معمولا رابطه ی منتقدین و نویسندگان خوب نیست، از بازار برای برآورد نظرات استفاده میشه که البته وقتی سفارشی کار بشه دیگه بی معناست. 

    پاسخ:
    سلام
    دقیقا شوکه شدم وقتی دیدم کتاب‌هاشو.
    جلسات داستان هم مشکل‌گشاست اغلب.
    خیلی از ماها تا ده بار یه داستان رو بازنویسی می‌کنیم تا سر و شکل بهتری پیدا کنه.

    از عیب های اساسی رمان های نیمه تارریخی همین نداشتن پیرنگ و شخصیت های محوریه. 

    هروقت نویسنده سراغ خلق چنین اثری و با چنین محتوایی رفته، اغلب در دام تاریخ گرفتار شده. نویسنده میخواد تاریخی که متناسب با تفکر خودش و طیف فکری خودش هست رو جا بندازه و خب این همۀ تاریخ نیست. در نتیجه روایت یک سویه، بدون چالش و با شخصیت های یک دست سیاه و یک دست سفید شکل میگیره. که خب اغلب مورد پذیرش خوانندۀ امروزی نیست.

    پاسخ:
    به نظرم توی رمان‌های تاریخی شخصیت‌های واقعی نباید اینقدر رو بهشون پرداخته بشه. من رمان‌های تاریخی معرکه‌ای خوندم از همین نویسنده‌های معاصر که هم بستر روایت درست بود هم فضاسازی و هم شخصیت پردازی.
    دقیقا دقیقا، چقدر موافقم باهات.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">